حالات و روحیات شهدا 2
به برادران و خواهرانم بگویید شادی کنند و گریه نکنند زیرا برادرشان داماد شده که خلعت دامادیش کفن، و حنای عروسش خون، و حجلة زفافش قبر، و چه جشنی بهتر از این که همچون قاسم بن الحسین به لقاء الله پیوستم.193/علیرضا ایزدی
***************
در شهادت من گریه و زاری نکنید که راضی نیستم، بلکه جشن و سرور به پا کنید که شهادت بزرگترین عنایتی است که خداوند متعال به بندگان مقرّبش مرحمت میفرماید.194/شهرام عطاالله همدانی
*************
چشمانم را باز بگذارید تا همگان بدانند که با چشمان باز در این راه قدم گذاشته و با چشم باز به شهادت رسیدهام. دهانم را باز بگذارید تا بدانند که تا آخرین لحظه ندای الله اکبر بر زبانم داشتهام. مشتانم را گره کرده بگذارید تا بدانند که با شهید شدنم مشتی بر دهان آمریکا کوباندهام.195/محمدرضا سوری
**************
شبانگاه که تابوتم ز دوش آشنایان رهسپار خانه جاوید میگردد و صدای ناله و اندوه مادرم هر لحظه در اطراف میپیچد تو هم ای آشنا بیا و بگو رفتی، برو منزل نو مبارک.196/حسین شهیدیپور
************
اگر شهید شدم پشت سرم گریه نکنید، و اگر اسیر شدم انتظار آمدن یک اسیر را نکشید، و اگر مجروح شدم به ملاقاتم هجوم نیاورید و اگر ناپدید شدم و به یاد شهید گم گشته در قبرستان رفتید برای من فاتحهای بخوانید.197/علی کمالوند
***************
جنازهام را آرام حرکت دهید؛ و چون پدر و مادرم در قید حیات نیستند دو شمع بر مزارم روشن کنید، یکی به جای پدرم و دیگری به جای مادرم تا در عزایم اشک بریزند و دوستان عزایم را به جای عروسی گرم نگه دارند.198/مسعود کرمی پورشمسآبادی
**************
تابوت مرا بر جای بلندی بگذارید تا باد بوی بدن مرا برساند. دستانم را از تابوت بیرون بگذارید تا مردم بدانند که با خود چیزی نبردهام. چشمانم را باز نگه دارید تا بدانند کورکورانه نمردم. دهانم را باز بگذارید تا مردم بدانند که با گفتن کلمة لااله الا الله به شهادت رسیدم.199/غلامعباس قرهداغی
****************
هان ای مستضعفان ای شهیدان هر قطره از خون شما که ریخته شود دلاوری میپرورد که میرزمد. او میرود همان راهی را که حسین بن علی رفت. ما هم میآییم. بله، خوشا آنان که رفتند، با دلی مطمئن و در یک لحظه کوتاه به وصال رسیدند و شهید شدند.200/محمدرضا حسینی میرمحله
****************
اگر با مرگ من شب تار مظلومی پر نور میگردد، پس هزاران بار مرا بمیراند، اگر با ریخته شدن خونم انسانی آگاه میگردد پس بهای آگاهی تمام انسانها را با قطرات خونم میپردازم. اگر با گمنام مردن من آیین خدا جاوید میماند، پس جنازة مرا در دوردستترین نقاط غربت خوراک کرکسان کنید. اگر پیکر خونینم باید وسیلهای برای یاد خدا گردد، پس وای بر من اگر در خون خود خدا را نیابم. و اگر با دوری من از خانوادهام دلهایی به یاد خدا خاشع میگردد، پس ای بهترین کسانم از من دوری جویید.201/صبرعلی لطفیمقدم
**************
ما پیروزیم برای اینکه خدا با ماست. ما پیروزیم برای اینکه اسلام پشتیبان ماست. ما پیروزیم برای اینکه ایمان داریم. ما پیروزیم برای اینکه شهادت را در آغوش میگیریم. آری ما پیروزیم چون جنگمان به خاطر خداست.202/عباد اکبری
********************
آری، «هر کسی تو را شناخت جان را چه کند»، کسی که تو را بشناسد، دیگر دلبستگیها را فراموش میکند، همه چیز را از یاد میبرد و همه چیز را در تو میبیند. در این مرحله، برای او در عالم جایی نیست و این جهان برایش چنان کوچک و حقیر جلوهگر میشود که احساس خفگی میکند./ محمد حیدری درمنی
