همسفر شهدا

همسفر شهدا ، زنده یاد سید علیرضا مصطفوی

همسفر شهدا

همسفر شهدا ، زنده یاد سید علیرضا مصطفوی

همسفر شهدا

فعال فرهنگی ، طلبه بسیجی ، ذاکر اهل بیت (ع) ، پرپر شده راهیان نور و همسفر شهدا
زنده یاد "سید علیرضا مصطفوی"

سید علیرضا مصطفوی در هفدهم تیرماه سال ۱۳۶۶ مصادف با میلاد حضرت ثامن الحجج علی ابن موسی الرضا (ع) در خانواده مذهبی و در محله میدان آیت الله سعیدی (غیاثی) دیده به جهان گشود. مراحل رشد را به همراه آموزه های دینی سپری کرد. پس از جذب در بسیج مسجد موسی ابن جعفر (ع ) ابتدا کانون نوجوانان شهید آوینی و هیئت رهروان شهدا را تاسیس نمود و سپس مسئول فرهنگی بسیج شد و با جذب نوجوانان محله کار فرهنگی را آغاز نمود.
در نهایت در تابستان سال ۱۳۸۸ به دلیل سفر به مناطق عملیاتی دفاع مقدس آسمانی شد.
در این رابطه گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی پس از مصاحبه با خانواده و دوستان و همراهانش ، کتابی با عنوان «همسفر شهدا» تهیه و در سرتاسر کشور توزیع نمودند.

پس از مطلع شدن رهبر معظم انقلاب از زندگینامه وی ، ایشان پیام زیر را به همراه یک جلد قرآن کلام الله مجید به خانواده وی اهدا نمودند.

«خداوند سکینه و سلام بر قلب این مادر دلسوخته و رحمت بی منتها بر قلب آن جوان صالح عطا فرماید»

طبقه بندی موضوعی

۱۰ مطلب با موضوع «وصیت نامه شهدا :: حالات و روحیات شهدا» ثبت شده است

این شیدایان شهادت که در سنگر حمایت از اسلام و انقلاب عزیز اسلامی بار دیگر تحقق بخش رویارویی ایمان در برابر کفر شده‌اند، در طنین توفندة تکبیرشان در ناله‌های دعای نیمه‌شبهایشان در صمیمیت سلامشان در غرور نگاهشان در صلابت گامهایشان در اصلات انتظارشان در ترنم بغض آلود حسین حسین‌شان و یا ابن الحسن‌شان در شرف شهامتشان در چهره‌های خسته و خاک آلودشان که تجلی زیباترین و زلالترین روحهاست و در دغدغه‌ها و دلواپسی‌هایشان جهت سلامتی امام و بقای ایشان تا ظهور حضرت مهدی دعا می‌کنند و اشکها می‌ریزند. 

کیست که این فجر و طلایة‌فتح میین و حماسة انتظار و جنگ کردن و دفاع کردن این سلحشوران اسلام را ندیده‌باشند؟ فکر نمی‌کنم کسی ندیده باشد. اینها چگونه جان خود را فدای اسلام و قرآن و خداوند تبارک و تعالی می‌کنند و کسی که با این عشق آمده تا بتواند خود را در جبهه پیدا کند آیا می‌خواهید ظلم را بپذیرید؟78/سعید لواف

                                                            **************

به خدا وقتی من این شهدا و رزمندگان را می‌دیدم احساس حقارت و سرشکستگی می‌کردم در میانشان نوجوانان کم سن و پیرمردان عابد را می‌دیدم اشک از چشمانم سرازیر می‌شد و در مقابلشان احساس شرمندگی می‌نمودم که چگونه خانه و کاشانه پدر و مادر و فرزندان خود را رها کرده‌اند و عازم جهاد علیه خصم جهانی شده‌اند.79/علیرضا حق‌شنو

************

وقتی حسین حسین گفتن این برادرها را می‌بینم که با چه عشقی و با چه شوری سر بر خاک گذاشته و گریه می‌کنند یقین می‌کنم که براستی عاشق حسین هستند آیا من هم عاشق حسین هستم؟80/مجید تقدسی

***********

آرزو دارم در جبهه بمیرم هیچ راضی نیستم که در خانه و یا در حادثة تصادف و یا... بمیرم زیرا در جبهه می دانم مرگ افتخار است مردانی در آنجا هستند که با خدا ارتباط دارند. به خاطر وجود آنها جبهه‌ها بوی معراج می‌دهند. آنها از جبهه‌ها عروج می‌کنند نمازشان نماز خداپسندانه است. آرزو دارم درجبهه باشم و در آنجا اذان بگویم در آنجا سبحان الله بگویم. می خواهم در آنجا باشم و صورتهای نورانی فرزندان امام حسین را نظاره کنم. می خواهم در جبهه باشم و در آنجا شبهای تاریک بر روی خاکهای خونی بنشینم و ضجه‌ها و گریه‌های عرفانی انصارالله و یاران خمینی را بشنوم. آرزو دارم که لیاقت داشته باشم معنای گریة  این عزیزان را عمیقاً دریابم.81/صفر اسکندری

***********

قافله حرکت می‌کند عاشقان ثارالله با هم وداع می‌کنند و عازم کربلای حسین می‌باشند و بسیجهای باوفا و با صفا همه جا را با حضور خود همچون محفل پررونق عاشقان کرده‌اند. از سنگرهاشان از مجلسشان از پایگاههایشان بوی غربت می‌آید و باید در رثای اینها حدیث غربت‌ خواند. بسیجیها آن قدر مظلومند و غریب که اگر به گلزار شهدا هم بروی هر قبری را غریبانه یافتی بدان که مزار یک شهید بسیجی است.82/محمد مکاریان

***********

وقتی با چشمان حیرت‌زده دیدم که در ازدحام پادگان با چه گذشت و ایثاری با برادرت برخورد می‌نمودی و در صفوف با خوشرویی و بردباری می‌ایستادی دانستم واقعاً مرد جنگی وقتی دیدم که مدتها در صف شهادت به انتظار پیوستن به لقاءالله ایستاده‌ای تا جایی که یکی به شوخی می‌گفت: شهادت هم کوپنی‌شده دانستم این ملت خدایی شده. و وقتی رفتار و اعمال زعیم و اماممان را قبل و بعد از انقلاب مقایسه کردم و آن را با ایمان و ایثار تو ادغام کردم، دانستم که آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند. و وقتی محبتهای مردم را دیدم که حتی افراد معلول برایت پوشاک زمستانی تهیه کرده و هدیه‌ات کرده‌اند دانستم یک ارتش بیست میلیونی هستیم. و وقتی دیدم پیرمرد هفتاد ساله و نوجوان سیزده ساله را مانند حضرت قاسم و حبیب بن مظاهر در راه خدا که حتی از ابراز سلیقة خود می‌گذرند یک روح در دو بدن هستند، دانستم که حق پیروز است.83/جوادعلی مرادی

**************

در این روزهای نورانی که در این پایگاه در دشت دارخوین به سرم می‌برم آنقدر معنویت هست که غبطه می‌خورم از اینکه قدرت جذب و درک ذره‌ای از این دریای معنویت را ندارم. وقتی به چادرهای برادران در این دشت می نگرم به یاد چادرهای یاران حضرت امام حسین در کربلا می‌افتم ولی با یک تفاوت و‌آن هم اینکه در این دشت بیش از هزاران نفر از سربازان امام خمینی و امام زمان می‌باشند و باعث تقویت روحیه یکدیگرند ولی در کربلا یاران امام حسین فقط و فقط هفتاد و دو تن بودند در برابر هزاران نفر از کفّار.84/اکبر منظرنژاد

************

 

من امروز مال شما نیستم، من هجرت کردم از همسرم از مادرم، از پدرم، از فرزندم که تنها یادگارم است. من امروز رحیم دیروزی نیستم که چون بیست و هشت سال گذشته در این دنیا بودم و کار می‌کردم و امرار معاش می‌کردم. نه من دیگر به دنیای شما تعلق ندارم؛ هرچند که حال در این دنیا هستم، ولی خودم را از حال با آن دنیای آخرت نزدیک می‌بینم، و تا بحال هیچ وقت این طور نبوده‌ام خودم را به خدا نزدیک می‌بینم، و امام حسین را منتظر خود می‌بینم. و چقدر افتخار می‌کنم سعادت و توفیق به من یاری کرد تا بتوانم خدمت کوچکی به اسلام بکنم، که امیدوارم در پیش خدا قبول گردد. من امروز آنقدر سبک هستم که می‌خواهم هرچه زودتر پیش معبودم پرواز کنم. و برای رفتن لحظه شماری می‌کنم و شماها مرا ملامت نکنید و به جای غم خوردن کمی فکر کنید تا به حقیقت پی ببرید. من امروز به خود می‌بالم که با دادن جان ناقابلم امام را خشنود کردم و نگذاشتم که امام تنها بماند و ای کاش هزار بار جان داشتم و در راه اسلام و امام فدا کنم که باز هم کم بود.146/رحیم غضنفری وئوفادرأی

  ************

تا حال من مرده بودم و این لحظه آغاز جهاد و شهادت است. این احساس را در خود می‌بینم که تازه دارم متولد می‌شوم و زندگی جاویدان خود را آغاز می‌کنم. شهادت انسان را به درجة اعلای ملکوتی می‌رساند، و چقدر شهادت در راه خدا زیباست و مانند گل محمدی می‌ماند که وارثان خون پاک شهید از آن می‌بویند. خدایا شهادتم را در راه اسلام و قرآن که خاری در چشم دشمنان است بپذیر.147/احمد جمشیدی

  ************

خدایا مرا از لابلای غرور و خودخواهی نجات ده تا حقایق وجود مقدس ترا ببینم و جمال زیبای ترا مشاهده کنم. به من دیدة‌عبرت بین بده تا ناچیزی خود را ببینم و غفلت و جلال ترا به راستی بفهمم و به درستی تسبیح کنم.175/رحمان اصلانلو

  *************

عصر و روزگار سخت و غریبی را می‌گذرانید. راه پرپیچ و خم و طولانی و توشه اندک باید رفت و از این زندان خلاصی یافت. مسلمان بودن آسان ولی مسلمان زندگی کردن در این دنیا و عصر مغشوش و پر از فتنه پایمردی می خواهد هدایت از طرف خدا صبر و استقامت می‌خواهد. امیدوارم خدا این توفیق را نصیب ما بگرداند که هدایت شده و به سوی او راه گیریم و از این ظلمتکده به منبع نور و صداقت و پاکی رسیده و از این سرچشمه‌های الهی سیراب شویم. خداوندا بارالها در این دنیا که نتوانستم آن طور که تو می‌خواهی زندگی کنم. پس مرگم را آنچنان قرار ده که لااقل بدینگونه کفّاره گناهان کبیره و صغیره را ادا کرده باشم. خدایا تو می‌دانی که برای همین عازم جبهه‌های جنگ کفر و ایمان اسلام و شرک، حق و باطل شدم. عازم شدم شاید بتوانم قدمی در راه رضای تو بردارم و پاک شوم شاید از روی لطف و کرمت مرا از عباد خود قرار دهی.176/مهدی فرامرزی

  ************

دعا کنید که نیّتم خالص باشد و جهادم فقط برای خدا. من اینجا آمدن را نه هنر که یک وظیفه می‌دانم. به امید کسب ثواب هم نیامده‌ام که بزرگترین آرزویم از خدا هدایت است و بس. اگر اجر من هدایت به صراط مستقیم باشد، دیگر هیچ آرزویی ندارم. خیلی از ما آدمهای سرگردانی هستیم که دنبال چیزی می‌گردیم و هنوز آن را نیافته‌ایم. اما، این امید را دارم که خدای رحمان و رحیم به طریق حق هدایتم کند و روزنه‌ای از دریای رحمتش را برویم باز کند و این نه کم پاداشی است.177/محمود دهقان‌سلماسی

  *************

مادر نمی‌دانی امروز برای من چه روز شیرینی است. من امروز فقط به فکر اویم، به فکر معبود خود به قدری در اعماق خروشان عطوفتش غرق شده‌ام که اینک هیچکس در نظرم نیست. آری مادر، زینب باش، او را بشناس و به پیش گام بردار. آری مادر می خواهم تو هم به عشق میان انسان و جاذبه خدا پی ببری خدایا خسته‌ام، ناتوانم، بدنم بس رنجور است دیگر زندگی با انسانهای مادی پرست برایم پوچ و بی‌مفهوم است آرزوهایم را به خاک می‌سپارم و به سوی تو می شتابم تو مرا دربر گیر و به کام خود بکشان.178/سیدغلامرضا میربراتی

  *************

نگرانم از آینده‌ای که نمی‌دانم خواهم بود یا نه و اگر باشم، چگونه خواهم زیست؟ در میان حیلة‌ مکاران جامعه یا دستهای پرشور مؤمنان و صالحان آیا از سالکان خواهم بود یا از ظالمان می‌ترسم، بیم دارم. خدایا مرا لحظه‌ای به حال خودم وامگذار و مرا بیامرز و از شرّ شیطان آزاد ساز.179/حمیدرضا ستارپناه

  **************

دوست داشتم زندگی در دنیایم برای رضای خداوند و سعادت در آخرت باشد. آرزویم شهادت در راه خداست و برای رضای خداوند رحمان حاضرم خونم روی خاکی بریزد که از آن خلق شده‌ام.  پدر و مادر، زمانی که از منزل حرکت کردم یک آرزو داشتم، آنهم اینکه در راه خدا و برای رضای خدا کشته شوم و از خداوند خواستم که مرگ با عزّت نصیبم نماید؛ مرگی که با آن مورد رحمت الهی قرار گیرم. پروردگارا حرکتم برای رضای تو بود دوست دارم رحمت تو این بار شامل حال این بندة گناهکار گردد و مرا به فیض شهادت در راهت برسانی.180/سیدغلامرضا میرحبیب‌الله

 

۰ نظر ۱۶ مهر ۹۴ ، ۲۲:۴۸
همسفر شهدا

به برادران و خواهرانم بگویید شادی کنند و گریه نکنند زیرا برادرشان داماد شده که خلعت دامادیش کفن، و حنای عروسش خون، و حجلة زفافش قبر، و چه جشنی بهتر از این که همچون قاسم بن الحسین به لقاء الله پیوستم.193/علیرضا ایزدی

 

  ***************

 

در شهادت من گریه و زاری نکنید که راضی نیستم، بلکه جشن و سرور به پا کنید که شهادت بزرگترین عنایتی است که خداوند متعال به بندگان مقرّبش مرحمت می‌فرماید.194/شهرام عطاالله همدانی

 

  *************

 

چشمانم را باز بگذارید تا همگان بدانند که با چشمان باز در این راه قدم گذاشته و با چشم باز به شهادت رسیده‌ام. دهانم را باز بگذارید تا بدانند که تا آخرین لحظه ندای الله اکبر بر زبانم داشته‌ام. مشتانم را گره کرده بگذارید تا بدانند که با شهید شدنم مشتی بر دهان آمریکا کوبانده‌ام.195/محمدرضا سوری

 

  **************

 

شبانگاه که تابوتم ز دوش آشنایان رهسپار خانه جاوید می‌‌گردد و صدای ناله و اندوه مادرم هر لحظه در اطراف می‌پیچد تو هم ای آشنا بیا و بگو رفتی، برو منزل نو مبارک.196/حسین شهیدی‌پور

 

  ************

 

اگر شهید شدم پشت سرم گریه نکنید، و اگر اسیر شدم انتظار آمدن  یک اسیر را نکشید، و اگر مجروح شدم به ملاقاتم هجوم نیاورید و اگر ناپدید شدم و به یاد شهید گم گشته در قبرستان رفتید برای من فاتحه‌ای بخوانید.197/علی کمالوند

 

  ***************

 

جنازه‌ام را آرام حرکت دهید؛ و چون پدر و مادرم در قید حیات نیستند دو شمع بر مزارم روشن کنید، یکی به جای پدرم و دیگری به جای مادرم تا در عزایم اشک بریزند و دوستان عزایم را به جای عروسی گرم نگه دارند.198/مسعود کرمی پورشمس‌آبادی

 

  **************

 

تابوت مرا بر جای بلندی بگذارید تا باد بوی بدن مرا برساند. دستانم را از تابوت بیرون بگذارید تا مردم بدانند که با خود چیزی نبرده‌ام. چشمانم را باز نگه دارید تا بدانند کورکورانه نمردم. دهانم را باز بگذارید تا مردم بدانند که با گفتن کلمة لااله الا الله  به شهادت رسیدم.199/غلامعباس قره‌داغی

 

  ****************

 

هان ای مستضعفان ای شهیدان هر قطره از خون شما که ریخته شود دلاوری می‌پرورد که می‌رزمد. او می‌رود  همان راهی را که حسین بن علی رفت. ما هم می‌آییم. بله، خوشا آنان که رفتند، با دلی مطمئن و در یک لحظه کوتاه به وصال رسیدند و شهید شدند.200/محمدرضا حسینی میرمحله

 

  ****************

 

اگر با مرگ من شب تار مظلومی پر نور می‌گردد، پس هزاران بار مرا بمیراند، اگر با ریخته شدن خونم انسانی آگاه می‌گردد پس بهای آگاهی تمام انسانها را با قطرات خونم می‌پردازم. اگر با گمنام مردن من آیین خدا جاوید می‌ماند، پس جنازة‌ مرا در دوردست‌ترین نقاط غربت خوراک کرکسان کنید. اگر پیکر خونینم باید وسیله‌ای برای یاد خدا گردد، پس وای بر من اگر در خون خود خدا را نیابم. و اگر با دوری من از خانواده‌ام دلهایی به یاد خدا خاشع می‌گردد، پس ای بهترین کسانم از من دوری جویید.201/صبرعلی لطفی‌مقدم

 

  **************

 

ما پیروزیم برای اینکه خدا با ماست. ما پیروزیم برای اینکه اسلام پشتیبان ماست. ما پیروزیم برای اینکه ایمان داریم. ما پیروزیم برای اینکه شهادت را در آغوش می‌گیریم. آری ما پیروزیم چون جنگمان به خاطر خداست.202/عباد اکبری

 

********************

آری، «هر کسی تو را شناخت جان را چه کند»، کسی که تو را بشناسد، دیگر دلبستگیها را فراموش می‌کند، ‌همه چیز را از یاد می‌برد و همه چیز را در تو می‌بیند. در این مرحله، برای او در عالم جایی نیست و این جهان برایش چنان کوچک و حقیر جلوه‌گر می‌شود که احساس خفگی می‌کند./ محمد حیدری درمنی

      ***********************

 قبلاً بدون شناخت بودم، قبلاً مانند این بود که کوری باشم و در شب حرکت کنم،‌ یعنی هم خودم از نظر قلبی نوری و جلوه‌ای نداشتم، و هم اینکه در محیط تاریک مادیت حصاری دیگر برای خود به وجود آورده بودم. اما، حالا سر از پا نمی‌شنام و هیچ چیز برایم مشکل نیست و آماده آماده‌ام برای «شهادت» و همه فکرم و مرکزیت فکرم و جزء جزء کوچک آن نیز به لقاءالله می‌نگرد و آرزویی جز شهادت ندارم. و برای رسیدن به این وسیله ـ که تنها آن مرا به هدف می‌رساند ـ تلاش می‌کنم، و دیگر دنیا برایم تنگ است و همه زیبایی‌های دنیا برایم زشت جلوه می‌کند، و فقط به آن معبود که خدا باشد، فکر می‌کنم./ محمدرضا فرزانگان بیدگلی

