همسفر شهدا

همسفر شهدا ، زنده یاد سید علیرضا مصطفوی

همسفر شهدا

همسفر شهدا ، زنده یاد سید علیرضا مصطفوی

همسفر شهدا

فعال فرهنگی ، طلبه بسیجی ، ذاکر اهل بیت (ع) ، پرپر شده راهیان نور و همسفر شهدا
زنده یاد "سید علیرضا مصطفوی"

سید علیرضا مصطفوی در هفدهم تیرماه سال ۱۳۶۶ مصادف با میلاد حضرت ثامن الحجج علی ابن موسی الرضا (ع) در خانواده مذهبی و در محله میدان آیت الله سعیدی (غیاثی) دیده به جهان گشود. مراحل رشد را به همراه آموزه های دینی سپری کرد. پس از جذب در بسیج مسجد موسی ابن جعفر (ع ) ابتدا کانون نوجوانان شهید آوینی و هیئت رهروان شهدا را تاسیس نمود و سپس مسئول فرهنگی بسیج شد و با جذب نوجوانان محله کار فرهنگی را آغاز نمود.
در نهایت در تابستان سال ۱۳۸۸ به دلیل سفر به مناطق عملیاتی دفاع مقدس آسمانی شد.
در این رابطه گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی پس از مصاحبه با خانواده و دوستان و همراهانش ، کتابی با عنوان «همسفر شهدا» تهیه و در سرتاسر کشور توزیع نمودند.

پس از مطلع شدن رهبر معظم انقلاب از زندگینامه وی ، ایشان پیام زیر را به همراه یک جلد قرآن کلام الله مجید به خانواده وی اهدا نمودند.

«خداوند سکینه و سلام بر قلب این مادر دلسوخته و رحمت بی منتها بر قلب آن جوان صالح عطا فرماید»

طبقه بندی موضوعی

۱۹۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

بـِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ و الصِّـدیقیــن

 

عملیات الی بیتالمقدس ۱

 

در حالی که اشغال خرمشهر توسط عراق به عنوان آخرین و مهم ترین برگ برنده این کشور برای وادار ساختن ایران به شرکت در هر گونه مذاکرات صلح تلقی میشد، آزاد سازی این شهر میتوانست سمبل تحمیل اراده سیاسی جمهوری اسلامی بر متجاوز و اثبات برتری نظامیاش باشد.

 

اهداف عملیات

 

  • انهدام نیروی دشمن، حداقل بیش از دو لشکر.
  • آزاد سازی حدود ۵۴۰۰ کیلومتر مربع از خاک ایران؛ از جمله شهرهای خرمشهر، هویزه و پادگان حمید.
  • خارج نمودن شهرهای اهواز، حمیدیه و سوسنگرد از برد توپخانه دشمن.
  • تامین مرز بین المللی حدفاصل پاسگاه طلائیه تا شلمچه
  • آزادسازی جاده اهواز - خرمشهر و خارج شدن جاده اهواز - آبادان از برد توپخانه دشمن.

 

 در طراحی عملیات، تهاجم از طریق عبور از رودخانه کارون و پیشروی به سوی مرز بین المللی و سپس آزادسازی شهر خرمشهر مد نظر قرار گرفته و چنین استدلال می شود که حمله به جناح دشمن، که عمدتا به سمت شمال آرایش گرفته بود، عامل موفقیت عملیات است.

 

سرانجام عملیات بیت المقدس در ۳۰ دقیقه بامداد روز ۱۰ اردیبهشت ۱۳۶۱ با قرائت رمز عملیات بسم الله الرحمن الرحیم . بسم الله القاسم الجبارین، یا علی ابن ابی طالب از سوی فرماندهی آغاز شد.

 

شهید آیت الله صدوقی و آیت الله مشکینی نیز که در کنار فرماندهان سپاه و ارتش در قرارگاه کربلا حضور داشتند، هر یک به طور جداگانه، پیام هایی را به وسیله بی سیم خطاب به رزمندگان اسلام قرائت کردند.

 

در اواخر روز دوم خرداد، قرارگاه کربلا پس از بررسی آخرین وضعیت، تصمیم گرفت تا نیروها با ورود به شهر، آنرا از لوث وجود نیروهای عراقی پاک گردانند. و در سه بامداد روز سوم خرداد واحدهایی از رزمندگان ایران به آن سوی رودخانه وارد شدند.

 

در ساعت ۲ بعد از ظهر، خرمشهر به طور کامل آزاد شد و پرچم پر افتخار جمهوری اسلامی ایران برفراز مسجد جامع و پل تخریب شده خرمشهر به اهتزاز درآمد.