***********************
قبلاً بدون شناخت بودم، قبلاً مانند این بود که کوری باشم و در شب حرکت کنم، یعنی هم خودم از نظر قلبی نوری و جلوهای نداشتم، و هم اینکه در محیط تاریک مادیت حصاری دیگر برای خود به وجود آورده بودم. اما، حالا سر از پا نمیشنام و هیچ چیز برایم مشکل نیست و آماده آمادهام برای «شهادت» و همه فکرم و مرکزیت فکرم و جزء جزء کوچک آن نیز به لقاءالله مینگرد و آرزویی جز شهادت ندارم. و برای رسیدن به این وسیله ـ که تنها آن مرا به هدف میرساند ـ تلاش میکنم، و دیگر دنیا برایم تنگ است و همه زیباییهای دنیا برایم زشت جلوه میکند، و فقط به آن معبود که خدا باشد، فکر میکنم./ محمدرضا فرزانگان بیدگلی
*******************
اکنون میروم که با خدایم ملاقات کنم و آتشی را که در درونم مشتعل شده خاموش نمایم، و به سوی لانه با صفای جبهه پرواز میکنم تا دشمن بداند سنگر هیچ موقع خالی نمیماند. خدا را شکر که توفیق یافتم در راه مبارزه حق علیه باطل شرکت کنم و آنچه دارم در طبق اخلاص نهاده تقدیم ایزدمنان کنم./ علیرضا علیمددی
همواره خود را از درون ناراحت شرمنده و خجل مییافتم. تصور اینکه تا کنون شاهد این همه رشادتهای برادرانی که از من خیلی سنشان کمتر بود و مردانه و شجاعانه به قلب دشمن میزدند و من توفیق چنین عملی برایم پیش نیامده خیلی دشوار بود و همواره نیرویی درونی مرا میآزرد گویی نفس لوامه به تنگ آمده بود و دنیای دنی را برایم دشوار کرده بود و این بود که همواره در فکر یک گمشده بودم یکباره فکر کردم گمشدهام در حوزةعلمیه میباشد اما هرچه خواستم به خود بقبولانم که بروم نتوانستم بار دیگر فکر کردم گمشدهام در دانشگاه است، اما هرچه خواستم درس بخوانم و آماده شوم باز نتوانستم در سپاه خود را مشغول فعالیت سخت میکردم که خود را قانع کنم باز احساس درونی و شدید من مرا آزاد نمیگذاشت اما همینکه قصد رفتن به جبهه علی الخصوص شرکت در عملیات به سرم میزد شوق عجیبی در وجودم احساس میکردم و قدری احساس آرامش میکردم.53/حبیبالله لطیفی
************
من اینک با سلاح ایمان و عشق به الله و با اسلحةکلاشینکوف همچون کوه استوار و محکم به جنگ مزدوران متجاوز عراق و دست نشاندگان امریکای مستکبر میروم باشد که جان ناچیزم را در این راه فدا کنم و گلولهای بر قلب تانکهای متجاوز بنشانم و به او درسی بدهم که دیگر فکر تجاوز به این مرز و بوم را نکند و من اینک پس از سالها فکر میکنم که بهترین گهربارترین لحظههای عمرم رسیده و با گامهای استوار و چابک به طرف معشوق خویش میروم و حس میکنم آن لحظههایی که به دنبال آن گشتم فرا رسیده و خدایم مرا میخواند.54/احمد ثابتنیا
************
با دلی پاک آمدم نه برای شهادت ولی بدانید که اگر خدا مرا خواست به سویش بروم نمیگویم نه بلکه خواهم گفت: لبیک لبیک یا الله و این را از صمیم قلب خواهم گفت.55/منصور محرمی
*************
قبل از آنکه برای اولین بار توفیق رفتن به جبهه را بیابم افسوس میخوردم که چرا خداوند این سعادت را نصیب من نمیکند حتماً شایستگیاش را ندارم. شاید آن خلوص را که باید دارا باشم ندارم. بعضی وقتها خودم را توجیه میکردم که در شهر خودمان کارهای مهمی انجام میدهم و اگر به جبهه بروم این کار زمین میماند و ضربه به انقلاب میخورد یا خیلی توجیهات دیگر. اما به نظر این حقیر اینها همه از بیسعادتی انسان سرچشمه میگیرد و عموماً این گونه افراد اگر به ته دلشان نظر کنند شاید بیابند که وابستگیهایی در آنها هست که این عوامل توجیه گر آنها میشود، و گرنه انسان اگر شرایطش آماده باشد و از تمام وابستگیها و تعلقات دل کند دیگر به سوی کوی دوست رفتن معطلی ندارد بحث و استدلال ندارد سبک و سنگین کردن ندارد او دیگر عاشق است یعنی عشق الله را دارد.56/عبدالرضا عبدالرحیمی