      *******************

اکنون می‌روم که با خدایم ملاقات کنم و آتشی را که در درونم مشتعل شده خاموش نمایم، و به سوی لانه با صفای جبهه پرواز می‌کنم تا دشمن بداند سنگر هیچ موقع خالی نمی‌ماند. خدا را شکر که توفیق یافتم در راه مبارزه حق علیه باطل شرکت کنم و آنچه دارم در طبق اخلاص نهاده تقدیم ایزدمنان کنم./ علیرضا علی‌مددی 

همواره خود را از درون ناراحت شرمنده و خجل می‌یافتم. تصور اینکه تا کنون شاهد این همه رشادتهای برادرانی که از من خیلی سنشان کمتر بود و مردانه و شجاعانه به قلب دشمن می‌زدند و من توفیق چنین عملی برایم پیش نیامده خیلی دشوار بود و همواره نیرویی درونی مرا می‌آزرد گویی نفس لوامه به تنگ آمده بود و دنیای دنی را برایم دشوار کرده بود و این بود که همواره در فکر یک گمشده بودم یکباره فکر کردم گمشده‌ام در حوزة‌علمیه می‌باشد اما هرچه خواستم به خود بقبولانم که بروم نتوانستم بار دیگر فکر کردم گمشده‌ام در دانشگاه است، اما هرچه خواستم درس بخوانم و آماده شوم باز نتوانستم در سپاه خود را مشغول فعالیت سخت می‌کردم که خود را قانع کنم باز احساس درونی و شدید من مرا آزاد نمی‌گذاشت اما همینکه قصد رفتن به جبهه علی الخصوص شرکت در عملیات به سرم می‌زد شوق عجیبی در وجودم احساس می‌کردم و قدری احساس آرامش می‌کردم.53/حبیب‌الله لطیفی

************

من اینک با سلاح ایمان و عشق به الله و با اسلحة‌کلاشینکوف همچون کوه استوار و محکم به جنگ مزدوران متجاوز عراق و دست نشاندگان امریکای مستکبر می‌روم باشد که جان ناچیزم را در این راه فدا کنم و گلوله‌ای بر قلب تانکهای متجاوز بنشانم و به او درسی بدهم که دیگر فکر تجاوز به این مرز و بوم را نکند و من اینک پس از سالها فکر می‌کنم که بهترین گهربارترین لحظه‌های عمرم رسیده و با گامهای استوار و چابک به طرف معشوق خویش می‌روم و حس می‌کنم آن لحظه‌هایی که به دنبال آن گشتم فرا رسیده و خدایم مرا می‌خواند.54/احمد ثابت‌نیا

************

با دلی پاک آمدم نه برای شهادت ولی بدانید که اگر خدا مرا خواست به سویش بروم نمی‌گویم نه بلکه خواهم گفت: لبیک لبیک یا الله و این را از صمیم قلب خواهم گفت.55/منصور محرمی

*************

قبل از آنکه برای اولین بار توفیق رفتن به جبهه را بیابم افسوس می‌خوردم که چرا خداوند این سعادت را نصیب من نمی‌کند حتماً شایستگی‌اش را ندارم. شاید آن خلوص را که باید دارا باشم ندارم. بعضی وقتها خودم را توجیه می‌کردم که در شهر خودمان کارهای مهمی انجام می‌دهم و اگر به جبهه بروم این کار زمین می‌ماند و ضربه به انقلاب می‌خورد یا خیلی توجیهات دیگر. اما به نظر این حقیر اینها همه از بی‌سعادتی انسان سرچشمه می‌گیرد و عموماً این گونه افراد اگر به ته دلشان نظر کنند شاید بیابند که وابستگیهایی در آنها هست که این عوامل توجیه گر آنها می‌شود، و گرنه انسان اگر شرایطش آماده باشد و از تمام وابستگیها و تعلقات دل کند دیگر به سوی کوی دوست رفتن معطلی ندارد بحث و استدلال ندارد سبک و سنگین کردن ندارد او دیگر عاشق است یعنی عشق الله را دارد.56/عبدالرضا عبدالرحیمی

**************

آنچه برایم مهم است حرکت در راه خداست که اکثریت جاهل با آن مخالفند ولی با اندک مطالعه‌ای که از حبیب ابن مظاهرو مسلم ابن عوسجه دارم مشتاقم انقلابی را که در درون حبیب پدید آمد من هم پیگیری کنم. خدایا ایمانی را به من عطا کن که سینه‌ام سپر و آماج صفیر گلوله‌ها و روحم به عطوفت در آمیزد.57/مهدی لطفی

*************

آیا کسی به خود اجازه می‌دهد ببیند جنایتکاران دست به سوی اسلام و شرفش و کشورش دراز کرده و قصد نابودی آن را دارند و سکوت اختیار کند؟59/علیرضا علی مددی

*************

دلم بدجوری هوای جبهه را کرده است، به طوری که یک لحظه نمی‌توانم تحمل کنم. دلم همه‌اش شور می‌زند و می‌خواهم بال در بیاورم و هرچه سریعتر خودم را به خط اول برسانم می خواهم در سرزمینی که امام زمان آن را کربلا نامید وارد بشوم و همچنان که خدا این توفیق را  نصیبم کرد به هر صورت به جبهه بیابم این توفیق را نیز نصیبم کند که در این دشت کربلا شهید بشوم وقتی برادران بسیجی‌ام را می‌بینم که با چه شوقی در اینجا فداکاری می‌کنند از خودم و از خدای خودم خجالت می‌کشم که سالم برگردم.60/محمدتقی پورمنفرد

***************

هوس کربلا کرده‌ام، عشق حسین زده به سرم نمی‌توانم صبر کنم نروم عاشقان راه را انتخاب می‌کنند و می‌روند؛ و ما می‌مانیم که چگونه از خون آنان پاسداری کنیم.61/ولی‌الله (مراد) محمودی

************

هر بار که آهنگ جبهه را می‌کردم گویی هر بار شعله‌ای جلوی دیدگانم روشن می‌شد. بدان که سعادت من که از ابتدای جنگ دوان دوان به دنبال آن بودم، جبهه رفتن و در جبهه ماندن بود. جبهه محل بوسه‌گاه پیامبر است. برویم که آینده دیر است و پشیمان می‌شویم.62/نعمت‌الله خادم علیزاده

************

خطاهایم را به دیدة‌ اغماض بنگر که سراپا خطایم طغیان وسرکشیم را حمل بر جهالت و نادانیم کن که بسیارنادانم و قصور و نافرمانیم را حمل بر ضعفم کن که بسیار ضعیفم و به یک کلام سراپا آلوده و گناهکارم جاهل و نادان و طاغی و نافرمانم. امیدم تویی معبودم تویی، فریادرسم تویی، و کسی غیر از تو ندارم.75/امیر طاهری

************

کاش می‌توانستم روح والای این رزمندگان و این ایثار و فداکاری نیروهای اسلام را آن طور که عیناً مشاهده کردم بر روی کاغذ بیاورم و حق مطلب را برای مسلمین ادا کنم. این نتیجه تربیت‌یافتگان مکتب توحید است. نکته‌ای که مرا متحیر کرده خلوص و پاکی این دلاوران اسلام و قهرمانان گمنام است. زمانی که به برادران خبر حمله می‌دهند حالت عارفانه‌ای در جمع به وجود می‌آید. ای کاش نویسندگان و شاعران قدرت حالات برادران را می‌توانستند توصیف کنند.76/علی شجاعیان

*************

خدایا اینان کیانند که اینگونه تو را شناختند؟ چون انبیا و اولیا عاشق و شیدایت گشته پروانه‌وار گرد وجودت گردیدند و در شوق وصالت بال و پر به خون کشیدند و عروج خویش به ملکوت را با جاری رود خون مطهرشان بر زمین به جان خریدند. اینان جز در زمرة ذاکران واقعی ندای« یاالهی صبرت علی عذابک فکیف اصبر علی فراقک.» بر قلب و زبان خویش نبوده‌اند و نیستند. اینان جز در زمرة «انعم الله من النبیّن و الصدیقین و الشهداء و الصالحین.» به شمار نمی‌روند و نخواهند رفت. اینان انصار ابی عبدالله الحسین سید و سالار شهیدان در عاشورای کربلا پس از 1400 سالند. اینان منتظران و چشم به راهان واقعی ظهور حضرتش آقا امام زمان عج الله تعالی فرجه شریف‌اند.77/محمدرضا علائی

۱ نظر ۱۶ مهر ۹۴ ، ۲۲:۴۷
همسفر شهدا

وقتی آفریدگار و ارباب خودم را با اینهمه محبت مهربانی، کرم،بخشش، و عطوفت و گذشت و بزرگواری و دوست داشتنی یافتم، عاشقش شدم. در این میان دیدم راهی برای رسیدن به او ندارم و خیلی ناراحت بودم که چرا نمی‌توانم به او بپیوندم تا اینکه برای آخرین بار هم مرا طلب کرد و به جبهه اعزام شدم و در این موقع بود که بیشتر شیفتة ‌او شدم. همیشه آرزویم این بود که مانند آبی که گرم می‌شود و تا آخر بخار می‌شود خداوند هم نور ایمان و گرمای اسلام را که از او سرچشمه می‌گیرد، آن قدر به من بتاباند تا من هم مانند آب بخار شوم و یا آتش گرفته مانند شمع بسوزم و باعث روشن شدن طریقة‌اسلام شوم و از این سوختن لذّت برم تا دوری از خدا آزارم ندهد، چرا که سوختن در راه خدا خود راهی برای رسیدن به خداست. اما هرچه پیش رفتم خود را تنهاتر و غمگین‌تر یافتم و دیدم به آن صورتی که می‌خواستم نیستم و نمی‌توانم باشم.پیش خدا خجالت می‌کشیدم بگویم ارباب من، مولای من، عاشقت شدم. دیگر از خودم بدم می‌آید. می‌ترسیدم از کسی صحبت بکنم و ترسم از این بود که غیبت بندة خدا را بکنم؛‌ و با وجودی که همة‌کارهای نیک خود را فراموش کرده بودم و گناهانم را به یاد می‌آوردم، باز نمی‌توانستم شاهد سوختن خودم باشم. هرچه بیشتر زحمت می‌کشیدم و به خدا فکر می‌کردم کمتر احساس آرامش می‌کردم. می‌دیدم روز به روز از خدا فاصله می‌گیرم، همان خدایی که یک روزی قبل از اعزام به جبهه عاشقش بودم. حالا وقتی می‌دیدم گناهکارم و نتوانستم و نمی‌توانم او را آن طور که باید و شاید عبادت و ستایش کنم، و نتوانستم شکر نعمتهای او را بکنم، روز به روز غمگین‌تر و از خودم ناراضی‌تر می‌شدم، حتی تا آنجا که یک گوشه‌ای می‌خزیدم و از نافرمانی و گناهکاری خودم در رابطه با خدا پیش او شکایت می‌کردم و گریان و نالان از او می‌خواستم کمکم کند تا بتوانم او را خالصانه عبادت کنم. ولی باز هم نتوانستم، دیگر کم کم به بن بست می‌رسیدم و زنده بودن خودم را ننگ می‌دانستم. در این موقع بود که دیگر از خدا خواستم این نفس را که باعث تمام بدبختیهای من و رنج و عذاب روحم  شده است از من بگیرد و از این بدن تنبل و ناسپاس بدم آمده بود و نفرت داشتم. روحم می‌خواست هرچه زودتر از این بدن معصیت کار و نافرمان جدا شود و این قدر زحمت رنج و عذاب در این بدن کثیف نکشد. بله، انسان وقتی گناه کرد دیگر نمی‌تواند مانند زمانی که گناه نکرده است انتخاب کند، و احیاناً انتخاب هم کرد، نمی‌تواند به طور احسن راه را ادامه دهد. و اگر همیشه به این فکر باشیم که در محضر خداوند بزرگوار هستیم و در پیشگاه او قرار داریم و او را حاضر و ناظر کارهای خود قرار دهیم، دیگر هرگز گناه نخواهیم کرد. اگر انسان لذت عبادت را با حضور قلب و خالصانه و نیّت پاک درک کند دیگر نه تنها گناه نمی‌کند بلکه حتی خواب و غذا را فراموش می‌کند، چون لذّتی که در عبادت با حضور قلب وجود دارد در هیچ چیز دنیا وجود ندارد، و انسان را چیزهای دنیایی اقناع نمی‌کند. به امید پیروزی رزمندگان اسلام این عاشقان طریق حسینی این اعجازهای زمان این خالصان پاک نژاد او، که با قدمهای استوار و محکم خود خواب را از چشم دشمنان اسلام ربوده و آنها را به وحشتی عظیم انداخته‌اند.

خداوندا، این خلوص را روز به روز در قلب آنها بیفزا که در راهت همچون شمع سوخته و اسلام را فروزان کنند.169/محمدرضا کاظمی

 

  *******************

 

خدای من، نمی‌دانم چگونه شکر تو را بجای آورم؟ خداوندا، نمی‌دانم چگونه این فیض حضور در جبهه را نصیب من گردانیدی تا من در میان یاران امام زمان باشم؟ خدایا نمی‌دانم که چرا حال دیگری به من دست داده است؟ نمی‌دانم که چه خواهد شد؟ اما فقط این را می‌توانم درک کنم که این دنیا مانند قفسی برایم شده است که دیگر در اینجا نمی‌گنجم. خدایا می‌دانم که چند ساعتی دیگر به وصل منو تو باقی نمانده است، ولی فقط یک درخواست دارم و آن این است که نکند در این چند ساعت باقی مانده پیمان دوستی من و تو از بین برود. خدایا نکند ملاقات ما عقب بیفتد. خدایا تو مرا کمک کن. پروردگارا مرا ببخش که تو را دیر شناختم و زمان ملاقات با تو را به تأخیر انداختم. خدایا من از این می‌ترسم که مردم مرا به عنوان شهید تلقّی کنند اما تو این لقب را شایستة‌ من و اعمال من ندانی.خدای من خود به خوبی واقف و آگاهم که لیاقت شهادت را ندارم، اما خودت این توفیق را به من عنایت فرما که شهادت فقط در راه خودت باشد.170/محمد شایجی

 

  *************

 

خداوندا تو گواهی که هدف ما در این جنگ اعتلای کلمة حق و سرنگونی ستمگران است. این مردم جوانانی را از دست داده‌اند که جزو بهترین جوانان بوده‌اند و هدفشان حفظ و برقراری اسلام و قرآن است. چقدر شهادت را دوست می‌دارم. مدتهاست که همیشه دعا می‌کنم: خدایا مرگم «شهادت» در راه تو باشد. همیشه رنج می‌برم و احساس حقارت می‌کنم از اینکه به طور عادی بمیرم هرچند در هر حال راضی به رضای تو هستم اما مشیّت الهی نیز بر این است که از پیشگاه باعظمتش همیشه چیزهای خوب را بخواهیم تا اگر شایستگی داشتیم عطا فرماید. دوست دارم که شما نیز برایم دعا کنید تا مرگم در راه خدا باشد.171/محمدجواد میری

 

  *****************

 

همیشه فکر می‌کنم آیا لیاقت آن را دارم که به مسائل موجود در این سفر راضی شوم؟ نمی‌دانم آیا به اندازة یک بندة عاصی عاشق مستحق آن هستم که مرا به مرحله‌ای از مقام رضایت برساند؟ وه که چه شیرین است لبخند رضایت بر لبان یک بندة راضی. خدایا از تو می‌خواهم در آخرین لحظات حیات همچون اصحاب اباعبدالله قلبم مملو از عشق و ایمان به تو باشد. خدایا در آن لحظات من ضعیف النفس را از شرّ شیطان و نفس امّاره ملعونه حفظ کن. خدایا می‌ترسم در آن موقع از انجام این سفر به واسطة علاقه‌های زیاد دنیوی و سیاهی دل غمگین باشم، در آن صورت دنیا را که قطعاً از دست داده‌ام و آخرتی هم نخواهم داشت. وای خدایا، چه وحشتناک است این چنین تصوری.172/ حسین صالح غفاری

 

  ************

 

من کیستم؟ من باقیماندة‌ یک طبیعت بیجانم. آیا روح من در آیندة‌من جای گرفته؟ من همان باقیماندة‌یک خاکم عفریت مرگ روح مرا از آیندة‌من می‌خواهد. من کجا هستم؟ آیا در لابلای کهکشانها یا در آغوش یک سرباز جان باخته در سنگر؟ اکنون مشت خاکی در زیر خاک می‌رود. اکنون روح بی‌پایان بشریّت در پرتگاه قرار گرفته و روح من نیز یک قدم تا مرگ فاصله دارد، مرگ چیست؟ و من کیستم. مرگ یک اثر نفیس و بی‌شائبه است که خالق بشریّت به صورت یک پدیدة‌ شگرف به طبیعت گسترانده است. پس چرا هم آغوش این طبیعت نشوم؟ چرا به سوی معبودم نشتابم؟ خدایا همچون مولایم امام علی ناله می‌زنم که به خدائیت قسم که به آتش دوزخ صبر خواهم کرد اما تاب و تحمّل فراقت را ندارم. خدایا مرا بخواه مرا به سوی خود رهنمون کن. پروردگارا عرصة‌ دنیا برایم تنگ است. مرا به سوی خود بخوان که من تو را می‌خوانم. اگر این بار به سویت نتوانستم بیایم و در این امتحان تجدید شدم مطمئن هستم که در آینده و آیندة نزدیک به سویت خواهم شتافت.173/اردشیر عین‌الله‌زاده

 

  ************

 

آیا می‌خواهیم که خود را در مرداب دنیا بیندازیم و دانسته در‌آن کوشش کنیم.و با هر کوششی دنیوی بیشتر درون آن فرو رویم؟ اما نه من این ذلّت را نمی‌خواهم، زیرا که خدا آن را نمی‌خواهد. پس، ای خداوند باعزّت و قرب مرا دریاب که سخت به آن محتاجم که اگر تو مرا نخواهی دیگر باید بمانم تا بپوسم و سگهای بیابانی مرا قطعه قطعه کنند. ولی ای خدای عالم هیچگاه در امانت تو کوتاهی نیست. پس، به این وعده‌ات هم عمل کن.174/عبدالمتین مسعودی

اکنون که این وصیتنامه را می‌نویسم در مکان پاکی هستم که سجده‌گاه عزیزانی بود که در دل شب سر و صورت بر روی خاک گذاشته و با معبود خود راز و نیاز می‌کردند، و اکنون روی به سوی وجه الله و ملائکه الله دارند، و من شرم دارم که در این مکان باشم چون خود را لایق این نمی‌دانم که در اینجا باشم. اما شاید این هم یکی از الطاف اوست که من بیایم و خود را بسازم امیدوارم که باز هم یاریم دهد و دستم را بگیرد و مرا از زندان نفس نجاتدهد و با این کار مرا در روز قیامت سربلند و روسفید گرداند و توفیق دهد که ادامه دهندگان راه امام حسین و اصحابش و شهدایمان باشم.181/حسین محمودی

 

  *************

به خدا قسم که شیرین تر از معراج در این دنیا لذّتی نیست، نصرت و فرج را باید از خدا بخواهیم بیایید با دلمان سخن بگوییم و از اعماق وجودمان او را صدا بزنیم و روحمان را به درگاه او روانه سازیم.182/هاشم حاجی ابراهیمی

 

  **************

خدای بزرگ را سپاسگذارم که به من عمری عطا کرد و با راهی آشنا کرد که این راه را خودش دوست داشت. من خود چیزی نیستم، آنچه د رمن است و بهتر از همه ستارالعیوب است. ای کاش شیطان نبود که مرا وسوسه کند. وای کاش دنیا چیزی نبود که به آن دل بندم، و ای کاش همة‌ وجودم عشق به خدا بود و عشق رسیدن به لقاء حق؛ عشقی که ارزشی والا دارد؛ ولی در دنیا کسی همیشه بهره‌مند از آن نیست. شاید خیلی از بندگان خاص خدا همیشه بهر‌ه‌مند باشند، اما من نیستم. ولی احساس می کنم عشقی بالاتر از عشق به خدا نیست و برای رسیدن به این عشق و معشوق حاضرم، جسمم قطعه قطعه شود، نه یک بار بلکه بارها. کسی که عشق او را داشته باشد دنیا برایش مفهومی ندارد دنیا در نظرش زیبایی ندارد، دنیا برایش تنگ است و تنگتر از قفس برای بلبل.183/محمد زارعی

 

  **************

خدا را به شهادت می‌طلبم که قلبم مملو از عشق به اوست. می دانم که مرا یارای فنا شدن در حق نمی‌باشد اما اگر سعادت یاور گردد آنگاه آری. و اکنون خدا را شکر می‌کنم از اینکه سعادت به شهادت رسیدن را نصیبم نموده است و عاقبت الطاف بی‌نهایت خویش را در حق این کمتر بندة‌ گناهکار به سرحد شهادت رسانیده است. اکنون در بی‌نهایت نعم الهی این عبد مذنب نظاره‌گر آنچه هست که پیش از این کوردلان توحّش و مؤمنان نشئه‌ای دیگر می نامندش. شما ای حاضران به حق در صحنة نبرد ای مریدان برتر امام زمان شهادت دهید که در انتهای ایمان هجرتی است و در انتهای هجرت جهاد و اتمام این مسیر و رسیدن به نقطة‌ ایثار و تحقّق  آرمان برتر مکتب تشیّع سرخ علوی یعنی شهادت می‌باشد. و ما شهیدان زندگان همیشه حاضر و ناظر تاریخیم و ما مریدان شهید برتر کربلا حسین امام انس و جانیم. آری روزی خورندگان خوان الهی شهید رسیده به لقاءالله هستند. و مرا نیز این عبد مذنب چنین باشد، و چه سعادت بزرگی است اکنون که جاری در سیلاب خروشان «لااله الا الله» زیر پرچم سرخ تشیّع گام به جای گام امامان علی آن شیرمرد صحنة نبرد و پارسای خاضع و خاشع، آن کتابی که در آن شکی نیست و هدایتگر تقواپیشگان است، می‌گذاریم.

