حالات و روحیات شهدا 8
آری، کاروان انقلاب اسلامی سرعت گرفته و همچنان به پیش میرود، ولی ما از قافله عقب ماندهایم و اکنون که به خود مینگرم احساس میکنم که در قبال این انقلاب هیچ زحمتی نکشیده و خود را در برابر خون شهدا شرمنده میدانم و خداوند شاهد است هدفم از آمدن به جبهه جز ادامة راه شهیدان چیز دیگری نیست و نبوده است همانطوری که خداوند متعال در قرآن میفرماید: ما انسان را مورد آزمایش و امتحان قرار دادیم. ما هم امروز در معرض امتحان الهی قرار داریم و هر لحظة زندگی در پیشگاه خدای متعال ثبت و در روز قیامت به حساب آنها خواهد رسید و ازخدا میخواهم که ما را در این آزمایشات موفق گرداند و اگر در این راه هدیه الهی شهادت نصیب این بندة گنهکار هم شد آن را با آغوش باز میپذیرم اگر ه خود را شایستة آن نمیدانم چرا که این لباس برازندة آنهایی است که در راه خدا مخلصانه و بدون هرگونه ریا و غروری کار میکنند.50/کمال صباغ
****************
زندگی را حرکتی دیدم حرکتی که از روی خطهای مختلفی میگذرد و خط بیخیالی و چشم را بر روی همه چیز بستن. خط امیال نفسانی که این خط و خطهایی از این قبیل را پست و خوار دیدم. آن راهی در وجودم شکوه قرمز آفرید که بر محوری میگشت که انسان را به سوی خدا میبرد من آن را در میان شهر پیدا نکردم به جبهه آمدم آن را یافتم در میان خمپارهها در صحبتهای بچهها در شبهایی که بیدار میماندیم در نالههای دوستانم در لحظاتی که آخرین نفسها را میکشیدند و چه زیبا بود و آن حقیقتی بود که از اسلام سرچشمه میگرفت و وقتی فردی آن را یافت دیگر هیچ چیز بجز آن حقیقت برایش مطرح نیست.51/اسماعیل مجیدیفرد
ای شهیدان عزیز ما را شفاعت کنید شاید در مهمترین لحظات شهر و دیار را بدرود میگویم که شیطان با همة توانش سعی بر انصراف از رفتن مرا دارد و از طرفی ملائکه الله را میبینم که ما را به جبههها میطلبند. شاید تلخترین سفری که تا آخرین لحظات مردد به رفتن بودم. در این راه با توکل به الله گام نهادم و شهادت این حقیر معجزهای بیش نیست. خدایا برای اعتلای کلمة حق معجزه را هستی بخش همة آنهایی که به جبهه میروند با تمام وجود جان میدهند اما این مولاست که باید جان را بپذیرد و او جانهای آلوده را همچون نعش گناه نمیپذیرد.63/غلامرضا اوجی
***************
شکر خدایی را که توفیق یافتم در راه مبارزة حق علیه باطل شرکت کنم و آنچه که دارم با اخلاص تقدیم ایزد متعال کنم و آنچه حسین و یارانش و تمام رزمندگان صدر اسلام پروانهوار دور آن میگشتند من هم بازیابم (شهادت). مادرجان، من هم اکنون میروم تا شعلة آتش که در درونم هست را خاموش کنم. من اکنون به سوی سنگر خالی همرزمم که به سوی الله شتافته پر میکشم و پروازکنان میروم تا دشمنان زبون را که قصد تجاوز به میهن عزیزم را دارد نابود کنم و دشمن باید بداند که هیچگاه سنگر اسلام خالی بماند. مادرم، دلم میخواهد این ایام آخر پیش آقایم حسین بروم، دست آقا حسین را ببوسم به خدا میروم میروم با قلبی از شادی پرشده تا خدای خویش را ملاقات کنم میروم با خونی که در رگهای من است.64/محمدرضا فاخته شهرستانی
****************
از آن لحظه که عشق به معشوق را در وجودم احساس کردم، بهترین جایگاه زندگی خود را در جبهه یافتم. آنجا که وادی عشق است آنجا که سراسر صفا و لطف است آنجا که میعادگاه عشق و عشق بازی است. آنجا که جایگاه ایثار و از خود گذشتگی است، آنجا که چشم مخلصان به دیدار روی امام زمان باز شده است آنجا که انسان بر عرش رفیع اعلاء خواهند رسید آنجا که انسان بازتاب تازهای را در وجودش احساس میکند، آنجا که اینهمه شرایط دارد آخر کار چیزی نیست به جز آرزوی دیرینة هر مؤمنی که آن دیدار با الله میباشد و این وادی چقدر زیباست وادیی که سراسر زندگی و خوشبختی به سختی کشیدن منتهی می شود و عاقبت این سختی کشیدنها که جز شیرینی برای مؤمن چیز دیگری نیست همان شهادت آن لحظهای که بدن غرق به خون به روی زمین میافتد چشمانش با دیدن روی آقایش باز میشود و این را بدانید که این راه را رفتن آرزوی دیرینة من بود و بدانید شهید شدن حق است. و این را بدانید که مردن حق است، قیامت حق است و جهاد در راه خدا اجر و مقامی دارد.65/امیر نظری داشکنی