 

بدین ترتیب این شهر مقاوم که پس از ۳۵ روز پایداری و مقاومت در ۴ آبان ۱۳۵۹ به اشغال دشمن درآمده بود، پس از ۵۷۸ روز و ۱۹ ماه اسارت، بار دیگر به آغوش گرم میهن اسلامی بازگشت و پیکره پاک آن از لوث وجود متجاوزان تطهیر گردید.

 

شادی ارواح طیبه شهدا به خصوص شهدای عملیات بیت المقدس ۱ صلوات

 

الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم

۰ نظر ۳۰ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۰۸
همسفر شهدا

بـِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ و الصِّـدیقیــن

 

عملیات الی بیتالمقدس 2

 

زمانعملیات: 66/10/25

رمز عملیات: یا زهرا (س)

مکاناجرا: غربارتفاعاتمنطقهعمومیماووتعراق‌ - محور شمالیجنگ

 

عملیاتبیتالمقدس ۲ با رمز یا زهرا(س) در ساعت 01:15 بامداد  66/10/25 برایآزادسازیارتفاعاتغربشهر ماووتعراقدرمنطقهایبهوسعت۱۳۰ کیلومترمربعآغاز شد و در سختترینوضعیتجویدر میانبرفو سرما توسطیگانهایسپاهادامهپیدا کرد.

یگانهایخودیعلاوهبر مشکلاتیکهبرایاستقرار داشتند، هنگامپیشرویو رسیدنبهمواضعدشمننیز با دشواریهایبسیاریمواجهبودند، چنانکهرزمندگانمسیرهایطولانیرا بهمدت۶ تا ۸ ساعتدر میانبرفو کوهستانطیمیکردند و تراکمبرفدر برخیمحورها سببگردیدهبود تا نیروها علاوهبر دشمن، بهنوعیبا طبیعتو سرمایکشندهمنطقهنیز مبارزهکنند.

 عملیاتبیتالمقدس۲ در دو مرحلهطرحریزیشدهبود. در مرحلهاولقرار بود ارتفاعاتیولان، دستهرمدان، یالهایکوجارو و الاغلوتصرفشدهو سپسدر مرحلهدومپیشرویبهسویکوههایمرکبه و قیوان ادامهپیدا کند.

اینعملیاتگر چهدر مرحلهدوممتوقفگردید، اما نتایجخوبیرا برایرزمندگاناسلامبههمراهداشت. در بیتالمقدس ۲  بیشاز ۴۰ ارتفاعاز جملهاورال، کلاله، هرمدان، بیندورا، شیخمحمد و یولانو چند روستایمنطقهآزاد شد.

 

شادی ارواح طیبه شهدا به خصوص شهدای عملیات الی بیت المقدس ۲ صلوات

 

الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهمْ

۰ نظر ۳۰ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۰۵
همسفر شهدا

بـِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ و الصِّـدیقیــن

 

عملیات الی بیتالمقدس ۳

 

زمانعملیات: 66/12/24

رمز عملیات: یا موسیابنجعفر (ع)

مکاناجرا: شمالاستانسلیمانیهکردستانعراق‌ - عمقخطشمالیجبههدشمن

اهدافعملیات: گسترشوضعیتخطوطخودیدر شمالشرقیسلیمانیهعراقو تصرفدو ارتفاعالاغلو و گوجار

 

عملیاتبیتالمقدس ۳ بر پایهتجزیهو تحلیلفرماندهاننیرویزمینیسپاهپاسدارانانقلاباسلامیدر جریانعملیاتالی بیتالمقدس۲ کهدو ماهپیشبهانجامرسیدهبود طرحریزیشد.

 

اوضاعجویمنطقهکردستانعراقو بلندیهایصعبالعبور محور شمالیجنگ، همچناننامناسبو سرد و یخبندانبود، ولیاهدافبرجستهایکهدر انجاماینطرحپیگیریمیشد، فرماندهانرا بر آنداشتتا پیشاز فصلگرما و حضور دو چنداننیروهایدشمندر منطقه، تکلیفدو ارتفاعمهمو بلند را بهمنظور گسترشوضعیتجبههخودیدر شمالشرقیسلیمانیه روشنسازند.

 

ایندو ارتفاعالاغلو و گوجار نامداشت، کهدسترسیبههر یک، مستلزمدسترسیو تصرفدیگریبود.

 

ساعت۱ بامداد نیروها علیرغمهمهمشکلاتو دشواریهاینبرد زمستانی، توانستند با هدایتقرارگاهنجف و همزمانبا اجرایعملیاتوالفجر 10 در حلبچه، اهدافمورد نظر را تصرفو تأمینکنند. با وجود آنکهرزمندگاناز غروبروز پیش، بتدریجاز مقر خود در دشتهرمدانبهسوینقاطرهاییحرکتکردهو دچار خستگیراهشدهبودند؛ همچنینبا توجهبهبارشبرفو حادثشدنیکمهغلیظبر منطقهو دامنهها، توانستند قلهگوجار را آزاد کنند.