 

«رکعتان فی العشق لا تصنحُ وضوء هما الّا بالدّم» که در عشق دو رکعت است و وضویش صحیح نمی‌باشد الّا به خون. آری، که من در نیّت نماز عشق عاشقانه رضای معشوقم را طلب نموده‌ام و با هراس و یقین از آمدن آن ساعت معلوم دوباره من شهادت به حقانیّتش می‌دهم. «اشهد ان لا اله الا الله» که ذات اجل پروردگار می‌فرماید: یستعجلُ بها الذِینَ لایؤمنونَ بِها والذینَ آمنوا مُشفقونَ منها و یَعلَمُون انّها الحَقّ» و من اکنون چه سان با شما سخن می‌گویم الا که «ونحن شواهدک» که ما به دیدار تو می‌آییم هرگز یادم نمی‌رود که پیش از این در دنیا می‌گفتم:

حجاب چهرة جان می‌شود غبار تنم           خوشا دمی که از این چهره پرده افکنم

و اکنون من همراه با الطاف بی‌نهایت الهی به آن نشئة‌ خوش رسیده‌ام و به هو سوگند که هرگز سوداگر نبوده‌ام و راضیم به رضای او بی‌ترس از جهنّم و شوق دیدار بهشت، زیرا که من تنها او را می خواهم حق را حق را، حق را.  که یکی هست و هیچ نیست جز او وحده لااله الّا هو.184/محمد حذری

  ************

 

شکر خدا را که توفیق یافتم در راه مبارزة  حق علیه باطل شرکت کنم و آنچه را که دارم در طبق اخلاص نهاده تقدیم ایزد منّان کنم. و آنچه حسین(ع) و یارانش و تمام رزمندگان صدر اسلام پروانه‌وار دور آن می‌گشتند، من هم آن را بازیابم، یعنی شهادت و دیگر اینکه هیچ قطره‌ای در مقیاس حقیقت در نزد خدا، از قطرة خونی که در راه اسلام و خدا ریخته می‌شود بهتر نیست، و می‌خواهم با این قطرة خون به معشوقم برسم.185/رضا عزیزی

  ***************

 

سپاس می‌‌گذارم خدایی را که بر من منت نهاد که قبل از مرگم حجت و امام خود را بشناسم، و بعد از این شناخت و هدایت مرا از لغزش نجات داد و امکان این را داد تا ناخالصیهایم را بزدایم و همواره تا هنگام مرگ نیز  از او می‌خواهم که ایمانم را خالص گرداند.186/رضا زارعی

 

  ***********

 

از خداوند قادر متعال تشکر و تقدیر می‌نمایم که بالاخره عمر داد تا در زمان حکومت نظام جمهوری اسلامی تنفّس کنیم، به طوری که در این نظام چون هدف پیاده کردن احکام الهی است، هر کسی در این مسیر حرکت کند و سعی در کمک به ثبات نظام و یاری مسئولین و خادمین این نظام کند، در هر حالتی که باشد، در حال عبادت است.187/علی چنگشی

  *********

 

سپاس خداوند تبارک و تعالی را لازم می‌دانم که مرا به آرزوی دیرینة خودم رساند، و به تقاضای من لبیک گفت و مرا از دنیای فریبنده و تو خالی به سوی خود کشاند.188/ابوالقاسم فلاح‌پور

 

  *************

 

خدایا تو را ستایش می‌کنم، همانگونه که پیامبران به درگاه تو حمد و ثنا می‌کردند و تو را با دل و زبان که اولیا و بزرگان مقرّب درگاهت ستایش و تسبیح می‌کنند پرستش می‌کنم، چون هیچگاه دوست نداشته‌ام وندارم که در مرگ طبیعی از دنیا بروم. و خدا می‌داند که هر بار اسم شهدا و یا چهرة  نورانی آنها را می‌بینم برخود می‌لرزم و احساس شرم می‌کنم. خدایا توفیق شهادت را به من عطا فرما، چرا که شهید یعنی حاضر گواه الگو و شهادت حرکتی است در گریز از پوسیدگی. شهادت اوج حرکت یک انسان است. خداوندا، مرا شهید بمیران که شاید خون من قطره‌ای باشد از خونهایی که برای استقرار وطن و میهن دین و ناموس من ریخته شده است.189/حسین سجودی فشتنی

 

  **************

 

خدایا دوست دارم مثل شمع بسوزم و از قطرات خونم غنچه‌های عشق و عرفان و فداکاری بشکفند تا به دیگران فروغ عشق و جاودانگی ببخشم.190/محمدرضا رادی

مادر عزیزم، آرزو داشتم شهید شوم تا بلکه با اهدای خون ناقابلم نعمتهای بی‌انتهای خداوند را که به من عطا فرموده‌ است جبران کرده باشم. البته، این را می‌دانم که جبران نمی‌شود چون همه چیز  از آن خداست و خداوند است که محیط بر همه چیزی می‌باشد، و ما هم قطره‌ای در مقابل این اقیانوس بیکران می‌باشیم.191/اکبر طاهری طرازفرد

 

  **********

سپاس خدایی را که شهادت را به انسان هدیه کرد.192/رمضان عاشوری

۰ نظر ۱۶ مهر ۹۴ ، ۲۲:۴۶
همسفر شهدا

ساعت12 نیمه شب است و امشب دلم شور دگر دارد، چون به یاری الله قرار است فردابه جبهه اعزام شوم و با اخلاص و ایمان کامل به ندای هل من ناصر ینصرنی مرجع تقلیدمان و رهبر کبیرمان و گل سرخ انقلابمان یعنی امام خمینی جواب داده و جان ناقابلمان را تقدیم اسلام نماییم. خدایا از شور و شوق جبهه رفته دیگر مغزم کار نمی‌کند.154/محمدباقر اسلامی مفیدآبادی

 

  ************

 

احساس می‌کنم که این شبها شبهای آخر من است و چند روزی تا رسیدن به معبود فاصله ندارم. چه خوب است از خود گذشتن و به ملکوت پیوستن از هیچ به همه چیز رسیدن و چه زیباست شهادت.155/مصطفی ابراهیم‌آبادی

  **************

 

چه زیباست آگاهانه به پیشواز شهادت رفتن، چه شیرین است جان دادن در راه خدا چه عارفانه است نالة‌آخرین را سر دادن چه پویاست راه حسینیان چه باطراوت است عطر خون شهیدان چه عظیم است تکلیف دفاع از اسلام و مسلمین و چه سنگین است مسئولیت زینبیان در رساندن پیام خون شهیدان راست قامت جاودانة‌تاریخ.156/علیرضا حجت‌دوست

  ************

 

جز شهید شدن در راه الله هیچ آرزویی ندارم. در این لحظه از خوشحالی در پوست نمی گنجم. به شما وصیت می‌کنم که در راه اسلام از هیچ فداکاری دریغ نکنید و مسائل و مقررات دین مبین اسلام را اجرا نمایید. در صورت شهید شدنم ناله و زاری نکنید و خوشحال باشید.157/شجاع‌الدین داودی

 

  *************

 

هر لحظه که احساس می‌کنم دیگر این روزها آخرین ساعات و لحظات زندگیم می‌باشد آنچنان کالبد وجودم از عشق و محبت او می‌شود که گمان نمی‌کنم هرگز حتی در میان آتش جهنم هم لحظه‌ای چشم امید را از آن مبدأ امید و فیض و از آن سراسر رحمان و رحمت بربندم و فکر نمی‌کنم هیچ وقت عنایات او را نسبت به خودم چه آن وقت که اراده‌اش بر خلقم قرار گرفت و چه لحظه‌ به لحظه‌های زندگی خود فراموش بکنم. آری، همة ما هر لحظه در نسیم الطاف الهی هستیمان به اهتراز درمی‌آید و صفات زیبنده  ووصف ناپذیر اوست که همچنان در عالم نقش و نگار ایجاد می‌کند. اینهمه جلوه بر تاروپود جهان آنچنان حیاتی از شکوه و عظمت و ابهت الهی می‌آفریند که اگر آنی به صید دلی درآید گمان نمی‌کنم که دیگر هرگز از آن دل بتوان عشق به آن تماشاگر راز بیرون آورد مگر آن دل از سنگ باشد و بقایش از خاک بیحاصل دنیا و اندوخته‌اش نیز مشتی از شوره‌زار آن خاک.158/الطفات شرافتی

 

  *************

 

و چه دردناک است است قصه هر لحظه باید خود را برای مرگ آماده کنیم و مرگ را در برابر دیدگان خویش قرار دهیم. اینها یک طرف، آن لحظة‌بعد از مرگ را به خاطر بیاوری که دیگر یارای هیچ نداری و تنها گواهت کردارت و شهادتت. پس چه خوب قبل از آنکه مرگ تو را دریابد و هیچ کاری از تو برنیاید به خویش بازگردی و خود را در تراوزی خویشتن بسنجی. تمام عمر غرق در گناه و شناور در اشتباه بسان غریقی در لجنزار که دیگر هیچ امید نجاتی نداری، باید به انتظار مرگ بنشینی تا تو را دریابد. نه هرگز، بیندیش و ببین چه می‌کنی؟ سپس آن وقت که به سجده می‌افتی و سپاس می‌گذاری آن که تو را برای چنین روزی زنده نگهداشت؛ روزی که در راهش و در خدمت مردمی که برای او قدم برمی‌دارند، به میدان بروی. میدان آزمایش که یک طرفش کفرو طرف دیگرش سلحشورانی با ایمان که برای حق مبارزه می‌کنند وقتی این چنین می‌اندیشی و خود را در کنار همة آنها و جزو یارانش احساس می‌کنی، دیگر مرگ مفهومی ندارد و مرگ را راه فلاح و سعادت می‌بینی و در وصال با الله چه زیباست این گونه بودن این گونه زیستن و این گونه مردن. آری خدا می‌داند که الآن احساس می‌کنم در حال رفتن به سوی اویم، و بهترین و لذتبخش‌ترین لحظات تمام عمر و زندگیم همین لحظات است، زیرا یک انسان گنهکار و شرمنده و بی‌نهایت کوچک به سوی معبود خود عشق خود و رب خود بی‌نهایت عروج می‌کند و بالا می‌رود. خدایا، ای کاش هزاران جان داشتم و به خاطر رضای تو در راه امام خمینی که همان را اسلام عزیز است، می‌دادم.159/رضا عرب‌کرمانی

          بزودی وارد قبر می‌شویم. چگونه دل می‌بندیم به دنیا در حالی که دنیا در شرف نابودی است؟ و چگونه حاضر می‌شویم که استراحت کنیم در حالی که نعمات و لذتهای آخرت خیلی بیشتر از لذات این دنیاست و همچنین جاودانی است؟ اگر سینه‌ام را بشکافند، اگر مغزم را متلاشی کنند اگر قلبم را هدف گلوله خود کنند، دست از یاری امام خمینی برنخواهم داشت. اگر سوراخ سوراخم کنند اگر پاره پاره‌ام کنند اگر تکه تکه‌ام کنند، هر قطرة خونم بر زمین می‌نویسد: الله اکبر خمینی رهبر.

 

اگر چشمانم را از دست بدهم باز چشم به راه مهدی خواهم بود اگر گوشهایم را از دست بدهم باز هم گوش به فرمان امم امت هستم. اگر زبانم را از دست بدهم شعار لااله الا الله بر زبانم جاری است. اگر دستم را ازدست بدهم باز هم اسلحه بر دوش خواهم کشیدو به جنگ صدّامیان خواهم رفت. اگر پاهایم را از دست بدهم گامهای بلندتری در راه خدا  خواهم برداشت، و اگر جانم را از دست بدهم اوج سعادت و آرزوی من است.160/سیدعباس غلامی

 

  ************

 

هم اکنون سرور و شادی سرتاسر وجودم را در بر گرفته و خود را خوشبخت‌ترین و سعادتمند‌ترین افراد بشر می‌دانم. سنگر حجلة عروس من است، شب شهادت شب عروسی من، ترکش خمپاره و تیرهای سرخ حجلة مرا آذین بسته‌اند و عروس من شهادت است و امشب بهترین شب زندگی من است. شب آزادی و رهایی است، شب پاک شدن و نورانی شدن شب وصال معشوق و شب الهی شدن است.161/امیرحسین سیفی

 

  ***********

 

در این آخرین لحظات که انتظار وصالت را می‌کشم هر نغمه‌ای که از نوای دلنشین تو می‌شنوم و هر شیء را جمال پرفروغ تو می‌بینم، در میان گفته‌هایم کلامی را نمی‌یابم که نشان از تو و کلام تو در آن نباشد. ای معبود من، دوستی تو را در میان تمامی علایق والاتر و پاینده‌تر یافتم. این چه وادی خوبی است برای بندگان گنهکاری چون من که امیدی جز تو ندارند. آقای من حال که قبول کردی و جان پرآشوبم را ستاندی، هیچ انتظاری از تو ندارم. جز اینکه در آخرت در صحرای محشر تنهایم نگذاری حسینت را به سر پرستیم بفرستی که بس محتاجم. مولای من، چه کنم که تا جای ذره‌ای از محبت تو را بگیرد؟ چه کنم که شکر ذره‌ای از نعماتت را گذاشته باشم؟ ندارم به خودت قسم هیچ ندارم تا به پیشگاهت بیاورم، جز اینکه تو را کریم می‌بینم و می‌دانم با دست خالی هم مرا می‌پذیری.

 

ای انسانها بدانید این وصیتهای بنده‌ای است که هیچ ندارد جز امید، امید به کرامت معبودش. و این دلش را مطمئن ساخته که هراسی نداشته باشد، چون کرامت او را در خور نیست تا کسی را که جز او پناهی ندارد از خود براند. به مولایم قسم خیلی با کرامت است، خیلی غفور است، و کرامت و غفاریتش را بارها به چشم دیده و به کام چشیده‌ام. چه زیباست بندگی مولایی که این چنین با بندگانش رفتار می‌کند.162/محمدرضا رحیمیان منفرد

 

  *************

 

امشب قلبم می‌سوزد و زبانة آتشش پیکرم را خاکستر می کند. بازدم نفسم آن خاکسترها را می‌برد و از عالم وجود محو می‌شود. باز خاکسترها در یک جا جمع می‌شود جسمی را تشکیل می‌دهند اما با تفاوتهای زیاد تن همان تن است ولی در مأوای دیگر و فکری دیگر.163/صفر اسکندری

 

  ***********

 

پروردگارا، تز تو می‌خواهم که عاشق از این دنیا بروم، عاشقی که به غیر خدا معشوقی نداشته باشد، و هنگام مرگم فقط به یاد تو باشم و بر زبانم نام تو را و نام پیامبر اسلام را زمزمه کنم. ای معشوق من، انسان را روزی از خاک به وجود آوردی و چه بهتر که روزی جان انسان را در راه رسیدن به خود بگیری در راهی که دین و آئین و مذهب اسلامب باقی بمانند.پروردگارا مرگ عاشقان تو شهادت نام دارد و امیدوارم زمانی هم ما به این صلاحیت برسیم که مرگ ما را هم که در راه تو باشد شهادت بنامند.164/سعید باهمت شهریوری

 

  *************

 

لیاقت شهادت در راه خدا را در خود نمی‌بینم، ولی چون رحمت خداوند شامل همة‌بندگان گناهکار توبه کرده‌ است، مصمّم و با روحیه‌ای عالی و با یاری خداوند به راه خود که همان سبیل الله است ادامه می‌دهم. خدایا، به من ایمانی عطا کن که همیشه حضور تو را در قلبم احساس کنم. معبودا مرا به نفسم وامگذار و حبّ خودت را در دلم جای ده و مرا از مادیات دنیا دور بدار و گناهانم را ببخش و بیامرز. ایزدا، در حالی که مملو از گناه و معصیت هستم، با دلی و قلبی شکسته روی به تو می‌آورم و می‌خواهم مرا بیامرزی و بخشنده از این دنیا ببری، خدایا اگر مردن بهتر است و خدمت به اسلام و قرآن است مرا بمیران، و اگر زنده ماندن خدمت به اسلام و مکتب است مرا زنده نگهدار.165/محمدسعید شمسای ظفرقندی

 

  *****************

 

هرچه در پروندة‌ سیاه خود نگاه می‌کنم جز خسران چیزی نمی‌بینم و چیزی نمی‌توانم به قلم آورم. بغض راه گلویم را می‌بندد. و اشک در دیدگانم حلقه می‌زند. می‌خواهم ناامید شوم، اما ناگهان ملک غیبی بانگ برمی‌داردکه هان ای بندة‌ خدا برای چه ناامیدی؟ چه چیز تو را از رحمت و مغفرت و فضل خداوند ناامید کرده است؟ مگر خود مولا«جل جلاله» در قرآن نفرموده است که به آن گروه از بندگان که بر نفسهایشان اسراف کرده‌اند بگو که از رحمت الهی ناامید نشوید.166/محمدرضا قرائیان

 

  **************

 