***********
من در دانشگاه کربلا وابسته به اسلام جهانی نام نویسی کردم و جزو شاگردان 14 سالة سیدالشهدا هستم و انشاءالله با مدرک ایمان به خدا فارغ التحصیل خواهم شد.66/سیدکمال سیدحسینی
***********
مگر ما خونمان رنگینتر از خون آن شهدای مظلومی است که ساعتها در کانال جان دادند، اما استوار و راست قامت پرچم توحید را برافراشتند. به خدا شرم آور است با آگاهی به این مسائل، باز دست بر روی دست نهیم و از جای خود برنخیزیم. وای بر ما که در آن دنیا جواب اینهمه خون ریخته شده را چه خواهیم داد. با این وصف چگونه جای ماندن و پرواز نکردن به دیاری که سبزه و بوتههایش با خون هزاران شهید سیراب شده است. آخر فردای قیامت با چه رویی در مقابل عبدیها و مجتبیها و وحیدها سربلند کنم. آری به هر جهت به حکم وظیفة شرعی واجب دانستم که به جبهه بیایم و در راه آرمانهای اسلام به حول و قوة الهی مبارزه کنم که این والله ادای وظیفه است و نه بیشتر.67/جواد مشهدیباقر
*********
مادرم، و پدر عزیزم بدانید که ما با آگاهی کامل و عاشقانه به جبهه میرویم و راهی است که باید طی کنیم و این کوچکترین کاری است که میتوانیم برای خدا انجام دهیم. از خبر مرگم ناداحت نباشید هنگام دفن من اگر جنازه به دست شما رسید کفنم را لباس رزمم قرار دهید که درصحرای محشر با همان لباس آغشته به خونی که در راه خدا ریخته در پیشگاه عدل الهی حاضر شوم. قرآن کوچکم را هم که به عنوان مونس غمها و خوشیهایم بود، در قبرم بگذارید تا بر اثر اجر و قرب و بزرگی قرآن خداوند بر من سهل گیرد.68/رحیم یاراحمدی
*************
چه مشقّتها کشیدم در راه رسیدن به جبهه که آرزویش را داشتم چه سنگها جلوی پایم سبز شد و چه چوبهای لای چرخم گذاشته شده بالاخره پدر و مادرم راضی شدند. برای رسیدن به جبهه زیر لب زمزمه میکردم خدایا، به امید تو میآیم به راه تو همراهیم کن تا لحظهای که خون در رگهایم هست و جان در بدن دارم.69/حسن مولائی
**************
من چیزی ندارم در این راه هدیه کنم ولی به امام امت بگویید که جان و خون بیارزش خود را هدیه میکنم هرچند که قابل امام و امت مبارز ایران را ندارد ولی خوشحالم که به آرزوی خود میرسم.70/فرمانباس جوکی
**************
چه خوش لحظة خلوتی که خلوص دل همراه گردد و انسان در تکاپوی وجود ناگاه به تو برسد و اشکها به امید دیدار او و فروغ خدا در وجودش همچو باران بهاری باریدن گیرد چه خوش است شب تاریک را با دعا و نجوا و راز و نیاز با محبوب روشن کردن چه خوش است بیریایی سحرهای وصال شکستن سکوت با شکستن بغض و درآویختن با نجوای دردآلود نیایش و چه با طراوت است باران اشک در خشکسالی قساوت. توبه سیلابی است که همه چیز را تطهیر مینماید صاعقهای است که همة ریاها قساوتها فریبها یأسها و حرمانها را میسوزاند و در بهاران امید است که گل دعا در خاک پاک دل روییده است و راه را به سرمنزل مقصود حیات طیبه گشوده و انسان آرام و سبکبال به سوی ملکوت بال میگشاید.71/ابراهیم طالش
*************
براستی که چه لذت بخش است مطیع امر حق تعالی بودن عبادت خدا را بجای آوردن، و در راهش جهاد با نفس و بر ظلم قیام کردن و درخت اسلامش را با خون خود آبیاری نمودن و در بوستان جنّتش به لقای حق پیوستن.72/محمدرضا کارور
****************
هر قطرةخون من سخنی خواهد شد و از هر سخن هزاران جوان انحرافی به رشد اسلامی خواهند رسید.73/طهماسب قادری