 

نیروهایعراقیمستقر بر رویاینقلههمگیدر سنگرهایشانیخزدهبودند و بنابراینپاکسازیمواضعآسانصورتگرفت.

 

در روز دومعملیاتاطلاعحاصلشد کهنیروهایتازهوارد کماندوییسپاهپنجمارتشعراق، قصد دارند بهمنطقهآزاد شدهپاتککنند، اما علیرغمپاتکهایپیاپیو سنگینآنها و نیز مشکلاتدر ارسالکمکو مهماتو تخلیهمجروحینو شهدا در مواضعخودی، تلاشهایدشمنو بمبارانهایشیمیاییهواپیماهایعراقیبینتیجهماند. و در مجموع، با سهشبانهروز درگیریو نبرد سختبا طبیعتخشنو مشکلاتیناشیاز پشتیبانیهوانیروز و نیروهایدشمن، اهدافمورد نظر محفوظماند.

 

شادی ارواح طیبه شهدا به خصوص شهدای عملیات الی بیت المقدس ۳ صلوات

 

الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم

۰ نظر ۳۰ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۰۲
همسفر شهدا

بـِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ و الصِّـدیقیــن

 

عملیات الی بیتالمقدس ۴

 

زمانعملیات:  67/1/6

رمز عملیات: یا ابا عبدالله (ع)

مکاناجرا: منطقهعمومیدر بندیخانعراق‌ - محور شمالیجنگ

اهدافعملیات: فتحارتفاعاتمشرفبر سد در بندیخانعراقو تکمیلعملیاتوالفجر

 

 تصرفبلندیهایشاخشمیرانو شاخسومر

عملیاتوالفجر ۱۰ علاوهبر آزادسازیحلبچه و تصرفچند ارتفاعمهمدر منطقه، سببنزدیکیرزمندگانایرانیبهتأسیساتسد دربندیخان گردید.

 

همینامر باعثشد کهطراحانجنگبهعملیاتیدیگر در اینمنطقهو همچنینتصرفارتفاعاتمشرفبهسد بیندیشند.

 

اینعملیاتبا طراحیسپاهو هدایتقرارگاهکربلا کهفرماندهیپدافند منطقهفاو را نیز برعهدهداشت، در تکمیلعملیاتحلبچهاجرا شد.

 

نیروهایعملکنندهدر همانساعاتنخستینحملهموفقبهفتحارتفاعاتمهممنطقه، همچونشاخشمیران و شاخسومر کهمشرفبر سد دربندیخاناست، شدند.

 

دشمنضمناجرایآتششدید توپخانه، بهبمبارانشیمیاییمنطقهپرداختو پساز کاستناز توانیگانهایایرانی، پاتکسنگینخود را آغاز کرد.

 

بهاینترتیبادامهعملیاتمیسر نشد و تنها ارتفاعاتآزاد شدهحفظو تثبیتشدند.

 

شادی ارواح طیبه شهدا به خصوص شهدای عملیات الی بیت المقدس ۴ صلوات

 

الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم

۰ نظر ۳۰ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۰۰
همسفر شهدا

بـِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ و الصِّـدیقیــن

 

عملیات الی بیتالمقدس۵

 

زمانعملیات  67/1/22

رمز عملیات: یا اباعبداللهالحسین (ع)

مکاناجرا: منطقهعمومیپنجوینعراق‌ - خطشمالیجبههجنگ

 

در آخرینماههایجنگهشتسالهایرانو عراقو هنگامیکهنیروهایایرانبا پیروزیکامل، موفقبهپیشرویدر خاکدشمنو آزادسازیمناطقو شهرهایمهمیهمچونحلبچه کردستانعراقشدهبودند، یکعملیاتانهدامیبرایضربهزدنبهماشینجنگیارتشعراقدر منطقهعمومیپنجوین صورتگرفت.

 

اینمنطقهپیوستهصحنهرویاروییقوایخودیو دشمن، از جملهعملیاتوالفجر 4 بود. اینیورشبیامانرا نیرویزمینیسپاهپاسدارانانقلاباسلامیبهفرماندهیو هدایتقرارگاهرمضان بهاجرا گذاشت. طیاینعملیات، یگانهایعملکنندهخودیدر شامگاه۲۲ فروردینماه۱۳۶۷ با رمز یا اباعبداللهالحسین(ع)  بهمواضعنیروهایعراقیحملهبردهو طیروزها درگیریو نبرد، ۴۵ دستگاهتانکو نفربر و صدها خودروینظامیو دهها قبضهسلاحسبکو نیمهسنگیندشمنرا منهدمو بهلشکر ۲۷ ارتشعراقتلفاتو خساراتچشمگیریوارد آوردند.