**************
آنچه برایم مهم است حرکت در راه خداست که اکثریت جاهل با آن مخالفند ولی با اندک مطالعهای که از حبیب ابن مظاهرو مسلم ابن عوسجه دارم مشتاقم انقلابی را که در درون حبیب پدید آمد من هم پیگیری کنم. خدایا ایمانی را به من عطا کن که سینهام سپر و آماج صفیر گلولهها و روحم به عطوفت در آمیزد.57/مهدی لطفی
*************
آیا کسی به خود اجازه میدهد ببیند جنایتکاران دست به سوی اسلام و شرفش و کشورش دراز کرده و قصد نابودی آن را دارند و سکوت اختیار کند؟59/علیرضا علی مددی
*************
دلم بدجوری هوای جبهه را کرده است، به طوری که یک لحظه نمیتوانم تحمل کنم. دلم همهاش شور میزند و میخواهم بال در بیاورم و هرچه سریعتر خودم را به خط اول برسانم می خواهم در سرزمینی که امام زمان آن را کربلا نامید وارد بشوم و همچنان که خدا این توفیق را نصیبم کرد به هر صورت به جبهه بیابم این توفیق را نیز نصیبم کند که در این دشت کربلا شهید بشوم وقتی برادران بسیجیام را میبینم که با چه شوقی در اینجا فداکاری میکنند از خودم و از خدای خودم خجالت میکشم که سالم برگردم.60/محمدتقی پورمنفرد
***************
هوس کربلا کردهام، عشق حسین زده به سرم نمیتوانم صبر کنم نروم عاشقان راه را انتخاب میکنند و میروند؛ و ما میمانیم که چگونه از خون آنان پاسداری کنیم.61/ولیالله (مراد) محمودی
************
هر بار که آهنگ جبهه را میکردم گویی هر بار شعلهای جلوی دیدگانم روشن میشد. بدان که سعادت من که از ابتدای جنگ دوان دوان به دنبال آن بودم، جبهه رفتن و در جبهه ماندن بود. جبهه محل بوسهگاه پیامبر است. برویم که آینده دیر است و پشیمان میشویم.62/نعمتالله خادم علیزاده
************
خطاهایم را به دیدة اغماض بنگر که سراپا خطایم طغیان وسرکشیم را حمل بر جهالت و نادانیم کن که بسیارنادانم و قصور و نافرمانیم را حمل بر ضعفم کن که بسیار ضعیفم و به یک کلام سراپا آلوده و گناهکارم جاهل و نادان و طاغی و نافرمانم. امیدم تویی معبودم تویی، فریادرسم تویی، و کسی غیر از تو ندارم.75/امیر طاهری
************
کاش میتوانستم روح والای این رزمندگان و این ایثار و فداکاری نیروهای اسلام را آن طور که عیناً مشاهده کردم بر روی کاغذ بیاورم و حق مطلب را برای مسلمین ادا کنم. این نتیجه تربیتیافتگان مکتب توحید است. نکتهای که مرا متحیر کرده خلوص و پاکی این دلاوران اسلام و قهرمانان گمنام است. زمانی که به برادران خبر حمله میدهند حالت عارفانهای در جمع به وجود میآید. ای کاش نویسندگان و شاعران قدرت حالات برادران را میتوانستند توصیف کنند.76/علی شجاعیان
*************
خدایا اینان کیانند که اینگونه تو را شناختند؟ چون انبیا و اولیا عاشق و شیدایت گشته پروانهوار گرد وجودت گردیدند و در شوق وصالت بال و پر به خون کشیدند و عروج خویش به ملکوت را با جاری رود خون مطهرشان بر زمین به جان خریدند. اینان جز در زمرة ذاکران واقعی ندای« یاالهی صبرت علی عذابک فکیف اصبر علی فراقک.» بر قلب و زبان خویش نبودهاند و نیستند. اینان جز در زمرة «انعم الله من النبیّن و الصدیقین و الشهداء و الصالحین.» به شمار نمیروند و نخواهند رفت. اینان انصار ابی عبدالله الحسین سید و سالار شهیدان در عاشورای کربلا پس از 1400 سالند. اینان منتظران و چشم به راهان واقعی ظهور حضرتش آقا امام زمان عج الله تعالی فرجه شریفاند.77/محمدرضا علائی
Regards