****************
خوشا به حال کسانی که با دادن سرو جان و هدیه کردن خون خود خداوند را مشتری خود قرار میدهند و او را تنها مشتری جان خود میدانند و جان خود را در راه هدف مقدس او یعنی اسلام و قرآن فدا مینمایند. این چنین افراد کسانی هستند که خود را از تمام وابستگیهای درونی و نفسانی و همچنین از وابستگیهای برونی و مادی رها کرده و خود را کاملاً به محسنات خوبیها و مسائل الهی آراسته دائماً در حال مبارزه با نفس شیطانی و هلاک کننده میباشند.74/مجتبی صفاری
**************
هنگامی این وصایا را برای شما مینویسم که قلب در سینهام ملتهب و خون در عروقم به جریان شدید افتاده و روحم آمادة پرواز است. برادران عزیزم این عاشقان شهادت و اسوهگان تاریخ دست بر دعا و ثنا دارند، گروهی سر بر سجده نهاده و با اشکهای غلطان خود طلب مغفرت مینمایند و گروهی به تلاوت قرآن و گروهی مشغول تنظیف سلاحهای خویشند و همه در یک چیز مشترکند و آن خوشحالی فزاینده و خندههای معنیدار این عزیزان است که مفهوم عشق و شهادت و ایثار را زمزمه میکند. و هنگامی این مطالب را مینویسم که شاید فردا یا پس فردای آن جنازة غرق به خون بهترین برادران خود را در مقابلم ببینم و ماندن این چنین برایم دردناک و گرانبار است. بارها چنین گفته و میگویم« اللهم ارزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک» بارالها خداوندگارا به عزت و جلالت سوگند میدهم که گناهانم را بر من ببخشای که سخت گناهکارم.
من اعتقاد دارم که خدای بزرگ انسان را به اندازة درد و رنجی که در راه خدا تحمل کرده است پاداش میدهد و ارزش هر انسان به اندازه درد و رنجی است که در این راه تحمل کرده است. و میبینم که مردان خدا بیش از هر کس در زندگی خود گرفتار بلا و رنج و درد شدهاند. علی (ع) را بنگردید که خدای درد است و گوی بندبند وجودش با درد و رنج جوش خورده است. حسین را نظاره کنید که در دریایی از درد و شکنجه فرو رفت که نظیر آن در عالم دیده نشده است و زینب کبری را ببینید که با درد و رنج انس گرفته است. درد دل آدمی را بیدار میکند روح را صفا میدهد غرور و خود خواهی را نابود میکند نخوت و فراموشی را از بین میبرد. انسان را متوجه وجود خدا می کند انسان گاهگاهی خود را فراموش میکند.فراموش میکند که بدن دارد بدنی ضعیف ناتوان که در مقابل عالم و زمان کوچک و ناچیز و آسیب پذیر است فراموش میکند که همیشگی نیست و چند صباحی بیشتر نمیماند فراموش میکند که جسم مادی او نمیتواند باروح او هم پرواز شود. از این رو انسان احساس ابدیت و مطلقیّت و غرور و قدرت می کند سرمست پیروزی و اوج آمال و آرزوهای دور و دراز خود بیخبر از حقیقت تلخ و واقعیتهای عینی وجود به پیش میتازد و از هیچ ظلم و ستم روگردان نمیشوداما درد آدمی را به خود میآورد حقیقت وجود را به آدمی میفهماند و ضعف و زوال خود را درک میکند و دست از غرور کبریایی بر میدارد و معنی خودخواهی و مصلحت طلبی و غرور را میفهمد و آن را توجیه نمیکند. خدایا ترا شکر می کنم که باران تهمت و دروغ و ناسزا علیه من سرازیر کردی تا در میان طوفانهای وحشتناک ظلم و جهل و تهمت غوطهور شوم و نالة حق طلبانة من در برابر غرش تندرهای دشمنان و بدخواهان محو و نابود گردد،که در دامان عمیق و پرشکوه درد سر به گریبان فطرت خود برم و درد و رنج علی را تا اعماق روحم احساس کنم. علی بزرگ علی نمونه، علی مظهر اسلام و عنایت و عبادت و محبت و ایمان و عشق و تکامل است، که با تمام عظمت و درخشش بیش از هر کس مورد تهمت و دروغ و ناسزا قرار گرفت، بیش از هزار و چهارصد سال تاریخ و هزارها عبرت روزگار هنوز هم مورد هجوم تبلیغات شوم طاغوتیان بوده است و در اذهان اکثریت مسلمانان باقی است. و شخصیت بیهمتای این نمونةروزگار برای میلیونها بشر ناشناخته مانده است.