 

شادی ارواح طیبه شهدا به خصوص شهدای عملیات  الی بیت المقدس ۵ صلوات

 

الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم

۰ نظر ۳۰ شهریور ۹۴ ، ۲۱:۵۷
همسفر شهدا

بـِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ و الصِّـدیقیــن

 

عملیات الی بیتالمقدس ۶

 

زمان عملیات: 67/2/27

رمز عملیات: یا امیرالمؤمنین(ع)

مکاناجرا: شمالشهر ماووتکردستانعراقو بلندیهایشیخمحمد، آسوسو استروک

 

اهدافعملیات

پیشرویو استقرار مناسبنیروها در شمالمنطقهسلیمانیهعراقو تکمیلعملیاتانجامشدهدر منطقهعملیاتیماووتو امکانخروجمعارضانکرد عراقاز مناطقتحتهجومارتشعراق

 

 عملیاتالی بیتالمقدس 6 در محورهایکوهستانیو برفپوششمالشهر ماووتکردستانعراقو مشخصاًبلندیهایشیخمحمد، آسوس و استروک صورتگرفتکهبهآزادیاینبلندیهایمشرفبر سدو شهر دوکانعراقو در منطقهایبهگستردگی۶۵ کیلومترمربعانجامید.

 

حملهنهایینیروهایتحتامر سپاهپاسدارانانقلاباسلامیپساز ساعتها راهپیمایی، در روز ۲۷ اردیبهشت ۱۳۶۷ با رمز یا امیرالمومنین (ع) آغاز شد. هدف، پیشرویو استقرار مناسبنیروها در شمالسلیمانیه، با تکمیلسلسلهعملیاتهایانجامشدهدر ماووتعراقبود. با انجامموفقیتآمیز و کمتلفاتاینعملیات، تمامیاهدافمورد نظر تصرفو تأمینشد.

 

با تصرفنقاطمذکور، اتصالمناطقتحتنفوذ معارضانکرد عراقامکانپذیر شدهو راهبرایخروجآنان، کهمدتیپیشتحتهجومارتشعراقواقعشدهبودند، فراهمشد، اما بر اثر تغییر اوضاعجنگدر جنوب، امکانبهرهبرداریبیشتریاز اینموفقیتایجاد نشد.

 

شادی ارواح طیبه شهدا به خصوص شهدای عملیات الی بیت المقدس ۶ صلوات

 

الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهمْ

۰ نظر ۳۰ شهریور ۹۴ ، ۲۱:۵۶
همسفر شهدا

بـِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ و الصِّـدیقیــن

 

عملیات الی بیتالمقدس ۷

 

زمان عملیات  67/3/23

رمز عملیات: یا ابا عبداللهالحسین (ع)

مکاناجرا: منطقهعمومیشلمچهدر شمالشرقیخرمشهر - محور جنوبیجنگ

اهدافعملیات: پسزدندشمناز خاکایرانو مقابلهبا ترفند تجاوزاتدوبارهارتشعراق

 

آخرینعملیاتجنگدر محور جنوبینبرد

پساز تقویتدوبارهارتشعراقتوسطحامیانغربیصدامو هزینههاییکهکشورهایعربیخلیجفارس، صرفحمایتاز رژیمعراقدر رویاروییبا ایرانمیکردند، قوایمسلحاینکشور دستبهتهاجماتیقابلتوجهدر محورهایجنوبیجنگزدند.

 

در حالیکهایرانآمادهمیشد تا قطعنامه۵۹۸ سازمانمللرا بهعنوانمعاهدهایبرایپایانجنگ۹۲ ماههتحمیلیبپذیرد، نیروهایدشمنبا پیشرویدر خطوطایرانو حتیاشغالبرخیمناطق، وضعیتفوقالعادهایرا بهوجود آوردند.

 

ایندر حالیبود کهبسیجعمومیمردمبرایتهاجماتمجدد ارتشصدامدر حد بالاییبود و میبایستامتیازاتیرا کهرژیمعراققصد داشتبا قبولحالتنهصلح، نهجنگاز ایرانبگیرد، پسگرفتهمیشد.

 

بنابراینسیاستو اینتاکتیک، عملیاتبیتالمقدس 7 کهیکعملیاتویژهدر نوعخود بود بهمنظور پسزدندشمناز اینسویخطوطبینالمللیدر منطقهعمومیشلمچه خرمشهر و در نخستینساعاتبامداد ۲۳ خردادماه ۱۳۶۷با رمز یا اباعبدالله الحسین(ع) آغاز و اهداف مورد نظر تحقق پیدا نمود.