پناه من چگونه از تو مأیوس باشم و حال آنکه آرزویم تو می‌باشی. خدایا تو را سپاس می‌گویم که دیگر بار داستان موسی و فرعون و ابراهیم و کعبه را برای ما به نمایش درآوردی تا مُدرک حق شویم. الهی تو خود گواهی بر حال زار من پس منگر به ظاهر من. بساز کارمن. مولا، دیگر تابم تمام شده به خودت قسم در این لحظه که آخرین سخنانم را می‌نویسم از تمام گناهانم توبه می‌نمایم، باشد که انابة‌مرا بپذیری. الهی چشمی ده که برای تو باشد و به غیر از برای تو باز نشود، گوشی ده که تنها ندای تو را بشنود، و زبانی که تو را ثنا گوید، و دلی ده که دار تو باشد و باب‌ آن بر روی غیر بسته باشد مستجاب نمای دعای خسته‌دلان را. الهی عشق خود را در دل ما بیشتر کن. الهی مپسند میاور، روزی را که نام تو از دهان بیرون نیاید. الهی شکایت می‌کنم از زبانم، که چرا نام تو را بر لب نمی‌آورد، و از دیده‌هایم که چرا از خوف تو باران اشک را سر نمی‌دهند. و در این هنگام که انتظار طولانی شکسته شده و معشوق عاشق را طلبیده است و منت که با آغوش باز عروس شهادت را در بر گرفته‌ام و در حجلة سنگر به سوی خدا می‌شتابم دوست دارم که در حال شهادت چشمانم باز بماند تا دشمن فکر نکند در این راه چشم بسته ‌قدم نهاده‌ام دوست دارم بدنم را در میدانهای مین بیندازند که دشمن فکر نکند در راه خدا از جسمم نمی‌گذرم.167/مسود تیغ بابایی

 

  ************

 

در تکوین ما چه انگاشته‌ای نمی‌دانم! اما، همچون مخاطبی آشنا می‌خوانمت همچون یاری دیرین می‌شناسمت و با ذره ذرة وجودم که از وجود توست می‌یابمت. خدایا در پس پردة‌ خلقت چه برایم مقدر کرده‌ای نمی‌دانم. ولی می‌دانم که می‌خواهم در زمرة‌ خوبان باشم و وفاکنندگان به عهد، پاک نیتان پاک سرشتان، مؤمنین، متقین، مجاهدین، صلحا و شهدا. نمی‌خواهم مرا از فیض عظمای لقایت همچون مغضوبین و ضالین محروم بداری و از طی صراط مستقیم دورم بداری. بسیار آیات و روایات دارم که می خواهم آنها را باز گویم، ولی مرا با تمام کاستی و نقایص پذیرا باش.168/ابراهیم لشگری‌نژاد

۰ نظر ۱۶ مهر ۹۴ ، ۲۲:۴۵
همسفر شهدا

یا حسین چقدر دلم می‌خواهد که در روز عاشورا به پیشت بیایم. ای عاشورا تو را به خون مظلوم ریخته شده قسمت می‌دهم که مرا در خودت دریاب و به آنها ملحق کن. یا عباس چقدر به تو مهر می‌ورزم که دستهایت را در راه اسلام دادی. آرزو می کنم که ای کاش مثل تو می‌رفتم. آرزو دارم که بدنم مثل بدن حضرت حسین و ابوالفضل و شهیدانی گمنام و مفقود الجسد مثل حفی‌زاده و رحیم خلجی در بیابانها در روی سنگها و در مقابل خورشید بماند تا سرورم حسین مرا به میهمانی ببرد.132/عباس بابائی

**************

دوست دارم در روز حمله روزه باشم و با لب تشنه به شهادت برسم و مثل امام حسین از این دنیا بروم. از خدا می‌خواهم در آخرین لحظة زندگی من آنگاه که خون از بدنم جاری می‌شود خدا بر سرم منّت گذارد و با دیدن روی مهدی از دنیا بروم چون آرزو دارم تا آقایی تا مولایم تا حجت صاحب الزمان را در آن لحظه ببینم و روی ماه او را ببوسم.133/مهدی صفائی

****************

خداوندا، من بندة‌ خوبی برای تو نبودم ولی حداقل کاری بکن که در لحظة مرگم بر بیهودگی مرگم حسرت نخوردم. لااقل بتوانم با مردنم در مسیر تو باشم جلوی سالار شهیدان حسین بن علی و شهیدان انقلاب اسلامیمان مخصوصاً دکتر بهشتی و مطهری سربلند باشم. من که زنده بودنم برای اسلام سودی نداشت، بلکه بتوانم با ریخته شدن خونم بر حق بودن امام خمینی و راهش گواهی دهم و خط سرخ تشییع علوی را که همواره در طول تاریخ سرخ بوده سرختر کنم.134/محمدحسن امانی همسرانی

*************

باید بگویم که آرزوی دیدار آقا امام زمان تا این تاریخ در دلم مانده است. شاید وقت زیارت و دیدارش را یافته باشم و در آخرین لحظات عمرم سر به زانوی مبارکش بگذارم.135/مصطفی بلاغت‌نیا

***************

پروردگارا از تو می‌خواهم که اگر درون قبرم بودم امام زمان قیام نمود مرا از قبرم بیرون آوری و در رکاب آن حضرت قرار دهی.136/جعفر پاک‌طینت

**************

مدتی است احساس راحتی می‌کنم، گویی یک کوله از گناهانم ر از دوشم برداشته‌اند و دلم هوای دیار دیگری کرده است، گویی حسین مرا صدا می‌زند و می‌گوید بیا آخر تو هم حسین حسین گفته‌ای و زیر لب زمزمه کردی آخر تو هم برای من بر سینة خود زدی و اشکی ریخته‌ای بیا که در انتظارت هستم.137/علی رسولی

مدتی است احساس راحتی می‌کنم، گویی یک کوله از گناهانم ر از دوشم برداشته‌اند و دلم هوای دیار دیگری کرده است، گویی حسین مرا صدا می‌زند و می‌گوید بیا آخر تو هم حسین حسین گفته‌ای و زیر لب زمزمه کردی آخر تو هم برای من بر سینة خود زدی و اشکی ریخته‌ای بیا که در انتظارت هستم.137/علی رسولی

  **********

 

باید مهیا شد، باید کوله بار هجرت را بر پشت نهاد و آمادة‌گام نهادن به سوی دیار عاشقان شد. و من هجرت کردم از دیارم و از پیش عزیزانم و آماده‌ام تا به سوی دیار عاشقان و به سوی الله او که از هر عزیزی عزیزتر است و نهایت و غایت اوست، بروم. هجرت کردم و از طریق جهاد که نزدیکترین راهها به سوی او و یکی از درهای بهشت است آغاز نمودم، تا اگر لیاقت آن را داشته باشم به وجه الله نظر کنم. خدایا تو چگونه افرادی را انتخاب می‌کنی و معیار چیست؟ اگر من دارای آن معیارها نیستم و لیاقت این فوز عظیم را ندارم تو که قدرت این را داری با لیاقتم کنی با لیاقتم کن، تا به ندای «هل من ناصر ینصرنی» سالار شهیدان حسین و ندای رهبرم این حسین زمان لبیک گفته و در نهایت به سوی تو بشتابم.138/محمود ذاکری

  ************

 

نمی‌دانم آیا لیاقتش را دارم یا نه؟ حتماً که نه. بنابراین شرم دارم از اینکه خود را سرباز اسلام فرض کنم. من در این راه پا نهاده‌ام وجود را به خدا سپرده‌ام که به بهترین نحو در سبیل خودش و مستضعفین هدایتم کند و برای خودش بسازد و به بار آورد. به خدا دوست دارم که بستر آسایشم را به خارهای جانگداز بیابان بگذارند و همه شب بر بالین ناهموار بیدار بمانم، راضیم که مرا با زنجیر آهنین سخت ببندند و در همان کوه  و دشت مرز بر سنگ و خار بکشانند، ولی هرگز راضی نیستم که دشمن یک وجب از خاکم را تصاحب کند. آری گلگون کفنان یعنی آنهایی که در راه دین و عدالت به خون گلوی خود آغشته شدند در این جهان جز نام و افتخار نخواهندداشت. بهترین گلهای پدران و مادران این سرزمین را خداوند انتخاب می‌کند و می‌برد ولی به امید خدا می‌روم و می‌دانم که سعادت این رحمت را ندارم.139/عنایت‌الله کاووسی

  ************

 

اکنون می‌بایست دفتر را بست و مهمّات را به دوش کشید و به سوی وصال شتافت و دین خدا را در جهان نثبیت کرد و بشریت را همراه خود به سوی حق کشانید. گرچه جهت بسیار است هوا در حال تاریک شدن است و روحها در حال جدا شدن از بدن و نفسها از عیب پاک شدن، و عقلها غایب و هواها مغلوب و معصیتها به خاطر جهاد در حال به حسنه تبدیل شدن پس شما را به خدا می‌سپارم و توصیه می‌کنم به ذکر خدا و یاد خدا.140/ابوالفضل عموئی

 

  ***************

 

بدین ترتیب آخرین تصمیم گرفته شد و اولین حرکت آغاز خواستار دخول در میان بندگان خدا و دخول در بهشت شدم و تعیین این نیاز را پیوستن به سپاه اسلام دیدم، چرا که سپاهیان پاسدار انقلاب اسلامی این جنودالله و لشگریان امام زمان بریده از دنیایند و بندة خدا اما برای اینکه شیطان به وهم و خیالم نیفکند و خاطر از وسوسه‌های خناسی آسوده گردد از آن سید روضه‌خوان خواستم تا برایم استخاره‌ای کند که در طلب خیر از معشوق پاسخ صریح بشنوم آه که چه زیبا فرمود:« بسم‌الله الرحمن الرحیم- سبحان الذی اسری بعبده»  و بدین گونه نفس مطمئنه از ذکر الله در پاسخ ربش ندای طلب رجوع و دخول در بندگان حضرت حق و دخول در بهشت سرداد که لبیک لبیک.141/نجفعلی کلامی

 

  **************

 

دلم بشدت می‌تپد خودم را در کهکشانها در حال اوج می‌بینم شوقی عظیم وجودم را احاطه نموده سردم  گرمم خوابم، بیدارم ،مستم، هوشیارم، نمی‌دانم ،نمی‌دانم. خدا را در یاد شهدا می‌بینم حسین را در شهادت و شهامت می‌بینم امام حاضر امام خمینی را می‌دانم. تودة‌مسلمان نمی‌دانم چرا این چنین می‌نویسم این چنین می‌گویم و شاید هم از فراز انسانیت فراتر رفته‌ام و شاید هم از آن بالاتر شهادت را لمس نموده‌ام و نمی‌دانم تحفة‌ جانم هدیه روح و روانم و بعد جسم بی‌جانم را امامم را، رهبرم، زعیم بزرگ شیعه امام خمینی می‌پذیرد لمس می‌کند یا دعایی بر آن می‌خواند. باری، رفتم و به خدایت می‌سپارم باشد که با فدا شدن جانهای بی‌مقدار دین خدا دین محمد و ائمه اطهار است آبیاری شود و باغبان این گلزار محمدی امام خمینی امت را به سرمنزل مقصود راهنمایی کند.142/حسین فرجادی‌کوشا

 

  ***********

 

حال که از دنیای شما می‌روم، غمی بزرگ به دل دارم و با چشم گریان دنیای شما را ترک می‌کنم. غم من از این نیست که در اوان جوانی دنیا را ترک می‌کنم و غم من این نیست که مادر، زن، فرزند، و خانواده‌ام را ترک می‌کنم نه بلکه غم من از این است که خدای من آخر چرا یک جان کاش جانها می‌داشتم تا در راه اسلام و امام عزیزمان فدا می‌کردم ولی خوب خوشحال هم هستم و خوشحالیم از آن است که با شهادت یک رزمنده هزاران نفر جای او را گرفته و یاور امام خواهند شد.143/حسین صلاحی

 

  ***********

 

ماهها و هفته‌هاست که عشقی در من غوغا کرده عشق رفتن و بریدن از بودنها عشق دیدن وسعت هستی و عزیمت انسان در من بلواها به پا کرده است. من با خون خودم شهادت می‌دهم این عشق که تمامی وجودم را می‌سوزاند، داغ شدن آهن نیست که در محیط دیگر سرد و یخ و بی‌مصرف و بی‌مایه شود. من آمادة رفتنم و با سلاح ایمان و مقصدی از اینجا از این دنیای محدود با مرگی انتخابی و عزت بار به سوی او می‌روم. عجیب احساس و عشقی است انگار یکباره این دنیا با تمامی جلوه‌هایش و دل با تمامی هوسهایش که عمری مرا اسیر کرده بود امروز اسیر و بندة خالق است. پس خداحافظ ای وابستگیها که عمری مرا به خود مشغول کرده‌اید خداحافظ ای دنیایی که با جلوه‌هایت برای کوته بینیها مقصد شده‌ای.144/مهرداد روانمهر

 

  ***************

 

هم اکنون در آستانة  این ازدواج و جشن و سرور واقعی قرار گرفته ام باید بگویم که من تا به حال هیچ‌گاه در زندگیم به اندازة حالا که تا حدود زیادی مطمئن هستم که این مسیر رفت  من برگشت ندارد.شاد و مسرور نبوده‌ام و واقعاً هم اکنون تنها خواست من این است و امید دارم که این مرگی   که من به سوی او شتابانم شهادت باشد و واقعاً این را از صمیم قلب می‌گویم. البته من حتی هم اکنون هم که احتمال بازگشت را بسیار کم می‌دانم به خداوندی خدا قسم که از ترس فرار از درس و دنیا به جبهه و این راه پناهنده نشده‌ام، بلکه برحسب تکلیف شرعی است که امام فرموده‌اند و به خاطر حفظ اسلام است.145/محمدرضا صد‌آمیز

 

چگونه می‌توانستم مشاهده کنم که هر روز عده‌ای از بهترین برادرانم شهید می‌شوند و من به کارهای روزمره مشغول باشم. من نیز با همة التهاب درونیم و برنامه‌های تنظیم شدة آیندة‌زندگیم و با همة‌ وابستگی به خانواده‌ام، همه و همه را در یک جا، و اطاعت از امام را در یک جمله همانند دیگر برادرانم معاوضه کردم و این مرگ را از عسل بروجودم گواراتر دانستم.148/علی‌اصغر بابازاده اصل

 

  *************

 

خدایا چون به گلستان نظر کنم می‌بینم آنان که با ما بودند ما را واگذاشته و رفته و خانة‌اقبال خویش را ساخته‌اند. حال در این اندیشه‌ام که آنان کجایند و ما کجا؟ ایشان چه برداشته‌اند . ما چه ذخیره کرده‌ایم.149/غلامرضا آلوئی

 

  ************

 

من سرباز گنهکار این نامه را در حالی می‌نویسم که رمز عملیات اعلام شده و نیروهای خط شکن از خط دشمن عبور کرده به پیش می‌تازند. و ما منتظر اعلام شروع عملیات مهندسی هستیم. صدای انفجار و شلیک گلوله‌ها  و منورها که سراسر منطقه را روشن کرده‌اند  هل من ناصر حسین را تداعی می‌کند که ای یاوران حسین واقعة کربلا تکرار شده و هر کس عشق حسین دارد بیاید، و هرکه هوس کرب و بلا دارد بسم‌الله معمولاً کسی که قرار است زخمی یا شهید شود تا حدودی آگاه است به این امر، ولی من عاصی فکر نمی‌کنم این سعادت نصیبم شود، چون گناهان مهری شده بر دلم و حالم را میرانده ولی جو عملیات ایجاب می‌کند تا آمادة شهادت شوم. بدانید و آگاه باشید که من این راه را با شناخت انتخاب کردم و این شناخت عقلم و الهام قلبم بود که هدایتم کرد. پس ای گمراهان کمی به خود بیایید و کاملاً منصفانه و بیطرفانه به عقل و قلبتان رجوع کنید تا راه هدایت را دریابید.150/جاوید ایمانی

 

  ***************

 

لحظات آخر عمرم سپری می‌شود،  چون تشنه‌ای که در بیابان انتظار آب زلال می‌کشد و یا کودک گرسنه‌ای که هر لحظه چشم به راه پستان مادر است من هم انتظار دیدار محبوبم را می‌کشم و قلبم بشدت می‌تپد. احساسات درونیم چیزی نیست که در این چند جمله بیان کنم، در تمام وجودم احساس آرامش می‌کنم، فقط از خدا می خواهم که کمکم کند تا بتوانم بر هواهای نفسانی غلبه کنم و عملی از من بروز نکند که موجب خشم خدا باشد و یا در راه جهاد غیر خدا باشد.151/رسول ستاریان

 

  ************

 

شکر خدای را که توفیق یافتم در راه مبارزة حق علیه باطل شرکت کنم و آنچه را والله دارم در طبق اخلاص قرار دهم. من اکنون می‌روم که با خدایم ملاقات کنم تا آتشی را که درونم مشتعل شده خاموش کنم. بارالها قدرتی به من عطا کن و لطفی بفرما تا در آخرین لحظات عمر نام تو را بر زبان داشته باشم. سپاس خداوند بزرگ را که به من عنایت فرمود که جانم را نثار اسلام نمایم پیروز باد اسلام نابود باد دشمنان اسلام و سلام بر امام خمینی.152/مهدی الیاسی

 

  **********

 

سلام ای رهبرم ای بهتر و برتر از جانم من امروز آخرین دیدار را با دوستان کردم. برآنم تا که جانم را رها سازم چو تیر از ترکش این تن.153/غلامرضا عبدالهی

۰ نظر ۱۶ مهر ۹۴ ، ۲۲:۴۵
همسفر شهدا

جوانهای عزیز باید بدانیم که مرگ هر موقع که باشد به سراغ ما خواهد آمد پس چرا ما به سراغ مرگ نرویم و آن را در آغوش نکشیم. که مرگ ما رادر آغوش بگیرد و این دنیا جای ماندن نیست و باید همه برویم شرافتمندانه‌ترین مرگ شهادت در راه خداست.112/غلامعلی محمدزاده  

***************

سالهای فراوانی از عمرم سپری شد و شبها و روزها پشت سر هم از راه رسیدند و درخزیدند و چهره واقعی زندگی همچنان برای من تیره و تار و به شکل معمای ناگشودنی همواره آزارم می‌داد. و با گذشت روزگاران آن چهره ملکوتی زندگی، پوشیده‌تر می‌گشت، از آن هنگامی که به دنبال آن معبود محبوب گشتم نخستین پرده‌ای که از جلوی چشمانم کنار رفت، پرده نادانی بود که گمان می‌کردم زندگی همان خورد و خراب است، که خدای مهربان از فرو رفتن در آن منع کرده است؛ پرده دوم هنگامی برداشته شد که خود را در تکاپو در مرز زندگی و مرگ دیدم و از زندگی و مرگ در زندگی نگذشتم. خدایا، ای آفریدگار مهربان من، دیدم چه حقیقتی نورانی‌تر از خورشید و نوازشگرتر از نسیم صحرایی در این لحظات بود که خدا خداگویان سر تاسر هستی در برابر دیدگانم درخشیدن گرفت، و چهره واقعی زندگیم را دید. این همان چهره ملکوتی بود که از بوته «ونفخت فیه من روحی» شکفته و چون گل زیبا می‌خندید و عطرافشانی می‌کرد، این سیر و سیاحت درونی جدید و پرواز معراجی همان «شهادت» است که خداوند هستی‌بخش انسان را به شرف آن نایل فرمود./ غلامرضا ساقندیان طوسی

  ******************

 «قل ان صلواتی و نسکی و محیای و مماتی الله رب العالمین»، در هنگام غروب نزدیکیهای اذان،‌ بدنم از خوف خداوند مانند بید می‌لرزد و احساس این را دارم که خداوند متعال و قادر و منان نظری به من حقیر دارد و در هنگام نماز مغرب اشک شوقی از دیدگانم جاری می‌شود و احساس این را دارم که خداوند گناهان این حقیر را خواهد بخشید و مرا هم در جوار دیگر شهدا قرار خواهد داد. به خاطر همین، در طول مدت عمرم بهترین لحظه‌ها و شیرین‌ترین لحظه‌ها، همین لحظات می‌باشد که این احساس به من دست می‌دهد.  عزیزم،‌عاشقی دارد کلاسی / در آن بس ره بود،‌هر عام و خاصی / معلم «الله» و درسش «جنون» است / الفبا، «حا» و «سین» و «یا» و «نون» است / مهدی ملکی