خدایا ترا شکر میکنم که مرا با درد آشنا کردی تادرد دردمندان را لمس کنم و به ارزش کیمیایی درد پی برم و ناخالصیهای وجودم را در آتش درد بسوزانم و خواستههای نفسانی خود را زیر کوه غم و درد بکوبم و هنگام راه رفتن به روی زمین و نفس کشیدن وجدانم آسوده باشد تا به وجود خود پی برم و موجودیت وجود خود را لمس کنم. خدایا ترا شکر میکنم که مرا در آتش عشق گداختی و همة موجودیت و خواستنیها را بجز عشق و معشوق در نظرم خوار و بیمقدار کردی تا از کنار هر حادثة وحشتناک به سادگی و آرامی بگذرم و دردها تهمتها ظلمها و فشارها و شکنجهها را با سهولت تحمل کنم. خدایا ترا شکر میکنم که لذت معراج را بر روحم ارزانی داشتی تا گاهگاهی از دنیای ماده درگذرم و آنجا جز وجود تو را نبینم جز بقای تو چیزی نخواهم بازگشت از ملکوت اعلی برای شکنجهای آسمانی باشد که دیگر به چیزی دل نبندم و چیزی دلم را نرباید. خدایا اکنون احساس می کنم که در دریایی از درد غوطه میخورم در دنیایی از غم و حسرت غرق شدهام به حدی که اگر آسمانها و زمین را و همة ثروت وجود را به من ارزانی داری به سهولت رو میکنم و اگر همة عالم را علیه من آتش کنی و آسمانی از عذاب بر سرم بریزی و زیر کوههای غم و درد مرا شکنجه کنی حتی آخ نگویم کوچکترین گلهای نکنم کمترین ناراحتی به خود راه ندهم فقط به شرط آنکه ذکر ویاد و زیبایی خود را از من نگیری و مرا در همان حال به دست بلا بسپاری که بدانم این بلا از محبوب به من رسیده است تا احساس لذت کنم و همة دردها و شکنجهها را به جان و دل بخرم و اثبات کنم عزت و ذلت دنیا برای من یکسان است لذت و درد دنیا مرا تکان نمی دهد شکست و پیروزی مادی در من تأثیری ندارد. خوش نداشتم و ندارم که دوستانم و بزرگان به خاطر دوستی و محبت از من دفاع کنند و مرا از میان طوفان بلای خودشان نجات دهند. خوش نداشتم که رحمت و شفقت دوستان و مخلصین را برانگیزم و از قدرت معنوی و مادی آنان در راه هدف مقدس خویش استفاده کنم. اما همیشه میخواستم که شمع باشم و بسوزم و نور بدهم و نمونهای از مبارزة کلمةحق و مقاومت در مقابل ظلم باشم میخواستم همیشه مظهر فداکاری و شجاعت باشم و پرچم شهادت را در راه خدا بدوش بکشم میخواستم در دریای فقر غوطه بخورم و دست نیاز بسوی کس دراز نکنم میخواستم فریاد شوم و زمین و آسمان را با فداکاری و ایمان و پایداری خود بلرزانم میخواستم میزان حق و باطل باشم و دروغگویان و مصلحت طلبان و غرض ورزان را رسوا کنم. میخواستم آنچنان نمونهای در برابر مردم به وجود آورم که هیچ حجتی برای چپ و راست نماند و طریق مستقیم و روشن و صریح و معلوم باشد هر کسی در معرکة سرنوشت مورد امتحان سخت قرار نگیرد و راه فرار برای کسی نماند. همیشه آرزو داشتم اگر دوستانم میخواهند از من دفاع کنند به خاطر حق دفاع کنند نه بخاطر محبت و دوستی اگر به هدف من علاقهمندند به خاطر طرفداری از حق باشد نه رحم و شفقت به دوستی دلسوخته و رنجدیده که احیاناً کسب قلب او ثواب باشد.85/محمد ملکان