 

شادی ارواح طیبه شهدا به خصوص شهدای عملیات الی بیت المقدس ۷ صلوات

 

الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم

۰ نظر ۳۰ شهریور ۹۴ ، ۲۱:۵۲
همسفر شهدا

بـِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ و الصِّـدیقیــن

 

مدافع حرم شهید مهدی عزیزی

 

 

پا قدمش خوب بود

مهدی روز جمعه اول مهر سال ۱۳۶۱ در محله اتابک هاشم آباد تهران به دنیا آمد. بارداری مهدی بر خلاف بارداری اولم که سخت بود، بسیار خوب و آرام سپری شد و با به دنیا آمدنش، تحولی در زندگی ما ایجاد شد. پدرش که نظامی بود به درجه افسری رسید و حقوقش هم زیاد شد. همچنین به ما خانه سازمانی دادند. خواهر شوهر و برادر شوهرم هم ازدواج کردند. مادربزرگش می گفت همه این ها به خاطر پاقدم مهدی است.

مهدی از همان بدو تولد آرام و خوش خنده بود و خیلی کم گریه می کرد. خیلی زودتر از بقیه بچه ها و در ۸ ماهگی به راه افتاد و زود هم زبان باز کرد و به جای مامان و بابا گفتن، "شهیدم من" اولین کلمه ای بود که گفت.

 


سوغات مکه

مهدی از همان بچگی، همراه مادربزرگش به مسجد می رفت. ۷ ساله بود که مکبر مسجد شهرک توحید شد. به همین واسطه بود که به خواندن قرآن علاقه پیدا کرد تا جایی که پدرم یک جلد قرآن از محل کارش هدیه گرفته بود و مهدی که کلاس سوم ابتدایی بود، از مادربزرگش خواست که قرآن را به او بدهد.

یکبار هم سال ۷۵ زمانی که پدر و مادرم از سفر حج برگشتند، برای مهدی یک هلیکوپتر سوغات آوردند اما او از مادرم خواست جای این سوغات قرآنی که از مکه آوردند را به او بدهند.

 

به کلاس زبان نمیروم

اغلب لباس مشکی می پوشید و می گفت تا قیام قیامت، عزادار حضرت زهرا س و فرزندانش هستیم. تابستان یکی از سال های کودکی اش بود که تصمیم گرفتم برای گذراندن ایام فراغت، او را در کلاس زبان و شنا ثبت نام کنم، اما گفت به کلاس زبان نمی روم و به کلاس قرآن و شنا رفت. همیشه در شنا و قرآن، اول بود و تقدیرنامه می گرفت.

 


هر چه داریم از بسیج است

کلاس پنجم ابتدایی بود که وارد بسیج محله اتابک، شد. با این که ما در خانه سازمانی شهرک توحید زندگی می کردیم، به محض این که پنج شنبه، جمعه یا تابستان فرا می رسید، پیش مادربزرگش در محله اتابک می آمد و از همان زمان دوستان بسیار خوبی پیدا کرد. می گفت ما هر چه داریم از بسیج است.

 

 

بعد از گرفتن دیپلم، برای ورود به دانشگاه افسری، امتحان داد و تا زمانی که جواب آن بیاید به سربازی رفت. دو ماه نگذشته بود که جواب آن آمد و در دانشگاه افسری امام علی ع پذیرفته شد.

 

عاشق امام و شهدا بود

مهدی، از بچگی عاشق امام خمینی بود به طوری که تمام عکس ها و سخنرانی های امام را که در کتاب های درسی اش چاپ شده بود را جدا می کرد و در یک دفتر مخصوص می چسباند.

چون دارای روحیه جهادی بود، کار اداری را دوست نداشت و سال ۸۰ در سپاه استخدام شد. همیشه احساس می کردم، این دنیا برایش تنگ است و آرام و قرار نداشت و سخنرانی ها و فیلم های زمان جنگ را می دید.

به شهید ابراهیم هادی ارادت ویژه ای داشت، به طوری که عکس این شهید همیشه در جیب لباسش بود. شب های جمعه و گاهی صبح جمعه به بهشت زهرا و سر مزار شهدا به خصوص شهدای گمنام می رفت. همچنین خیلی به دیدار خانواده های شهدا می رفت.

 


روزهای فتنه ۸۸

روزهای فتنه ۸۸ بود که ۱۰ شب، به خانه نیامد و وقتی آمد، زیر چشم هایش گود افتاده بودهمیشه عکس امام و حضرت آقا جلوی موتورش نصب بود. در همان روزهای فتنه، به او گفته بودند از این که این عکس جلوی موتورت است، نمی ترسی که بعد از شنیدن این حرف ها، ۳ عکس امام و رهبری را کنار موتورش نصب کرده بود تا کسی جرات نکند پشت سر ولی فقیه حرف بزند.