می‌روم تا به ندای «هل من ناصرٍ ینصرنی» سیدالشهدا لبیک گویم. مدتهاست که به انتظار شهادت نشسته‌ام و از شهرمان هجرت می‌کنم. می‌روم به جایی که یاران حسین عاشقانه و با نیتی پاک جان خود را فدای الله و قرآن و اسلام می‌کنند جایی که مردان حق از تمام وابستگیهای دنیوی چشم پوشی کرده‌اند از زن و فرزند و خانواده و پدر و مادر دور شده‌اند تا به حق بپیوندند. می‌روم که شاید بتوانم با قطره‌ای از خونم خدمت کوچکی به اسلام و دینم کرده باشم که اسلام به خون احتیاج دارد تا آبیاری شود تاتمام مستضعفان جهان از جهانخواران مستکبر نجات یابند، به یاد روزی که به امامت امام امت در قدس نماز خوانده شود.113/حسینعلی غلامعلی یزدی

*************

خیلی دعا کرده‌ام که شهیدی گمنام گردم. زیاد در پیش دیگران از من صحبت نکنید نمی خواهم ذره‌ای از این همه اجری که شهید دارد کاسته شود.114/جواد رضائی‌نیا

**********

تربیت شدگان در دامن مسجد شعارشان این است:« یا ابا عبدالله انی سلمُ لِمن سالَمَکم و حَربُ لِمن حاربَکُم الی یومِ القیامهِ» ولی چه کنم این وابسته به تعلقات دنیایی بی‌خبر از حب الهی و مقام روحانی بلکه فرو رفته در پردة‌معاصی کی تواند به مقام حسین و تحقق این شعار برآید. مگر حیاتم را سرگرم ترکیب الفاظ انسان نموده و خود را چون ریاکاران در دریای خروشان معصومان بسیجی انداخته که شاید جلوه‌ای از نور این پاکان بر چهرة‌آلوده به گناهم پرتوی افکند و مؤمنان را که تشخیص به ناپاکان از طریق تزکیه نفس خود آسان است دچار تردید نمایم و بدین هوا چند صباحی را به خوشنامی بگذرانم و یا اینکه اصالت نور پاک آنان در من اثر گذارده و مرا به دنبال خود کشند تا اینکه موتم را به شهید شدن در راه خدا آرزو نمایم و درک شهادت را که خالصانه‌ترین نیت و بهترین شیوة  مردن و برترین عبادت و نزدیکترین راه قرب الی الله است نهایت دوستی به خدا دانسته و مردن را حق و به سوی حق شتافتن را واجب و مکث کردن در این راه را گناه خوانم.115/حسین عبدالحسینی

************

عروس ما گلوله‌های دشمن لباس دامادی ما کفن آرایش و زیبایی ماخون عشق ما خداوند لذت ما افتخار شهادت فرزندان ما ادامه‌دهندگان راه انبیا هستند.116/زین‌العابدین شجاع

***************

من چیزی را گواراتر از شربت شهادت نمی‌دانم شهادت چیزی نیست که بتوان آن را با زبان بیان کرد شهادت معامله‌ای است که انسان با خدا می‌کند. یعنی انسان جان خود را به فروش می‌گذارد و خریدارش هم فقط خداست.117/حسین بهزادپور

*****************

آرزو دارم که گمنام شهید شوم در راه اسلام و خدا و آرزو دارم که بدن بی‌جانم مانند پیکر دیگر برادران دینیم قطعه قطعه گردد و پیدا نشود، در آن موقع است که خداوند از شما امتحان و آزمایش می‌کند که ببیند آیا شما آن امانتی که از او گرفته بودید با دل و جان و خوشحالی هدیه می‌کنید یا نه؟118/حسن مهدی‌پندار

**************

از خداوند سبحان خواسته‌ام که نه اسیر شوم نه معلول بلکه تمامی پیکرم را خالق منان از من پذیرا باشد و اگر شهادت را نصیبم نمود در صف اول معرکه شهید شوم.119/امیرسیاوش مطلع

***********

هیچ چیز جز کار برای رضای خدا و خدمت به اسلام عزیز وشهادت آرزوی من نیست و هیچ چیز جز شهادت نمی‌تواند گلوی تشنة‌ مرا سیراب کند. می‌خواهم مسیر از لجن تا روح خدا را طی کنم و شهادت دهم. امیدوارم درخت اسلام باخون من و برادرانم سیراب شود و آنگاه جوانه زده و برای ملتم ثمر دهد.120/مجید داورراد

************

با قلبی مملو از عشق به شهادت و با قلمی آغشته به شیرة قلبم می‌نویسم تا امر خداوند متعال را اطاعت کرده باشم همانطوری که خداوند رحمان و رحیم آرزوی حضور در جبهه حق علیه باطل را برایم برآورده کرد امید آن دارم که آنچه در دست دارم و برای عرضه به درگاه عظیمش برده‌ام با اینکه لایق به معامله‌ نیستم و از ارائة آن واقعاً شرم دارم از این حقیر قبول نماید.121/حمید محمدکریمی

****************

احساس می کنم در این سرزمین خوزستان مانند جنگهای بدر و خندق در کنار پیامبرم و هر لحظه در جلوی چشمانم امام زمان را می‌بینم. چقدر شهادت در راه خدا زیباست.122/علی اکبری لاهیجانی

************

من از این دنیا چیزی نمی‌خواستم مگر شهادت که آخر هم نصیبم شد.123/مرتضی لآلی

************

چه زیباست پرواز به سوی الله چه شورانگیز است پرگشودن به سوی معبود و چه شیرین است قرار داشتن در قلة بودن، فنا شدن در هستی و آغاز زندگی جاوید.124/محمود امینی

*************

ای شهادت چقدر زیبایی به قدری که نمی‌شود توصیف کرد، خدایا از این زیبایی شهادت به ما عطا کن.125/اکبر فارسیان

*************

چه خوب است راه تکامل را پیمودن و خدا را ملاقات کردن و برای رسیدن به این دیدار چه راهی بهتر از شهادت در راه خدا. پس بشتابیم تا به آرزوی خود برسیم تا شاید جزو شهدای کربلا محسوب شویم.126/داود اشرفی‌رهقی

  *****************

چند وقتی است که دلم پرپر می‌زند و می‌خواهم به آنجا بروم که جای حقیقی من است و از این دنیای تنگ و کوچک جدا شوم و به جایی بروم که لایق انسان حقیقی است. دل و روحم مانند تشنه‌ای است که به آب احتیاج دارد، و یا مانند گرسنه‌ای است که خود را به هر در و پیکر می‌زند تا نانی به دست آورد،‌و یا مانند عاشقی است که برای معشوقه خود دست به خودکشی می‌زند،‌ ولی این را نیز بگویم،‌این عشقی که در جسم و روح من به وجود آمده بالاتر از همه اینهاست؛ عشقی در وجود من است که این عشق وجودم را می‌سوزاند و هر روز بیشتر و بیشتر می‌شود. دیگر نمی‌توانم طاقت بیاورم و دل به دریای عشق الهی می‌زنم و خود را فدای عشق الهی می‌کنم./ مصطفی بهمن‌پور

  ***********************

چه خوش و باصفاست که مرگ را استقبال کنیم و به سراغ مرگ برویم و آن را با آغوش باز بپذیریم و نگذاریم که با خفت و زاری در خانه ما را به صدا درآورد./ محمد قاچه خوب است راه تکامل را پیمودن و خدا را ملاقات کردن و برای رسیدن به این دیدار چه راهی بهتر از شهادت در راه خدا. پس بشتابیم تا به آرزوی خود برسیم تا شاید جزو شهدای کربلا محسوب شویم.126/داود اشرفی‌رهقی

************

اکنون کربلای حسینی بار دیگر در کشور ما تجلی پیدا کرده باید چشم دل را باز کرده و خدای ناکرده از این شهادتها غافل نماند. در زمان حضرت اباعبدالله عده‌ای غافل شدند و بعد از واقعة جانگداز کربلا به خود آمدند و حسرت خوردند. یقین دارم اکنون نیز ندای «هل من ناصر ینصرنی» حسین به گوش می‌رسد و باید آن را درک کرد و با گوش دل شنید و گرنه این قافله می‌گذرد و به دیگران نخواهیم رسید. ای عمر که روزی به سر می رسد و همه باید از این دنیا رخت بربندیم پس چه زیباست که در جهاد فی سبیل الله جان خود را تقدیم کنیم امّا وای بر آنان که در بند دنیا گرفتار آمدند و مسائلی مادی همانند خانه و زندگی و زن و فرزند و کذاوکذا همانند ریسمانهای آهنین آنان را نگاه داشته و قادر به حرکت نیستند اکنون زمانی است که نشانه‌های فرج امام زمان دیده می‌شود. خدا شاهد است هرکس این مطالب را درک کند دیگر این دنیا برایش تنگ می‌شود و روحش لحظه‌ای طاقت این دنیا را ندارد. همانند طفلی که در رحم مادر است و هنوز از دنیای بیرون رحم خبر ندارد چون دنیای دیگر را درک نکرده و به رحم مادر خو گرفته به رحم دل ‌می‌بندد وقتی سرانجام از رحم بیرون آید جهانی عظیم در مقابلش پدیدار می‌شود و تازه طفل متوجه می‌شود که در چه جای محدودی می‌زیسته است.127/ابراهیم احمدی‌نژاد

***************

ای خفتگان از این خواب خرگوشی بیدار شوید. ای مستان از این بیهوشی شهوت هوشیار شوید و ای بیماران از این علت غفلت صحت و عافیت طلبید که عن قریب ملک الموت که دائم گلوی همه ر در دست دارد خنجر مرگ را بر سینة همه خواهد نشاند و حنجره را به هزار تلخی و تندی خواهد برید و همه را به عالم دیگری هدایت خواهد کرد. چه شیرین است مکان جنّت در کنار نیکان و دور از پلیدان در سرایی که دائم سلام و تحیت می‌باشد و چه باک از مرگ که خود نیز زندگی است و چه ترس و خوف از ملک الموت در آن هنگام که بشارت دهد به به چه زیباست رویش که حکایت از دوست دارد و چه زیباست تبسم بر لبان مؤمن. دنیا برای مؤمن کأنه زندان است و مرگ رهایی از این سجن وغل و بند. برمرگ من ننالید که رفته‌ام بلکه بر خود ضجه زنید که مانده‌اید و امتحان و آزمایشهای این دهر شما را هر لحظه مورد سنجش خود قرار می‌دهد تنها به اطراف خود که شما را محبوس در خود کرده‌اند ننگرید بلکه کمی بالاتر آیید و دنیا رااز بالا نگاه کنید خداهید دید بازیچه‌ای بیش نیست و سرای آخرت بهترین جا برای ادامة‌زندگی است.128/احمدرضا لشگری

*************

شمیم کربلای حسین مشامم را نوازش می‌دهد و می‌خواهم با لبیک خودم یکی از یاران امام حسین باشم. ای حسین جان می‌خواهم به دیدارت بیایم. پس مرا دریاب ای امام زمان این همه ناله کردم و این همه صدایت زدم تا شاید ببینمت حالا که توفیق داده‌ای نزد خدا شفیع واقع شو تا شاید خدا مرا ببخشد.129/محمود اسری

***************

خدایا های و هوی بهشت را می‌بینم چه غوغایی حسین به پیشواز یارانش آمده چه صحنه‌ای فرشتگاه ندا دردهند که همرزمان ابراهیم همراهان موسی همدستان عیسی، همکیشان محمد، همسنگران علی، همسنگران حسین، همگامان خمینی از سنگر کربلا آمده‌اند چه شکوهی!

خدایا به محمد بگو که پیروانش حماسه آفریدند به علی بگو که شیعیانش قیامت به پا کردند و به حسین بگو که خونش در رگها می‌جوشد. بگو که از آن خونها سروها رویید، ظالمان سروها را بریدند، اما باز هم سروها روییدند.130/حسین محزونیه

***************

خدای من مولای من عشق تو و عشق حسین تو ما را به این جا کشانده. یا اباعبدالله یا حسین بن علی ای سرور شهیدان مولا جان عشق تو را شیعه هزاران سال در سینه نگاهداشته، هزارن سال شیعه آب راحتی با یاد تو نوشیده هر صبح و شام تو را یاد کرده در کودکی شیر مادر را همراه با اشک مادر که در سوگ تو می‌ریخته خورده‌ام مولا جان در قیامت این عاشق و سرباز خسته دلت را فراموش نکن که سخت به تو محتاجم مولا جان آرزو دارم در هنگام شهادت خاک پایت را به همراه خون بدنم سرمة چشم کنم.131/امیر جعفری‌پور

۰ نظر ۱۶ مهر ۹۴ ، ۲۲:۴۴
همسفر شهدا

ای کاش قلب آدمی به رشته تحریر درمی‌آمد تا عشق وشور آن به طور همگانی به وصف درآید. ای کاش خداوند به ما چشم بصیرت عطا می‌فرمود تا دیگر به شهیدان «فی سبیل‌الله« مرده نگوییم. و ای کاش توانایی شناخت اماممان را داشتیم و قادر به فهم کلامش و درک جاذبه الهی‌اش بودیم، ‌چرا که در این صورت مرگ، چهره دهشتزای خود را به زیبایی شیرینی داد که نه با نظم و نه با نثر قادر به وصفش نبودیم./ علیرضا حجت‌دوست

***************

آری، ‌چه زیباست جان دادن در راه او (خدا)، و چه لذت‌بخش است حاضر شدن در محضر قیامت با تن خونین،‌و چه غرورآفرین است با روی تابان بر رخسار سیه‌گونه شیطان صفتان نگریستن، و چه شکوهمند است لحظه وصال با دوست و لحظه فراق از یار، و چه شگفت‌آور است استقبال الله از جنود خود،‌و چه دلرباست لبخند پیروزی بر لبان امام. / حمیدرضا امیرسلیمانی

***************

وه،‌چه زیباست که خریدار و مشتری انسان خدا باشد، و چه والا و پرعظمت است انسانی که از تمام زشتیها بریده باشد که خدایش خریدار او باشد و او را به دست زشت‌ترین انسانهای زمین بکشد و به نزد خویش ببرد. /محمود عبادسیچانی 

امیدوارم که خداوند قلب ما را به نور ایمانش منور سازد و ما را آشنا با خود گرداند و لذّت عبادتش را از ما نگیرد و لذت مناجات را بر ما افزون کند. بارالها عطا فرما بر ما شهادت را در راهت هرچند که لایق نیستم. رضای ما رضای اوست و تسلیم هستیم در قضای او هرچه که بخواهد انجام دهد. اگر بندة‌ واقعی او باشیم که لذتی بالاتر از آن نیست خلوص در عمل شرط اصلی کار است. خداوندا اگر مهرش را در دلی بنهد آن دل به کمال واقعی خواهد رسید. قلب مریض به هیچ وجه نمی‌تواند به خواستة‌خود برسد قلبی که مریض باشد باید درمان شود و درمان آن دعا و نیایش و ذکرهای متعدد و آماده سازی قلب از لحاظ معنوی است. ای عزیزانم به این دنیا و زیورآلاتش منگرید بیایید و نگاهی به آخرت افکنیم آنجا که مال و ثروت و پول و مقام بدرد نمی‌خورد از شما می‌پرسند که کجاست عمل نیکوی تو. نامة‌عمل را می‌دهند تماماً سیاه است. بیاییم عبد خدا باشیم دروغ نگوییم غیبت نکنیم تهمت نزنیم ریا نکنیم منافق نشویم و همة صفات پلید شیطانی را کنار گذاریم. بیاییم آدم شویم بندة خدا شویم او را سجده کنیم و نعمات بیکرانش را شکر کنیم. ای انسانها، قلب ما باخندة زیاد سیاه می‌شود با خوردن زیاد با فکر به دنیا و به مال دنیاسیاه می‌شود بیایید قلب سیاه را با خلوص نیت و با صفات نیک صیقل دهیم ای انسان در این مدت برای او چه کرده‌ایم؟ برای او نه برای خود چه کرده‌ایم؟ چه توشه‌ای برداشته‌ایم شناخت ما انسانها نسبت به خداوند بسیار ضعیف است خداوندی که ما را از نطفة‌نجس به کمال رساند و بدین شکل زیبا و آراسته خلق کرد. ماهنوز جزو هدایت نیافتگانیم به این دلیل که تعبد ما نسبت به شیطان خیلی بیشتر است. در نمازهایمان سست، در انجام فرایض سست، اصلاً در اصل بندگی ضعیف هستیم. اگر بندة واقعی او باشیم لذتی بالاتر از آن نیست به شما سفارش می‌کنم که عبد خدا باشید نه غیر.86/سیدمحمدجواد امامیان

************

خود سازی اساس همه چیز است خود سازی تزکیه نفس است که زمینه از بین بردن هوا و هوسهای ماده پرستیها دروغ غیبت و دوری و جدایی از شیطان را فراهم می‌سازد و انسان را به سوی پرهیزگارای و تقوا خداپرستی توحید امر به معروف و نهی از منکر به طور کلی رسیدن به معبود اصلی الله کمک و مدد می‌نماید.87/محمد حیدری درمنی

***********

اگر نفس ما گرفتار مرضی چون کبر و غرور شود احتیاج به دارویی چون خضوع و خشوع و تواضع و فروتنی دارد. اگر خدای نخواسته نفس ما دچار مرضی چون ریا گردد باید بدانیم داروی این مرض اخلاص است. و اگر دچار دنیا پرستی و لذت دنیاشویم داروی آن زهد و ورع است. بکوشیم تا انواع و اقسام مرضهای روحی را از خود دور نماییم و با نفسی بدور از هرگونه شرک و ریا فراروی حضرت حق بایستیم و یا الله بگوییم.88/محمدحسین سلامیان سرخابی

*************

ما باید در وهله‌اول خود سازی را از خویش شروع کنیم باید از خودمان هجرت کنیم از تمام کارها و تمام چیزها که ما را به گناه می‌کشاند و از خدا دور می‌دارد و بر هوای نفسمان که بزرگترین دشمن نزدیکمان است پیروز شویم آن وقت خدا از ما راضی و خشنود می‌شود.89/ذبیح‌الله مهدوی ظفرقندی

**************

ای چشمانم از شما می‌خواهم که تیز بین باشید و دشمنان اسلام را خوب ببینید از شما بازوهایم می‌خواهم که قوی باشید و از شما پاهایم می‌خواهم این یک دفعه را هم احساس خستگی نکنید و از تو قلبم می‌خواهم که محکم و استوار کار خودت را انجام دهی تا بتوانم وظیفة‌ خود را که خیلی سنگین است انجام دهم  شاید بتوانم در صحرای محشر روسفید باشم و در پیشگاه حسین سالار شهیدان شرمنده نباشم.90/حسین رحمان‌آبادی

**********

ما با نثار خون خود درخت تنومند اسلام را آبیاری نموده و این نوید را می‌دهیم که ای امام عزیز و ای ملت شهید پرور ایران تا خون ما جوانان رزمنده در این سرزمین می‌جوشد هیچ قدرتی نمی‌تواند به اسلام کوچکترین صدمه‌ای برساند.91/علی‌اکبر ترک‌نژاد

************

آرزویم شهادت و پیروزی جهان اسلام است آرزو دارم شهید شوم تا خداگونه به اوج کمال برسم.92/مهدی نیک‌بخت

***********

ای کاش به جای یک جان صد جان می‌داشتم و همه را یکجا فدای اسلام می‌کردم.93/محمدحسن شیرآسب

**************

خدایا تو رابه جان امام حسین تو را به علی اکبر تو را به گلوی بریدة علی اصغر ار تو می‌خواهم مرگ در بستر را برای من مقرر نفرمایی اگر پیکرم را تکه تکه کنند و آتش بزنند و خاکسترم کنند و درآب بریزند بازهم می‌گویم اسلام پیروز است و شرق و غرب نابود است.94/اصغر محبی

**************

در تشییع جنازه‌ام قرآن را برتابوتم بگذارید که همه بدانند پیرو کتاب آسمانی و پیرو محمد بوده‌ام و عکس امام را بالا گیرید که همه بدانند که فرزند و مقلد امام بوده‌ام و می‌گویم که مرگ بر آمریکا مرگ بر استکبار بلوک شرق و غرب و درود بر اسلام.95//محمدمهدی فرحزادی

*************

من جانم را در راه اعتلای اسلام و استقلال میهن اسلامی فدا کردم به رهبرم بگویید که من تا خون در رگ داشتم فریاد الله اکبر خمینی رهبر را به گوش همه رساندم. به ملتم بگوید که من درس شهادت را در مکتب اسلام آموختم به آموزگارم بگویید من این گونه در کلاس انقلاب حاضر و ناظر بودم. به همرزمانم بگویید که من تکلیفم را در آخرین لحظات حساس نیز نوشتم. نه با قلم بر کاغذ بلکه با خون بر خاک به پدر و مادرم و خواهرانم بگویید که من کارنامة قبولیم را با امضای خون گرفتم.96/محمدرضا صفری

************

افتخار هر فرد مسلمانی است که با مال و جان خویش در راه خدا قدم بردارد. وقتی که تنها هستم فکر می‌‌کنم که یاران امام حسین برای چه و به خاطر چه با دشمنان مبارزه کردند و شهید شدند و انگیزة‌آنها چه بوده است و چه هدفی را دنبال می‌کردند. بلال حبشی برای چه آن همه شکنجه را به جان خرید فقط برای رضای خدا مگر من از علی اکبر حسین و قاسم بن الحسن بالاترم؟ مگر خونم از خون همة‌ شهیدانی که در انقلاب و جنگ و یا توسط منافقین شهید شدند رنگینتر است؟ من که محصل بودم واجب و وظیفة شرعی خود دانستم که ایران وطن عزیزم، را از چنگال بیگانگان برهانم. به امید پیروزی سپاه اسلام بر کفر.97/مهدی آطاهریان

*************

من چون سربازان امام حسین آن 72 تن می‌گویم: ای حسین به خدا اگر مرا هزاران بار قطعه قطعه کنند دست از دین خدا و حمایت از روح خدا برنمی‌دارم، و اگر با تکه تکه شدن من اسلام عزیز باقی می‌ماند ای گلوله‌ها ای خمپاره‌ها ای توپها ای راکتها و ای آتشها مرا دریابید و خاکسترم کنید. این جوانانی که به جبهه می‌روند تمامی عاشقند اگر عاشق نبودند به این سادگی به جبهه‌ها و مرگ کشیده نمی‌شدند.98/محمدرضا صفری

***************

امیدوارم که با خون ماجوانان و پیروان امام این سربازان اسلام پرچم خونین اسلام در سرتاسر جهان برافراشته شود و آنقدر باید در دریای خون شنا کنیم تا به ساحل حقیقت و آزادی برسیم. خون پاسداران و سربازان است که درخت اسلام را آبیاری می‌کند.99/محمد معصومی طاقچه‌حق

*************

بارالها خود می دانی که من هرگز نمی‌خواستم در بستر یا به مرگ طبیعی و عادی از دنیا بروم چرا که برای یک سرباز امام زمان و پاسدار اسلام به مرگ طبیعی مردن زشت و قبیح است.100/رضا عزیزی علویجه

**********

به خدا قسم مرگ سرخ هیچ امر خلاف انتظار و تازه‌ای را برایم پدید نیاورده است نه تنها پیشامد شهادت برایم ناگوار نبود بلکه آنقدر به این سرنوشت علاقه داشتم و رسیدن به آن برایم شورانگیز و هیجان‌آور بود که شهادت برایم دوست‌داشتنی و شور انگیز شد.101/داود عبدی

************

شاید باور نکنید ولی به خدا قسم می‌دانم که شهید خواهم شد. ما جوانها باید تا آخرین قطرة خون مبارزه کنیم و اگر خدا خواست سعادت بدهد در این راه شهادت است.102 /بهروز فخر شیخ‌الاسلامی

***********

من اینک پس از سالها فکر می‌کنم که بهترین و گهربارترین لحظه‌های عمرم فرارسیده است و با گامهای استوار و چابک به طرف معشوق خویش می‌روم. حس می‌کنم لحظه‌هایی که به دنبال آن می‌گشتم فرا رسیده است و خدایم مرا می‌خواند.103/فرامرز علی‌حسینی

************

به شهادت جهان دل بسته بودم مثل نوزادی که تازه از شکم مادرش به دنیا می‌آید و تنها بجز شیر مادر چیز دیگری لب نمی‌زند و تنها از پستان مادر شیر می‌خورد و من هم مثل آن نوزاد به شربت شهادت دلبسته بودم و تنهاامیدم آن بود که در راه خدا کشته شوم.104/سعید طاهرنژاد

***********

با ناباوری از مسافتی دور به آن می‌نگرم. راستی آیا من آنقدر قابل هستم که لقب شهید را به خود اختصاص دهم.105/بهرام سیاوشانی

***********

آرزوی من در این دنیا رسیدن به آن نقطه‌ای بود که بتوانم بزرگترین خدمت را بکنم و بعد شهید شوم، آن هم چه شهادتی؛ شهادتی که پیش از آن در بدترین سختیها و رنجها و بعد نه با یک زخم بلکه دوست دارم بدنم چاک چاک شود تا در فردای قیامت از روی اباعبدالله الحسین با آن بدن چاک چاکش خجالت نکشم.106/علیرضا احمدی

**************

به امید ثانیه‌ای هستم که مرگ سرخ را که از محراب علی و حسین سرچشمه می‌گیرد در آغوش بگیرم. حال اگر شهید شدم بی‌تابی نکنید چون من به هدف خودم رسیده‌ام.107/امیر ارزانقودی

***********

دوست ندارم که در خانه‌ بدون هیچ کوشش در راه خدا یا هوا و هوس در بستر بمیرم. دوست دارم بذری در این دنیا کاشته‌ باشم تا ثمرة‌ آن را در آن دنیا برداشت کنم.108/حسین رجبی‌فرد

*************

دلم می‌خواهد که در جبهه و در هنگام جهاد بمیرم و نه در بستر و برای دیگر برادرانم سنگر بشوم.109/حسینعلی غلامعلی یزدی

************

آرزو دارم در یکی از حملات جبهه علیه بعثیها شرکت کنم و با پیروزی برگردم و اگر شهادت نصیبم شد امیدوارم اولین شهید زادگاهم باشم.110/سیدمرتضی طاهری

************

مرگ حق است و سرانجام زندگی همه گذر از این معبر است اما چه زیباست مرگ در راه خدا و جهاد در راه او.111/مصطفی محمدی

۰ نظر ۱۶ مهر ۹۴ ، ۲۲:۴۳
همسفر شهدا

آری، کاروان انقلاب اسلامی سرعت گرفته و همچنان به پیش می‌رود، ولی ما از قافله‌ عقب مانده‌ایم و اکنون که به خود می‌نگرم احساس می‌کنم که در قبال این انقلاب هیچ زحمتی نکشیده و خود را در برابر خون شهدا شرمنده می‌دانم و خداوند شاهد است هدفم از آمدن به جبهه جز ادامة راه شهیدان چیز دیگری نیست و نبوده است همانطوری که خداوند متعال در قرآن می‌فرماید: ما انسان را مورد آزمایش و امتحان قرار دادیم. ما هم امروز در معرض امتحان الهی قرار داریم و هر لحظة زندگی در پیشگاه خدای متعال ثبت و در روز قیامت به حساب آنها خواهد رسید و ازخدا می‌خواهم که ما را در این آزمایشات موفق گرداند و اگر در این راه هدیه الهی شهادت نصیب این بندة گنهکار هم شد آن را با آغوش باز می‌پذیرم اگر ه خود را شایستة آن نمی‌دانم چرا که این لباس برازندة آنهایی است که در راه خدا مخلصانه و بدون هرگونه ریا و غروری کار می‌کنند.50/کمال صباغ

 

****************

 

زندگی را حرکتی دیدم حرکتی که از روی خطهای مختلفی می‌گذرد و خط بی‌خیالی و چشم را بر روی همه چیز بستن. خط امیال نفسانی که این خط و خطهایی از این قبیل را پست و خوار دیدم. آن راهی در وجودم شکوه قرمز آفرید که بر محوری می‌گشت که انسان را به سوی خدا می‌برد من آن را در میان شهر پیدا نکردم به جبهه آمدم آن را یافتم در میان خمپاره‌ها در صحبتهای بچه‌ها در شبهایی که بیدار می‌ماندیم در ناله‌های دوستانم در لحظاتی که آخرین نفسها را می‌کشیدند و چه زیبا بود و آن حقیقتی بود که از اسلام سرچشمه می‌گرفت و وقتی فردی آن را یافت دیگر هیچ چیز بجز آن حقیقت برایش مطرح نیست.51/اسماعیل مجیدی‌فرد

ای شهیدان عزیز ما را شفاعت کنید شاید در مهمترین لحظات شهر و دیار را بدرود می‌گویم که شیطان با همة توانش سعی بر انصراف از رفتن مرا دارد و از طرفی ملائکه الله را میبینم که ما را به جبهه‌ها می‌طلبند. شاید تلخترین سفری که تا آخرین لحظات مردد به رفتن بودم. در این راه با توکل به الله گام نهادم و شهادت این حقیر معجزه‌ای بیش نیست. خدایا برای اعتلای کلمة حق معجزه را هستی بخش همة آنهایی که به جبهه می‌روند با تمام وجود جان می‌دهند اما این مولاست که باید جان را بپذیرد و او جانهای آلوده را همچون نعش گناه نمی‌پذیرد.63/غلامرضا اوجی

***************

شکر خدایی را که توفیق یافتم در راه مبارزة حق علیه باطل شرکت کنم و آنچه که دارم با اخلاص تقدیم ایزد متعال کنم و آنچه حسین و یارانش و تمام رزمندگان صدر اسلام پروانه‌وار دور آن می‌گشتند من هم بازیابم (شهادت). مادرجان، من هم اکنون می‌روم تا شعلة آتش که در درونم هست را خاموش کنم. من اکنون به سوی سنگر خالی همرزمم که به سوی الله شتافته پر می‌کشم و پروازکنان می‌روم تا دشمنان زبون را که  قصد تجاوز به میهن عزیزم را دارد نابود کنم و دشمن باید بداند که هیچگاه سنگر اسلام خالی بماند. مادرم، دلم می‌خواهد این ایام آخر پیش آقایم حسین بروم، دست آقا حسین را  ببوسم به خدا می‌روم می‌روم با قلبی از شادی پرشده تا خدای خویش را ملاقات کنم می‌روم با خونی که در رگهای من است.64/محمدرضا فاخته شهرستانی

****************

از آن لحظه که عشق به معشوق را در وجودم احساس کردم، بهترین جایگاه زندگی خود را در جبهه یافتم. آنجا که وادی عشق است آنجا که سراسر صفا و لطف است آنجا که میعادگاه عشق و عشق بازی است. آنجا که جایگاه ایثار و از خود گذشتگی است، آنجا که چشم مخلصان به دیدار روی امام زمان باز شده است آنجا که انسان بر عرش رفیع اعلاء خواهند رسید آنجا که انسان بازتاب تازه‌ای را در وجودش احساس می‌کند، آنجا که اینهمه شرایط دارد آخر کار چیزی نیست به جز آرزوی دیرینة‌ هر مؤمنی که آن دیدار با الله می‌باشد و این وادی چقدر زیباست وادیی که سراسر زندگی و خوشبختی به سختی کشیدن منتهی می شود و عاقبت این سختی کشیدنها که جز شیرینی برای مؤمن چیز دیگری نیست همان شهادت آن لحظه‌ای که بدن غرق به خون به روی زمین می‌افتد چشمانش با دیدن روی آقایش باز می‌شود و این را بدانید که این راه را رفتن آرزوی دیرینة من بود و بدانید شهید شدن حق است. و این را بدانید که مردن حق است، قیامت حق است و جهاد در راه خدا اجر و مقامی دارد.65/امیر نظری داشکنی

***********

من در دانشگاه کربلا وابسته به اسلام جهانی نام نویسی کردم و جزو شاگردان 14 سالة سیدالشهدا هستم و انشاءالله با مدرک ایمان به خدا فارغ التحصیل خواهم شد.66/سیدکمال سیدحسینی

***********

مگر  ما خونمان رنگین‌تر از خون آن شهدای مظلومی است که ساعتها در کانال جان دادند، اما استوار و راست قامت پرچم توحید را برافراشتند. به خدا شرم‌ آور است با آگاهی به این مسائل، باز دست بر روی دست نهیم و از جای خود برنخیزیم. وای بر ما که در آن دنیا جواب اینهمه خون ریخته شده را چه خواهیم داد. با این وصف چگونه جای ماندن و پرواز نکردن به دیاری که سبزه و بوته‌هایش با خون هزاران شهید سیراب شده است. آخر فردای قیامت با چه رویی در مقابل عبدی‌ها و مجتبی‌ها و وحیدها سربلند کنم. آری به هر جهت به حکم وظیفة شرعی واجب دانستم که به جبهه بیایم و در راه آرمانهای اسلام به حول و قوة الهی مبارزه کنم که این والله ادای وظیفه است و نه بیشتر.67/جواد مشهدی‌باقر

*********

مادرم، و پدر عزیزم بدانید که ما با آگاهی کامل و عاشقانه به جبهه می‌رویم و راهی است که باید طی کنیم و این کوچکترین کاری است که می‌توانیم برای خدا انجام دهیم. از خبر مرگم ناداحت نباشید هنگام دفن من اگر جنازه به دست شما رسید کفنم را لباس رزمم قرار دهید که درصحرای محشر با همان لباس آغشته به خونی که در راه خدا ریخته در پیشگاه عدل الهی حاضر شوم. قرآن کوچکم را هم که به عنوان مونس غمها و خوشیهایم بود، در قبرم بگذارید تا بر اثر اجر و قرب و بزرگی قرآن خداوند بر من سهل گیرد.68/رحیم یاراحمدی

*************

چه مشقّتها کشیدم در راه رسیدن به جبهه که آرزویش را داشتم چه سنگها جلوی پایم سبز شد و چه چوبهای لای چرخم گذاشته شده بالاخره پدر و مادرم راضی شدند. برای رسیدن به جبهه زیر لب زمزمه می‌کردم خدایا، به امید تو می‌آیم به راه تو همراهیم کن تا لحظه‌ای که خون در رگهایم هست و جان در بدن دارم.69/حسن مولائی

       **************

من چیزی ندارم در این راه هدیه کنم ولی به امام امت بگویید که جان و خون بی‌ارزش خود را هدیه می‌کنم هرچند که قابل امام و امت مبارز ایران را ندارد ولی خوشحالم که به آرزوی خود می‌رسم.70/فرمان‌باس جوکی

**************

چه خوش لحظة خلوتی که خلوص دل همراه گردد و انسان در تکاپوی وجود ناگاه به تو برسد و اشکها به امید دیدار او و فروغ خدا در وجودش همچو باران بهاری باریدن گیرد چه خوش است شب تاریک را با دعا و نجوا و راز و نیاز با محبوب روشن کردن چه خوش است بی‌ریایی سحرهای وصال شکستن سکوت با شکستن بغض و درآویختن با نجوای دردآلود نیایش و چه با طراوت است باران اشک در خشکسالی قساوت. توبه سیلابی است که همه چیز را تطهیر می‌نماید صاعقه‌ای است که همة ریاها قساوتها فریبها یأسها و حرمانها را می‌سوزاند و در بهاران امید است که گل دعا در خاک پاک دل روییده است و راه را به سرمنزل مقصود حیات طیبه گشوده و انسان آرام و سبکبال به سوی ملکوت بال می‌گشاید.71/ابراهیم طالش

*************

براستی که چه لذت بخش است مطیع امر حق تعالی بودن عبادت خدا را بجای آوردن، و در راهش جهاد با نفس و بر ظلم قیام کردن و درخت اسلامش را با خون خود آبیاری نمودن و در بوستان جنّتش به لقای حق پیوستن.72/محمدرضا کارور

****************

هر قطرة‌خون من سخنی خواهد شد و از هر سخن هزاران جوان انحرافی به رشد اسلامی خواهند رسید.73/طهماسب قادری

****************

خوشا به حال کسانی که با دادن سرو جان و هدیه کردن خون خود خداوند را مشتری خود قرار می‌دهند و او را تنها مشتری جان خود می‌دانند و جان خود را در راه هدف مقدس او یعنی اسلام و قرآن فدا می‌نمایند. این چنین افراد کسانی هستند که خود را از تمام وابستگیهای درونی و نفسانی و همچنین از وابستگیهای برونی و مادی رها کرده و خود را کاملاً به محسنات خوبیها و مسائل الهی آراسته دائماً در حال مبارزه با نفس شیطانی و هلاک کننده می‌باشند.74/مجتبی صفاری

**************

هنگامی این وصایا را برای شما می‌نویسم که قلب در سینه‌ام ملتهب و خون در عروقم به جریان شدید افتاده و روحم آمادة پرواز است. برادران عزیزم این عاشقان شهادت و اسوه‌گان تاریخ دست بر دعا و ثنا دارند، گروهی سر بر سجده نهاده و با اشکهای غلطان خود طلب مغفرت می‌نمایند و گروهی به تلاوت قرآن و گروهی مشغول تنظیف سلاحهای خویشند و همه در یک چیز مشترکند و آن خوشحالی فزاینده و خنده‌های معنی‌دار این عزیزان است که مفهوم عشق و شهادت و ایثار را زمزمه می‌کند. و هنگامی این مطالب را می‌نویسم که شاید فردا یا پس فردای آن جنازة‌ غرق به خون بهترین برادران خود را در مقابلم ببینم و ماندن این چنین برایم دردناک و گرانبار است. بارها چنین گفته و می‌گویم« اللهم ارزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک» بارالها خداوندگارا به عزت و جلالت سوگند می‌دهم که گناهانم را بر من ببخشای که سخت گناهکارم. 

من اعتقاد دارم که خدای بزرگ انسان را به اندازة  درد و رنجی که در راه خدا تحمل کرده است پاداش می‌دهد و ارزش هر انسان به اندازه‌ درد و رنجی است که در این راه تحمل کرده است. و میبینم که مردان خدا بیش از هر کس در زندگی خود گرفتار بلا و رنج و درد شده‌اند. علی (ع) را بنگردید که خدای درد است و گوی بندبند وجودش با درد و رنج جوش خورده است. حسین را نظاره کنید که در دریایی از درد و شکنجه فرو رفت که نظیر آن در عالم دیده نشده است و زینب کبری را ببینید که با درد و رنج انس گرفته است. درد دل آدمی را بیدار می‌کند روح را صفا می‌دهد غرور و خود خواهی را نابود می‌کند نخوت و فراموشی را از بین می‌برد. انسان را متوجه وجود خدا می کند انسان گاهگاهی خود را فراموش می‌کند.فراموش می‌کند که بدن دارد بدنی ضعیف  ناتوان که در مقابل عالم و زمان کوچک و ناچیز و آسیب پذیر است فراموش می‌کند که همیشگی نیست و چند صباحی بیشتر نمی‌ماند فراموش می‌کند که جسم مادی او نمی‌تواند باروح او هم پرواز شود. از این رو انسان احساس ابدیت و مطلقیّت و غرور و قدرت می کند سرمست پیروزی و اوج آمال و آرزوهای دور و دراز خود بی‌خبر از حقیقت تلخ و واقعیتهای عینی وجود به پیش می‌تازد و از هیچ ظلم و ستم روگردان نمی‌شوداما درد آدمی را به خود می‌آورد حقیقت وجود را به آدمی می‌فهماند و ضعف و زوال خود را درک می‌کند و دست از غرور کبریایی بر می‌دارد و معنی خودخواهی و مصلحت طلبی و غرور را می‌فهمد و آن را توجیه نمی‌کند. خدایا ترا شکر می کنم که باران تهمت و دروغ و ناسزا علیه من سرازیر کردی تا در میان طوفانهای وحشتناک ظلم و جهل و تهمت غوطه‌ور شوم و نالة حق طلبانة من در برابر غرش تندرهای دشمنان و بدخواهان محو و نابود گردد،که در دامان عمیق و پرشکوه درد  سر به گریبان فطرت خود برم و درد و رنج علی را تا اعماق روحم احساس کنم. علی بزرگ علی نمونه، علی مظهر اسلام و عنایت و عبادت و محبت و ایمان و عشق و تکامل است، که با تمام عظمت و درخشش بیش از هر کس مورد تهمت و دروغ و ناسزا قرار گرفت، بیش از هزار و چهارصد سال تاریخ و هزارها عبرت روزگار هنوز هم مورد هجوم تبلیغات شوم طاغوتیان بوده است و در اذهان اکثریت مسلمانان باقی است. و شخصیت بی‌همتای این نمونة‌روزگار برای میلیونها بشر ناشناخته‌ مانده است.