 

ماموریت در بیابان

هیچ وقت درباره کارها و ماموریت هایی که می رفت به ما توضیح نمی داد، اگر می پرسیدم ماموریت به کجا می روی یا می گفت بیابان یا این که همین جا تهران هستم. از طرف محل کار سبد کالا می دادند که هیچ وقت ما از آن اطلاع نداشتیم و بعد از شهادتش دوستانش سبد کالایی را که سر کارش مانده و وقت نکرده بود به نیازمند برساند، برایمان آوردند.

دوستانش تعریف می کنند که مهدی همیشه سبد کالای خود  را برای افراد نیازمند می برد.

 

دستمال اشک

حدود ۱۲ سال پیش، مهدی به همراه تعدادی از دوستانش به دیدن آیت الله حق شناس رفته بودند که آیت الله از بین دوستانش، فقط به مهدی یک دستمال داده و گفته بود اشک هایی که برای امام حسین می ریزی را با این دستمال پاک کن و آن را نگه دار تا در کفنت بگذارند. به دوستانش هم گفته بود که احترام این آقا را خیلی داشته باشید.

بار دیگر که به دیدن ایشان رفته بودند، آیت الله به محض این که مهدی را می بیند، گریه می کند.

 

 

۰ نظر ۲۸ شهریور ۹۴ ، ۰۱:۴۰
همسفر شهدا

یک ماه بعد از دایی، من داماد می شوم

سال ۱۳۹۱ بود که تصمیم جدی گرفتم برایش به خواستگاری بروم. وسایلی برای عروسم از مکه خریده بودم و آنها را نشانش دادم و گفتم این ها را برای همسر آینده ات خریده ام و دختر یک شهید را برایت در نظر گرفته ام، بدون این که به وسایل نگاه کند، گفت مادر دست بردار، این بنده خدا دختر شهید که هست، همسر شهید هم بشود. مهدی  هیچ چیز را برای خودش نمی خواست.

اصرار داشت که برادر من اول ازدواج کند و می گفت یک ماه بعد از دایی، من داماد می شوم.

 


هر کسی که شهید نمی شود

ماموریت های مختلفی به لبنان و سوریه داشت. در جنگ ۳۳ روزه لبنان، برای جهاد رفته بود. برای دفاع از حرم زینب و حضرت رقیه به سوریه می رفت. هر زمان تهران بود، هیچ وقت در خانه نمی ماند و شب ها دیر وقت می آمد.

همیشه از رفتن و شهادت حرف می زد و من می گفتم از رفتن نگو، بمان و خدمت کن که در جواب می گفت، هدفم همین است ولی هر کسی که شهید نمی شود و من لیاقت ندارم.

می گفت، اگر این یزیدیان دستشان به حرم حضرت زینب برسد، مثل این است که حضرت زینب را دوباره به اسارت برده اند.

 

دلم نیامد برای خودم کفن بخرم

۲ ماه مانده بود به شهادتش که  به آرزویش رسید و به کربلا رفتفقط تسبیح و تربت به عنوان سوغات آورد. می گفت رفتم کفن بخرم، دلم نیامد، هیهات، آمده ام شهر بی کفن ها و برای خودم کفن بخرم؟

دوستانش تعریف می کنند که زیر قبه امام حسین، خیلی گریه و زاری می کرد و وقتی از پرسیدیم چه می خواهی، گفته بود دو بال می خواهم.

 یک ماه مانده بود به شهادتش، که من و مادرم را با خود همراه کرد. نماز صبح را در حرم سید الکریم خواندیم و به بهشت زهرا و بر سر مزار شهدای گمنام رفتیم. می گفت هر حاجتی که دارید، از این شهدا بخواهید و هر وقت دلتان گرفت، سر مزار این شهدا بیایید.

 

خدا صبرت دهد

سه روز مانده بود به ماه مبارک رمضان که برادرم عقد کرد و مهدی برای جشن نیامد. قرار بود برود سوریه. بر خلاف معمول این سه روز را فقط در خانه ماند و روزه گرفت. در این سه روز، تمام وسایلش را مرتب می کرد و هر جا در خانه می رفتم به دنبالم می آمد.

دلمه خیلی دوست داشت، ولی این بار که خواستم درست کنم گفت نمی خواهم و هنگام خارج شدن از آشپزخانه، دوبار گفت خدا صبرت دهد.

این بار حس کرده بودم که اگر مهدی برود، دیگر بر نمی گردد و این آخرین دیدار است. از من رضایت خواست و گفت من خودم این راه را انتخاب کرده ام و این دنیا با تمام زیبایی هایش روزی به پایان می رسد. از من خواست که با پدرش هم صحبت کنم. بار دیگر گفت من اگر بر نگردم چه کار می کنی که گفتم تو هر جا باشی، من افتخار می کنم.

مهدی گفت این حرف دلت است یا زبانت، حرف دلت  را بزن تا من راضی باشم و با خیال راحت بروم، گفتم حرف دلم است.

هر دفعه که به ماموریت می رفت وصیت می کرد، ولی این بار فرق داشت. به من گفت من اگر شهید شدم، کسی صدایت را نشنود و  آبروداری کن.

 

 


آخرین عکس

هیچ وقت اهل عکس انداختن نبود و عکس هایی هم که الان وجود داد، دوستانش بعد از شهادت مهدی، به ما داده اند.

قرار بود ساعت ۸ شب اول ماه مبارک رمضان برود. بغض داشتم ولی به روی خودم نمی آوردم، با دخترم تماس گرفتم که بیاید وسایل مهدی را آماده کند. دوربین را آماده کردم و از مهدی خواستم با مبینا نوه ام، عکس بگیرد که قبول کرد.

دستانم به شدت می لرزید، سعی می کردم خودم را کنترل کنم و بغضم را قورت دهم. به سختی یک عکس گرفتم و  این شد آخرین عکس از مهدی.

دخترم، مهدی را از زیر قرآن رد کرد و هنگامی که می خواست از در خارج شود به من گفت مرد مردانه قول داده ای و من گفتم مرد مردانه.

وقتی رفت به دخترم گفتم برو از پشت سر برادرت را نگاه کن، نمی توانستم بگویم از رفتن برادرت فیلم بگیر که این آخرین دیدار است.

بعد از رفتن مهدی، دخترم به منزلش برگشت و به خانم برادرم گفتم مهدی رفت، ولی این آخرین بار بود و دیگر بر نمی گردد که او گریه کرد و من  برای این که او  اذیت نشود، گفتم نه این بار هم می رود و بر می گردد.

حتی وقتی خواهرم تماس گرفت به او گفتم، مهدی آخرین رفتنش بود.

 

۰ نظر ۲۸ شهریور ۹۴ ، ۰۱:۳۶
همسفر شهدا

آخرین تماس تلفنی و وصیت آخر

به شهرستان رفته بودیم، ۲۳  روز از رفتن مهدی می گذشت و هنوز با او صحبت نکرده بودم. شب قبل از شهادتش تماس گرفت، حس می کردم نفس مهدی به صورتم می خورد. دائم می گفت مولای من، مادر من و خداحافظی کرد. با پدرش که صحبت کرد، گفته بود به همه سلام برسان.

بعد به برادرش مجید تماس  گرفته و گفته بود پیش مامان و بابا خیلی باید صبوری کنی و آقا من را دعوت کرده است.

در همین تماس آخر به مجید وصیت کرده و گفته بود که پول ۲ تا نان به نانوایی محل بدهکار است. هر وقت دلت تنگ شد و کاری داشتی به قطعه  ۲۶ بهشت زهرا بیا.

از این که کلید کمدش کجا است گفته بود و سفارش تربت و دستمال اشکش را کرده بود که در کفنش بگذارند.

گفته بود نگران جا و مکان دفن پیکرش نباشیم، یکی از دوستان نزدیکش همه کارها را انجام می دهد.

 


خواب عجیب، شب قبل از شهادت

شبی که صبح آن مهدی به شهادت رسید، خواب دیدم که ناگهان یک گلوله آتشین به منزلمان افتاد و همه جا در حال سوختن بود، بلافاصله آقایی وارد خانه شد و بعد از آن تمام خانه گلستان شد.

صبح که این خواب را تعریف کردم، پدرش هم گفت که خواب عجیبی دیده است. خواب روز عاشورا و  شمشیر ها و نیزه شکسته ها را دیده است. با دخترم تماس گرفتم که صدقه بدهد.

 

 

شنیدن خبر شهادت

در شهرستان و برای افطار، مهمان داشتیم. هر چه با دخترم، دامادم و کسانی که تهران بودند تماس می گرفتم، جواب نمی دادند.

برادرم به شهرستان آمد و از ما خواست به تهران برگردیم.من فکر می کردم که مادربزرگم فوت کرده است. بعد از مراسم افطاری، برگشتیم. ولی نمی دانم چرا تا رسیدن به تهران به یاد مهدی اشک ریختم. به پمپ بنزین بین راه که رسیدیم، بچه ای شبیه مهدی را دیدم و دوباره حالم دگرگون شد. وقتی رسیدیم، متوجه باز بودن درب خانه مادرم شدم.