 

خدایا ترا شکر می‌کنم که مرا با درد آشنا کردی تادرد دردمندان را لمس کنم و به ارزش کیمیایی درد پی برم و ناخالصیهای وجودم را در آتش درد بسوزانم و خواسته‌های نفسانی خود را زیر کوه غم و درد بکوبم و هنگام راه رفتن به روی زمین و نفس کشیدن وجدانم آسوده باشد تا به وجود خود پی برم و موجودیت وجود خود را لمس کنم. خدایا ترا شکر می‌کنم که مرا در آتش عشق گداختی و همة موجودیت و خواستنیها را بجز عشق و معشوق در نظرم خوار و بی‌مقدار کردی تا از کنار هر حادثة وحشتناک به سادگی و آرامی بگذرم و دردها تهمتها ظلمها و فشارها و شکنجه‌ها را با سهولت تحمل کنم. خدایا ترا شکر می‌کنم که لذت معراج را بر روحم ارزانی داشتی تا گاهگاهی از دنیای ماده درگذرم و آنجا جز وجود تو را نبینم جز بقای تو چیزی نخواهم بازگشت از ملکوت اعلی برای شکنجه‌ای آسمانی باشد که دیگر به چیزی دل نبندم و چیزی دلم را نرباید. خدایا اکنون احساس می کنم که در دریایی از درد غوطه می‌خورم در دنیایی از غم و حسرت غرق شده‌ام به حدی که اگر آسمانها و زمین را و همة ثروت وجود را به من ارزانی داری به سهولت رو می‌کنم و اگر همة عالم را علیه من آتش کنی و آسمانی از عذاب بر سرم بریزی و زیر کوههای غم و درد مرا شکنجه کنی حتی آخ نگویم کوچکترین گله‌ای نکنم کمترین ناراحتی به خود راه ندهم فقط به شرط آنکه ذکر ویاد و زیبایی خود را از من نگیری و مرا در همان حال به دست بلا بسپاری که بدانم این بلا از محبوب به من رسیده است تا احساس لذت کنم و همة دردها و شکنجه‌ها را به جان و دل بخرم و اثبات کنم عزت و ذلت دنیا برای من یکسان است لذت و درد دنیا مرا تکان نمی دهد شکست و پیروزی مادی در من تأثیری ندارد. خوش نداشتم و ندارم که دوستانم و بزرگان به خاطر دوستی و محبت از من دفاع کنند و مرا از میان طوفان بلای خودشان نجات دهند. خوش نداشتم که رحمت و شفقت دوستان و مخلصین را برانگیزم و از قدرت معنوی و مادی آنان در راه هدف مقدس خویش استفاده کنم. اما همیشه می‌خواستم که شمع باشم و بسوزم و نور بدهم و نمونه‌ای از مبارزة‌ کلمة‌حق و مقاومت در مقابل ظلم باشم می‌خواستم همیشه مظهر فداکاری و شجاعت باشم و پرچم شهادت را در راه خدا بدوش بکشم می‌خواستم در دریای فقر غوطه بخورم و دست نیاز بسوی کس دراز نکنم می‌خواستم فریاد شوم و زمین و آسمان را با فداکاری و ایمان و پایداری خود بلرزانم می‌خواستم میزان حق و باطل باشم و دروغگویان و مصلحت طلبان و غرض ورزان را رسوا کنم. می‌خواستم آنچنان نمونه‌ای در برابر مردم به وجود آورم که هیچ حجتی برای چپ و راست نماند و طریق مستقیم و روشن و صریح و معلوم باشد هر کسی در معرکة‌ سرنوشت مورد امتحان سخت قرار نگیرد و راه فرار برای کسی نماند. همیشه آرزو داشتم اگر دوستانم می‌خواهند از من دفاع کنند به خاطر حق دفاع کنند نه بخاطر محبت و دوستی اگر به هدف من علاقه‌مندند به خاطر طرفداری از حق باشد نه رحم و شفقت به دوستی دلسوخته و رنجدیده که احیاناً کسب قلب او ثواب باشد.85/محمد ملکان

۰ نظر ۱۶ مهر ۹۴ ، ۲۲:۴۲
همسفر شهدا

خدایا، عجیب دردی دارم، می‌دانید چیست؟ از یک سو باید بمانم تا شهید آینده شوم و از سوی دیگر باید شهید شوم تا آینده بماند. هم باید امروز شهید شوم تا فردا بماندو هم باید بمانم تا فردا شهید نشود. عجب دردی؛ خدایا، چه می‌شد امروز شهید می‌شدم و فردا زنده می‌شدم تا دوباره شهید شوم./ مهدی نورحق

  **********************

ـ هر چیزی را می‌بینم برایم عبرت است، ‌هر صحنه‌ای را ـ حتی کوچکترین آنها را ـ مثلاً‌ یکبار که پرستوها در آسمان بودند و با سرعت زیادی و به طرز زیبایی پرواز می‌کردند بی‌اختیار به همسنگرم گفتم: ما راهی را به سوی خدا طی می‌کنیم و حرکتمان مثل مورچه است، و تیری را در جای دوری نشان دادم و گفتم: این فاصله را باید طی کنیم،‌ و اگر بتوانیم جلوی هواهای نفسانی خود را بگیریم،‌ حرکتمان مانند این پرستوها می‌شود و با این سرعت. بله، با این سرعت نمی‌شود باور کرد، ولی راست است و مسیر را اصلاً‌ حس نمی‌کنیم و وقتی متوجه می‌شویم که به هدف رسیده‌ایم. برادر،‌کمکم کن، ولی نمی‌توانم چون تحمل این قدر فکر کردن را ندارم، هر وقت فکر می‌کنم بعد از مدتی حس می‌کنم نمی‌توانم درک کنم و دیگر هر قدر سعی می‌کنم نمی‌توانم. حالت عجیبی پیدا می‌کنم و بی‌اختیار به یاد خدا می‌افتم، باور کن راست می‌گویم. پناه به خدا می‌برم و خوب می‌شوم. خوب خوب، اما خیلی تشنه فکر می‌شوم و خیلی زیاد دلم می‌خواهد بدانم، وقتی نمی‌توانم گریه کنم؛ و از خدا می‌خواهم مرا ببرد جایی که همه چیز را بفهمم، چون حس می‌کنم قوه ادراکم ضعیف است، ولی لذتی بیان نکردنی دارد که جز خود انسان و خدایش کسی درک نمی‌کند. خیلی آن حالت را دوست دارم،‌ دوست‌داشتنی عجیب، روزی برادر،‌اولین بار به دور از همه کس و همه چیز گوشه دیوار مخروبه که نیمی از آن را خمپاره از بین برده بود خودم را تنهاترین وبی‌کس ترین موجود روی زمین یافتم و بدون داشتن خدا ـ حتی اگر همه چیز و همه کس را داشته باشم باز هیچم ـ باز پوچم و واقعاً درک کردم که در این دنیا جز خدا، جز پناه بردن به خدا، هیچ کس به آن انسان نمی‌رسد، نه پدر و نه مادر و نه دوست، هیچ هیچ، واقعاً با تمام وجودم خدا را حس کردم. برادر دیگر خدا را به خاطر نعمتهای بهشت و رهایی از جهنم و رفاه آن دنیا نمی‌پرستم، واقعاً‌حس می‌کنم خدا شایسته پرستش است. برادر، یک مژده در مورد خودم دارم، من فک رنمی‌کردم که کار به رضای خدا کردن مثلاً نیت دارد، ‌هر وقت انسان یاد خدا باشد، ‌همان حساب می‌شود، ولی حالا درک می‌کنم که انسان واقعاً اگر بخواهد، همه کارهایش را به راه رضای خدا می‌شود. آخر چکار کنم، دلم می‌خواهد پیش از این انسانهای خوب بمانم. برادر، هر بار که ناراحت می‌شوم، وقتی دلم می‌گیرد، ‌هر بار اشک در چشمانم حلقه می‌زند پناه بر خدا می‌برم، ایمانم قویتر می‌شود،‌حالا ایمانم محکمتر از کوه شده است و حالا می‌توانم بگویم حاضرم جانم را در راه خدا بدهم./ بیژن بهتوئی   

بزودی وارد قبر می‌شویم، و چگونه دل می‌بندیم به دنیا در حالی که دنیا در شرف نابود شدن است، و چگونه حاضر می‌شویم که استراحت کنیم در حالی که نعمات و لذتهای آخرت خیلی بیشتر از لذّات این دنیاست و جاویدان چنین است.32/سیدعباس غلامی

**********

دلم از این جهان گرفته و برایم همچون قفسی می‌ماند، و آخرت برایم چون خانه‌ای زیبا و آزاد دلم می‌خواست در زندگیم آقا امام زمان را می‌دیدم، ولی اگر این سعادت نصیبم شد امیدوارم بعد از مرگ ملاقاتش کنم.33/علی‌اکبر نجاری قزاآنی

***********

این دنیا برای من چون زندان شده است و اصلاً نمی‌توانم در این زندان ادامة حیات دهم. دوست دارم آزاد شوم دوست دارم از این قفس رها شوم و از این زندان بیرون رفته و به آنجایی که جای همیشگی ماست بروم.34/سعید زارع‌شحنه

*************

فکر و اندیشة ماندن آزارم می‌دهد نمی‌توانم بمانم ماندن در زیر ظلم و ستم ماندن در حالی که از هم بودیم و برای هم، در حالی که هدفمان یکی بود اما آنها خالصتر، ای خدای مهربان نمی‌دانم چه سری است و من متعجب از اینکه پنج بار عازم جبهه شدم و چند بار آن در زیر توپ و خمپاره دشمن. از اینکه لیاقت آن را نداشتم که بیایم و یا صلاح بر این بود، این را خود بهتر می‌دانی، ولی من در خودم نمی‌بینم لیاقت آمدن را وقتی که خود را با شهدا مقایسه می‌کنم و وقتی که به گذشتة‌ خود می‌نگرم. اما،‌ بارخدایا، لیاقت شهادت در راه خودت را نصیب من بندة‌سرتاپا خطا کار بفرما،‌آمین.35/علی دولت‌آبادی

************

خوشا به حال آن عاشقی که خدایش توفیق داده و با خلوص پاک و نیتی که تنها برای خدا باشد این راه را پیماید و قفس تنگ و تاریک تن را بشکند و روحش پرواز کنان به معشوق واصل گردد،‌زیرا که دنیا با تمام دورنگیها و نیرنگها و و چهره‌های نفاق منافقان برای عاشقان الله کوچک است و تحمل ناکردنی.36/محمود رفیعی

*************

خداوندا، تو خود می‌دانی که دنیا برای من زندانی بیش نبوده‌است و آرزوی هر زندانی این است که روزی درباز شود و او به جهان آزاد قدم گذارد و من نیز برای عروج به ملکوت اعلی و فرار از این زندان تنگ و تاریک دقیقه‌ شماری می‌کنم. پروردگارا، از تو که قادر به هر کار هستی درخواست می‌کنم و از تو یاری می‌طلبم تا در رسیدن به هدفم مرا یاری کنی.37/مجتبی پاشائی

**************

در دنیا احساس دلتنگی می‌کنم می‌خواهم پرواز کنم این بار که به جبهه آمدم خودم یا روحم به کربلا خواهد رفت.38/علیجان سعیدی

************

این را باید بدانیم که ما برای آخرت آفریده شده‌ایم نه برای دنیا برای نیستی نه برای هستی برای مردن نه برای زندگانی ما در حال کوچ کردن می‌باشیم و در سرای موقّت و در راه آخرت سیر می‌کنیم و ما راندة‌مرگیم که گریزنده از آن رهایی نمی‌یابد و جوینده آن را از دست نمی‌دهد و ناچا رمرگ او را در می‌یابد. سپس باید بترسیم از اینکه مرگ ما را دریابد و ما در حال گناه باشیم.39/محمدعلی صفری

************

ما باید تا موقعی که در این دنیای فانی هستیم اعمالمان را بسنجیم. عزیزان این دنیا چند صباحی بیش نیست و می‌گذرد و روز حساب می‌رسد باید در آن دنیا جوابگوی خدا و شهدا و انبیا باشیم. اگر در این دنیا بی‌تفاوت نسبت به مسائل باشیم و به خوشگذرانی و ثروت اندوزی بپردازیم و دور از مسئولیتهایی که در اجتماع اسلامی بر گردن ماست باشیم و از خون شهدا دفاع نکنیم و با زمزمه‌های شوم مبارزه نکنیم فردای قیامت چگونه می‌خواهیم جواب شهدا و خدا و انبیا را بدهیم آیا شهدا نمی‌گویند چرا خون ما را پایمال کردید و از خون ما دفاع نکردید؟ در آن موقع چه جوابی می‌توانیم بدهیم جز خاموشی؟ و کسانی که پا در این راه می‌گذارندو جان و مال خود را می‌دهند و می‌گویند که اگر با ریخته شدن خون ما اسلام تحکیم پیدا می‌کند آرزو می‌کنند که در این راه تکه تکه شوند و به لقای رب خود برسند چه بهتر که ما هم پا در این راه بگذاریم و در راه خدا جهاد کنیم و اسلام را یاری کنیم.40/ هادی دشتی

****************

ای دوست، ای دردمند و حاجتمند، نیک بدان دلی که سخت شد دیگر روشنی ندارد و زمینی که شخم نخورد ناچار سخت می‌شود. قساوتها از کوچک شمردن گناهان مایه می‌گیرد. ای سختی کشیده در وادی قرب ای عزیز بدان که راه حق سخت است. تو باید سرنوشت خویش را در دست گیری و با ارادة  خویش آسمان زندگیت را نورانی گردانی و این امر ممکن نیست مگر اینکه عاشقانه و خالصانه نماز را اقامه کنی. آنگاه که به ندای حق لبیک گفتی و نماز را با تمامی جان و روحت بر پا داشتی درهای رحمت گشوده می‌شوند و به فیض می‌رسی.41/ابراهیم طالشی

**************

همه از این دنیا خواهیم رفت آنچنان که همه رفته‌اند فقیر و غنی بزرگ و کوچک و صاحب نام و بی‌نام و نشان پس چه خوب است آنچنان رویم که ملائک و فرشتگان و انبیا و اولیا بر ما سلام گویند.42/غلامعباس فضلی

شهید می‌داند به کجا می‌رود و وقتی دانست به کجا می‌رود می‌داند برای چه می‌رود و وقتی فهمید برای چه می‌رود می‌فهمد به چه وسیله‌ای برود. بگذار تیر و ترکشها بدنم را آماج خود قرار دهند که اینک بی‌اندازه این طاقت را پیدا کرده‌ام. هر تیر و ترکش که از جایش خون می‌ریزد خون نیست گناه است که پاک می‌شود.چه کنم که عشق حسین مرا دیوانه کرده است چه کنم که در خود قدرت پرواز می‌یابم چه کنم که عاشقم چه کنم که منتظر مهدی(عج) و فاطمه هستم، چه کنم که عاشق خمینی هستم و همة اینها خون می‌خواهد همة‌اینها ایثار می‌خواهد همة اینها جوان می‌طلبد و همة‌اینها فانی شدن در اسلام می‌خواهد.43/غلامحسین طالبی رحمت‌آبادی

***************

چیزی به عنوان وصیتنامه ننوشته‌ام چرا که خودم را جزو صالحان و پذیرفته شدگان درگاه حق تعالی نمی‌دیدم و وقتی به گذشته‌ام می‌نگرم سراسر معصیت می‌بینم. مگر نه اینکه شهدا جزو نیکان و صالحان هستند  و شرط به فیض شهادت نائل آمدن اخلاص در اعمال نیک است که من نه عمل نیک دارم نه اخلاص. اما وقتی نگاهی به رحمت واسعة الهی انداختم دلگرم شدم که خدایا گناه من بیش امّا رحمت تو از گناهان من بیشتر است و روی این انگیزه خودم را برای شهادت آماده کردم. مقصودم الله هدفم پیاده کردن احکام اسلام، وسیله‌ام شهادت است که خلعت الله اکبر پوشیده و در این راه گام زدم و اگر خونی ریخته شد فراراه مریدان امام روح الله هدیه کردم.44/مهدی باقری‌نژاد

************

 

شهادت کشته شدن نیست شرایطی دارد و من خودم را به هیچ وجه لایق آن نمی‌دانم.45/محسن عسگری

 

*************

من با آغوش باز به سوی شهادت آمدم و تا آخرین قدم و آخرین نفس خود و آخرین قطرة‌خونی که در بدن دارم با این کفار از خدا بی‌خبر خواهم جنگید و به آنها خواهم فهماند که با هر قطره‌خون شهید آرزوهای خود را به گور خواهند برد.46/غلامرضا کُرد

************

 

این را بدانید که من با دیدة باز و عاشقانه به «هل من ناصر ینصرنی» حسین زمان خود این اسطورة زمان لبیک گفتم و عاشقانه و خالصانه به سوی خالق خود شتافتم.47/حیدر کوشی

 

****************

 

اگر سینه‌ام را بشکافند، اگر مغزم را متلاشی کنند اگر قلبم را هدف گلوله خود کنند دست از یاری امام خمینی بر نخواهم داشت. اگر سوراخ سوراخم کنند اگر پاره پاره‌ام کنند اگر تکه تکه‌ام کنند هر قطرة خونم بر زمین می‌نویسد: الله اکبر، خمینی رهبر. اگر چه چشمانم را از دست بدهم باز چشم به راه مهدی خواهم بود. اگر گوشهای خود را از دست بدهم باز هم گوش به فرمان امام امت هستم. اگر زبانم را از دست بدهم شعار «لااله الا الله» بر زبانم جاری است. اگر دستم را از دست بدهم باز هم اسلحه به دوش خواهم کشید و به جنگ صدامیان خواهم رفت. اگر پاهایم را از دست بدهم گامهای بلندتری در راه رسیدن به خدای عزوجل خواهم برداشت، و اگر جانم را از دست بدهم اوج سعادت و آرزوی من است.48/ سیدعباس غلامی

 

****************

 

هر انسانی دیدی و منطقی دارد، و دید و منطق ما مسلمانان همان گفته‌های اسلام است و دین ما اسلام. من چون بر خود نام مسلمان گذاشته بودم، آگاهانه و با میل و رضایت کامل خود پا به جبهه گذاشتم تا بتوانم به امر معبود خود جامة‌ عمل بپوشانم. و چون جهاد یکی از فروع دین است و واجب برای جهاد فی سبیل الله پا به جبهه برای جنگیدن گذاشتم، و من اعلام می‌کنم که هیچ کس و هیچ ارگان و گروهی مرا وادار به رفتن به جبهه نکرده است، خود بادیدی آگاهانه و با هدفی مقدس و با قدمهایی استوار پا به جبهه گذاشتم و برای اینکه دشمنان اسلام نیز این مسئله را بدانند دوست داشتم اگر می‌شد به هنگام دفن من چشمهایم را باز بگذارید تا دشمن بداند که من با دیدی عمیق به مسئله‌ جهاد و شهادت رفتم. و گوشم را باز بگذارید تا بدانند که من تمام حرفهای شما را شنیده‌ام ولی فقط حرف اسلام را پذیرفتم. و دهانم را باز بگذارید تا دشمن بداندکه شعار من الله اکبر بود. و مشتم را ببندید تا دشمن بداند که من آزاد بودم.49/عبدالله کریمی

۰ نظر ۱۶ مهر ۹۴ ، ۲۲:۴۱
همسفر شهدا

به نام او که همه چیزم از اوست. به نام او که زندگیم در جهت اوست. به نام او که زنده به اویم. به نام او که به اویم و زندگیم به خاطر اوست. شدنم در جهت اوست. بودنم از اوست. رفتنم از اوست. یادم به اوست. جانم به اوست. معشوقم اوست. معبودم اوست. مقصودم اوست. مرادم اوست. احساسش می‌کنم با قلبم، با ذره وجودم، ‌با تمام سلولهایم، اما بیانش نتوانم کرد./ علی طائی

***************

ـ به نام او که نامش داروی دلهای خسته است و ذکرش ضفای قلبهای شکسته. معرفتش معراج عارفان است و قدرتش موجب استواری مجاهدان فی‌سبیل‌الله. سپاس او را که مصیبت را موجب تعالی انسان قرار داد، بشر را صاحب اراده نمود و به وی نعمت انتخاب عطا فرمود تا «أسفل السافلین» را زیر پا نهد و پذیرای «انا الیه راجعون» گردد. آنگاه در مقام «رضی‌الله عنهم و رضوا عنه» آرام گیرد. خداوندا، بندگانی بودیم با کوله‌بار سنگین تملقها. بار سنگینی بود و غرق در دنیا تا آنکه از لابلای امواج رحمت «مقلب القلوب» بناگاه برقی جهید و تا اعماق جان دوید. و در جان مرده ما روحی دیگر دمید. جای درنگ نبود، برخاسته و در این خیل روندگان راهت دویدیم. پس، دیگر بار فریاد کردیم پروردگارا، یاوری هستیم از یاوران مکتب و هوایی زیارت حسین(ع) که برای رسیدن به کربلای تو بسیاری شهید دادیم. حسین جان، هوای تو در دلهایشان بود که تو در وقت «شهادت» سرهایشان را به دامان گرفتی. و این بار نسیم جانبخش رحمت خداوندی بود که بر چهره‌های عرق کرده و تنهای زخم خورده من وزید و صبح صادق نوید می‌داد در حالیکه با خالق خویش زمزمه می‌کردیم. هوای دیدار حسین(ع) در دلم بود. خداوندا، خون من در قبال شهیدان ناقابل است. حبیب‌الله خطیبی

***************

ـ به نام خدای شهیدان که فرمود: شهید بی‌مرگ است، و به پاس خون شهیدان که قلب گرمشان بر آسمان شهر جنایت به خون نشست بگذار که همت والایشان را بستایم، و به حرمت و تقوایشان شاید که روزمرگیمان را از تن بزداییم. / حسن قدیانی

***************

ـ با سلام خدمت امام زمان(عج) و نایب بر حقش امام خمینی. با سلام بر آن امامی که با فرا رسیدن حمله دامانش غرق به خود می‌گردد. سلام بر کسی که یار و یاور جانبازان است. سلام بر کسی که در زمان حمله در دامان خود شهید و زخمی دربردارد. و خلاصه، سلام بر کسی که در شب حمله ـ بعد از خدا ـ امید رزمندگان به اوست. بلی، مهدی موعود(عج) را می‌گویم. / حمید فخاری

***************

سلام،‌سلام از دیار شهیدان به خون غلطیده ایران، ‌از جایی که خمپاره‌های دشمن مانند باران زمین را می‌پوشاند وا نسانهای مومن مانند کوههای سخت در برابر این ترکشها استقامت می‌کنند، برای یک هدف و فکر، و این از دین و حدت‌انگیز اسلام است. به خدا قسم آنچه که بتوانید احساس کنید نگفته‌ام؛ بگذار، آنهایی که می‌گویند احساسات است بگویند؛ بگذار آنهایی که می‌گویند تبلیغات است بگویند، زیرا نمی‌فهمند، درک نمی‌کنند، همه چیز را در مرز خود می‌بینند. آن قدر تنگ‌نظر هستند که نمی‌توانند ابعاد این انقلاب را درک کنند. / رضا طهانی

***************

ـ سلام بر دل خستگان صابر در طریق الی‌الله، و سلام بر دلسوختگان داغدار مجاهد فی سبیل‌الله، و سلام بر دلباختگان لقاءالله، و سلام بر امام زمان حضرت ولی‌عصر(عج) و نائبش ولی زمان «روح‌الله»، و سلام بر شهیدانی که اسرار نهفته را بر روی شمع جگرشان سوزانیدند و در راه حق از تمامی وجودشان گذشته و قطره‌های پاک خونشان را هدیه به درختی کردند. که بذر گلگون آن را در عاشورا «حسین‌بن علی(ع)» کاشت. و سلام بر دلیرمردان سنگر توحید، رزمندگان کفرستیز، عابدان دلسوخته و دلباختگان عاشق، که سراسر وجودشان سوختن و سوختن و سوختن است. و سلام بر شما امت شهیدپرور. خوشا به حالتان که قدر رهبر را دانستید و ندای حسینی‌اش را لبیک، فریادرس مستضعفان گشتید و تارهای عنکبوتی سیاه دنیوی را از هم گستید و اسلام را دریافتید و اسلام را در جهان آیینه پیروزی قرار دادی و شیعیان مظلوم را به سرکشی در مقابل ظلمی که بر سرورشان «حسین‌بن‌علی(ع)» از سوی ستمگران رفت روا داشتند وا داشتید. هدایتگر شدید و بهترین عزیزانتان را هدیه به درگاه حق تعالی نمودید، و خداوند هدیه‌هایتان را قبول کرد و در جوار الله قرار داد و سربلند از آزمایشی که خداوند برایتان قرار داد بیرون آمدید. ولی، باید باز هراس از نیرنگاه و شیطنتها داشته باشید، باید همیشه هوشیار باشیم و درمقابل مفاسد مقاومت و سرکش باشیم، و بهترین حالت این است که یاد شهدا باشیم و به قول شهیدی: «شهدا را به خاک نسپاریدف بکله به یادها بسپارید.» و طریق سیرت شهدا را مدنظر داشته باشید و شهدا را معلم خویش گمارید تا شاید انشاءالله در جنت خدایی شفیعمان قرار گیرند. / محمدهادی میرزائی

 من از این شهر می‌روم، از شهر خودم، نمی‌دانم به کجا می‌روم، نمی‌دانم سرنوشتم چه خواهد بود! آیا مثل یک برگ پاییزی در دست باد به اینجا و آنجا کشیده می‌شوم و زیر قدمهای عابران خُرد می‌شوم؟ آیا در دورترین شهرها گم می‌شوم؟ نمی‌دانم، ولی هر چه هست احساس می‌کنم که دلم نمی‌خواهد از این شهر جدا شوم؛ ولی مثل پرنده‌ای شده‌ام که مجبور است آشیانه خودش را ترک کند. من از اینجا می‌روم همراه غمهای دلم، همراه اشکهایم، همراه خاطرات دیدنی که با شما بودم، همراه با شما می‌روم./ حسین بیک‌محمدی

  ******************

ـ برای هدیه دادن خون گرمم، خون گرم قلبم به خداوند، صبح زود کوچ کردم. پدرم را بوسیدم و مادرم را در آغوش کشیدم، ‌از برادران و خواهران مهربانم خداحافظی کردم. صبح زودی بود، صبح یک روز پاییز، به طرف هدفم چون تیری رها شدم، همه جا را برای دیدار با او سر کشیدم، هر چه بیشتر می‌رفتم کمتر موفق می‌شدم، تا اینکه از پیری مشکل را پرسیدمف با نگاه عمیق و با صدای گیرا جوابم را چنین گفت: پسرم دیدار حق مقدماتی لازم دارد، تا کسب لیاقت نکنی موفق به دیدار حق نمی‌شوی. او راست می‌گفت، شهادت واقعاً نصیب هر کس نمی‌گردد. اینجا بود که حس کردم که به مرادم نزدیک شده‌ام، زیرا باید لیاقت را در درونم جستجو کنم. خوشبختانه، به خویشتن نوید می‌دادم که خداوند این لیاقت را از تو دریغ نخواهد کرد. آخر خدا مانند انسانها بخیل نیست هر چه که بخواهی می‌دهد، اما به شرطی که بخواهی، ‌مصرانه بخواهی. این بود که تمامی روحم تبدیل به خواستن شد، تبدیل به تمنا شد، واضح می‌دانستم که با چه کسی می‌خواهم معامله کنم. می‌دانستم که در این معامله هرگز ضرر نمی‌بینم، بازار معامله را هم پیدا کرده بودم، چه بازاری بهتر از کربلای زمان ما، ‌اما آسان نیست، تحملها لازم است، صبور باید بود، ‌نوبت را باید رعایت کرد، منتظر باید شد، زیرا که بازار معامله شلوغ است و این رحمتی و نعمتی بسیار گرانبهاست؛ نعمتی که خداوند به ما منت گذاشته است و درِ رحمت جنگ را به روی ما باز کرده است. می‌داند که نامه‌ها سیاه است، می‌داند که چگونه سیاهی‌ها را باید پاک کرد. بلی، با خون، با رنگ سرخ خون ظلمت را به رنگ سفید در خواهد آورد. می‌بینی که چه خدای مهربانی داریم؟ اینها همه رحمت است، اینها همه بخشش است، راستی شکر این همه نعمت و این همه الطاف را چگونه باید بجا آورد؟ چه پرعظمت است خدای متعال، خداوندا این قدر می‌گویم «اللهم ارزقنی الشهاده فی سبیلک» تا هدیه‌ام را بپذیری و مرا به سوی خویشتن فراخوانی. از خود در کتاب منزلت فرموده‌ای: که ما از تو هستیم و سرانجام به سویت باز خواهیم گشت. اما، من بیتابانه می‌خواهم به سویت به پرواز درآیم که شوق دیدار تو لبریز شده از جام وجودم. پروردگارا، می‌دانم که تو جان داده‌ای و خود نیز خریدار آنی، چه بخشندگی از این بالاتر، کورند آنهایی که بخشندگیت را نمی‌بینند. خداوندا،‌مرا بخوان که هر لحظه آماده‌‌ام که به سویت آیم، مرا بخوان./ ابوالفضل حبیبی

  ****************

ـ زندگی مانند کوهستانی است پر فراز و نشیب، زندگی مانند جاده‌ای پرپیچ و خم است که انسان در آن قدم گذارده و تنها یک اشتباه کافی است تا او را به قعر دره‌های تنگ و باریک و ضلالت و نکبت بکشاند و او را فنا سازد. راهی است بس دور و دراز با پرتگاههای خطرناک که انسان استوار و پابرجا آن را با چشم باز می‌پیمایند تا به قله عظمت و کمال دست یابد و خود را برای جهانی جاوید مهیا سازد. و شهادت و خون به مانند چشمه‌ای خروشان است که به زندگی طراوت و نشاط خاصی می‌بخشد، و کوتاهترین راه است برای رسیدن به کمال و سعادت و خوشبختی./ رضا شفیعی‌معز

  *****************

ـ هر گاه در جبهه احساس غرور کردم به کوهها نگاه کردم، که از من با قدرت‌تر و باوقارتر هستند. هرگاه به بزرگیم اندیشیدم به زمین فکر کردم، که چقدر بزرگ است و من گوشه‌ای از آن هم نیستم. هر وقت فکر می‌کردم که من زیبایم به گلها فکر می‌کردم، که من در برابر آنها زشتی بیش نیستم. هر وقت فکر می‌کردم که قلب پاک است به آب زلال فکر می‌کردم؛ که قلبش از من بسیار بسیار پاکتر و شفافتر می‌باشد. هر وقت فکر می‌کردم که زیاد نیایش می‌کنم، به حضرت علی(ع) فکر می‌کردم که نیایش می‌کرد، که در حال دعا غش می‌کرد و فاطمه زهرا(س) را به فکر می‌آوردم که به قدری نماز و نیایش می‌کرد که کف پاهای مبارکش تاول زده بود. و هر وقت احساس می‌کردم خسته‌ام از ائمه معصومین و خداوند قدرت می‌گرفتم. / محسن رزاقی

  *******************

ـ تنها چیزی که همیشه و همه جا انسان محتاج اوست «الله» است. او غنی است و ما همه فقیر و نیازمند او. به امید آن روز که تحرک را از موجهای خروشان بیاموزیم، وقار و آرامش رااز سکوت پاک صخره‌ها قرار بگیریم، و شکوفایی را از سپیدی شکوفه‌های بهاری، و پاکی را از شبنم سحرگاهی بهاران، و تواضع را از جاری آبشارهای نقره‌فام بیاموزیم./ مهدی ولی

  **********************

ـ بشر در پرتو تحمل سختیها جانش صیقل می‌یابد، مواهب الهی با صبر یافت می‌شوند و لذت می‌بخشند. نعمتهای الهی اگر همراه با تحمل سختیها شکرگزاری و عبادت خدا نباشد، ‌همه نقمت می‌شوند. اگر انسان دلش مسخر یاد خدا نباشد هر آنچه هست برای او بلا می‌شود. / محمد فرهادپور

  *****************

ـ من چیزی نیستم که خود را صاحب شأنی پندارم، هر چه‌ام اوست، رب است، الله است، همه چیزم اوست و من بنده روسیاه او، بنده خطارکار او. شرمم می‌آید که بگویم انگیزه‌ام چه بوده، ‌چون تمام سرمایه‌هایم از اوست و توفیقاتم از او. ولی، همین قدر می‌دانم که آن قدر از گناهانم شرمنده‌ام که اگر مرا تا قیامت بکشند و هر بار خاکسترم را باد دهند و دوباره زنده‌ام کنند هرگز در برابر خدا نخواهم ایستاد و بنده ذلیلش خواهم بود، هر چند مرا هم به آتش جهنم برند و تا ابد بسوزانند. / محسن ناظرفصیحی

 راستی چرا در دنیا به همه چیز مشغولیم غیر از یاد و راه خدا، چرا برای همه مسائل برنامه و روش هست به غیر از مسئله ارتباط با اولیا. در طی شبانه‌روز و یا هفته و ماه و سال و سالهای بسیار تمام اوقات خود را صرف مسائل مختلف می‌کنیم غیر از اینکه ثانیه‌ای و یا دقیقه‌ای و یا ساعتی بنشینیم و در خلوت دل خود را با خدای خود تنها بیابیم و با او صحبت کنیم و پیش او اعتراف کنیم که بنده او هستیم؛ و با آنکه هر لحظه عمر را او در دست دارد و ثانیه به ثانیه عمر را به ما و به کل هستی هدیه می‌کند، و مانند یک میزبان ما را به صورت میهمان پذیرایی می‌کند، از ضربان قلب و راحت نفس کشیدن و اعمال اعضا و جوارح تا عمل ذرات وجودتان و شریان حیات را به ما ارزانی داشته که «هر نفسی که فرو می‌رود ممد حیات است وچون برمی‌آید مفرح ذات» و آنی ما را به خودمان وانگذاشته ـ تازه با این همه بی‌معرفتی ما ـ چه بی‌نهایت به ما لطف و محبت دارد. وای اگر روزی ما هم نگاهی به او کنیم آن وقت می‌فرماید یک عمل را ده برابر پاداش می‌دهد یعنی به تلافی این همه لطف که به ما در این دنیا داشته فقط به خاطر اینکه عصیان نکرده‌ایم و اگر کرده‌ایم توبه نموده‌ایم، باز بهتر از این دنیا و به بهشت وعده پاداش می‌دهد و همجواری خوبان و نیکان و بهترین خوبان ائمه اطهار(ع) که درود خدا بر ایشان باد. وقتی که گاهی به خودم فکر می‌کنم که در عرض سی و پنج سال گذشته حتی یکبار نتوانسته‌ام با این اولیای خودمان خلوت کنم  و سخنی از روی صدق بگویم، می‌بینم که حقیقت و هستی و حیات را درک نکرده‌ام. زمانی که فکر می‌کنم ابدیتی که خداوند در بعد از قیامت مطرح می‌کند چگونه با دو روز دنیا معاوضه کرده‌ام، به عقل خودم شک می‌کنم. آخر حیات ابدی کجا و دو روزه دنیا کجا؟ عزت نزد مولا و صاحب اصلی کجا و اسم و رسم این دنیا کجا؟ او که به یک عبادت ـ هر چند کوچک ـ از ما خرسند می‌شود،‌ما کی وقت داریم چنین عبادتی را بجا آوریم./ منصور بامداد

  **********************

ـ من خود با ایمان قلبی این راه را انتخاب کرده‌ام و با عشق پا در این راه نهادم. عشق قه لقاءالله و عشق به «شهادت» و عشق به اوج گرفتن و پرواز کردن از قفس تنگ زندگی به سوی معشوق. من در این عشق می‌سوختم و این عشق با شعله‌های سوزانش مرا در بر گرفته بود و در خود فرو می‌برد و من بارها خواستم که شعله‌های فروزان این عشق را برای مدتی خاموش کنم تا بتوانم به تحصیل ادامه دهم، ولی موفق نشدم زیرا بنزین این آتش خون شهیدانی بود که در جلوی چشمانم بر زمین ریخته شد، و هیزمش چشم پاک شهیدانی بود که در جلوی دیدگانم بر زمین افتادند و در خون خود غلتیدند./ محمود قائنی

  ***********************

ـ زندگی، لحظاتی بیش نیست. پس، چه چیزی بهتر از اینکه خاتمه این زندگی در راه جهاد و اطاعت خداوند متعال و چه شیرین‌تر از این خاتمه که انسان به خون غلتیده به لقاءالله برود./ میثم فیاض

  *********************

ـ خداوند متعال انسان را آفرید تا او را بپرستد، در خطرات، جاذبه‌ای از عشق خود در او نهاد تا او را به سوی خود بکشاند. این عشق خدایی در صادقانه‌ترین تظاهرات باعث ایثار می‌شود، و ایثار در قله عشق انسان به خدا در شدیدترین تجلیاتش به شهادت می‌رسد./ حمیدرضا قلی‌زاده

  ******************

ـ وه، چه زیباست انسانی خسته از فراق و دلشکسته از هجران یار و جگرسوخته از جدایی محبوب و دلسوخته از بی‌وفایی‌های ظلم‌ پیشه‌گانی ناجوانمرد راه نجاتی را بیابد و در کام آن راه فرو رود و محو شود و با محو در راه معبود حقیقی‌اش که نهایت هدف است برسد و آسایش یابد و تا ابدیت در کوی حضرت دوست منزل گزیند. و چه شیرین است انسان در این دو روزه عمر همواره و مداوم روح خویش را با طراوت ایمان و اعتقاد به خدا و قران تطهیر نماید./محمدعلی مشهد

۰ نظر ۱۶ مهر ۹۴ ، ۲۲:۴۰
همسفر شهدا