برادرم گفت روی مبل بنشین، فکر کردم برای دخترم یا خانواده اش اتفاقی افتاده که دخترم هم، نیست. برادرم برایم صحبت می کرد و تا اسم حضرت زینب را آورد،ناگهان متوجه جریان شدم و  گفتم مهدی شهید شده، مبارکش باشد، گوارای وجودش باشد. دیدم که دخترم و خواهرم از اتاق بیرون آمدند. به شدت بی تابی و گریه می کردند.

من به آنها گفتم مهدی را ناراحت نکنید، از دخترم خواستم به مهدی تبریک بگوید و خوشحال باشد  که برادرش، به آرزویش رسید.

از منزل تا وقتی برسیم معراج شهدا، احساس می کردم در حال مردن هستم، خیلی آرام اشک می ریختم. یک لحظه احساس کردم، نفسم در حال بند آمدن است و روح از تنم، در حال جدا شدن است.

صورت مهدی را که در معراج دیدم، انگار صبر عالم به دلم آمد و ناگهان حالم به قدری خوب شد که شروع کردم به دلداری دخترم و بقیه و می گفتم به مهدی تبریک بگویید.



مهدی در تاریخ ۱۱ مرداد ۱۳۹۲ در سوریه و در حال دفاع از حرم حضرت زینب به دست داعشی ها به شهادت رسید و پیکر مطهرش در ۱۳ مرداد در قطعه ۲۶ بهشت زهرای تهران به خاک، امانت داده شد.

 

مهدی به کسانی که سید بودند، احترام خاصی قائل بود و جالب این جاست که مزارش بین ۴ سید بزرگوار، قرار گرفته است.

 

دخترم، خواب دیده  و از مهدی پرسیده بود راستش را بگو، شب اول قبر نکیر و منکر آمدند ،که گفته بود تا زخم هایم را دیدند گفتند آفرین و رفتند.

 

 

شادی ارواح طیبه شهدا به خصوص شهید مدافع حرم مهدی عزیزی صلوات

 

الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم

۱ نظر ۲۸ شهریور ۹۴ ، ۰۱:۳۴
همسفر شهدا

بـِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ و الصِّـدیقیــن

 

سردار  شهید ناصر کاظمی

 

فرماندار پاوه  و فرمانده  تیپ شهدا

 



تولد : 1335/3/10 - تهران

شهادت : 1361/6/6 -  محور  پیرانشهر-  سردشت

آرامگاه : تهران - گلزار شهدای بهشت زهرا (س)


شهید ناصر کاظمی در دوازدهم خرداد ۱۳۳۵ در تهران متولد شد، در سال ۱۳۵۸ با عضویت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به فرمان حضرت امام خمینی لبیک گفت. او در سال ۵۹ به سمت فرمانداری پاوه منصوب و با عزمی راسخ برای آزادسازی مناطق گوناگون غرب کشور با اشرار و ضدانقلاب مبارزه کرد و پس از یک سال و نیم تلاش بی وقفه، در سال ۱۳۶۰ به سمت فرماندهی سپاه کردستان رسید.

 


خانواده شهید کاظمی درباره علایق این شهید بزرگوار میگویند: ناصر علاقه بسیاری به فوتبال داشت و جزو فوتبالیستهای خوب تهران بود و در تیم ایرانا به مربیگری مرحوم پرویز دهداری عضویت داشت. پس از اینکه ناصر در رشته تربیت بدنی وارد دانشگاه شد، در سال ۱۳۵۶ورزشکاران آمریکایی به ایران آمده بودند تا در مسابقات کشتی شرکت کنند. وی به همراه شمار دیگری از دانشجویان تصمیم گرفت در سالن مسابقات به دلیل اعتراض به حمایتهای آمریکا از رژیم منحوس شاهنشاهی، پرچم آن کشور را به آتش بکشند و پس از چندی فراری بودن توسط رژیم دستگیر و در زندان قصر زندانی شد.

 

پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ناصر جزو نخستین نفراتی بود که به سپاه پاسداران  پیوست و دورههای آموزشی خیلی کوتاه و سریعی را گذراند تا اینکه ابتدا به خرمشهر بعد به زابل منتقل و با شهید بروجردی آشنا شده و ایشان از ناصر خواستند تا به عنوان فرماندار به پاوه بروند.

 

آن زمان شهرستان پاوه در محاصره منافقان بود برای همین شهید کاظمی بر صندلی فرمانداری پاوه تکیه زد. همچنین به لحاظ حساسیت منطقه، ایشان همزمان فرماندار و فرمانده سپاه بود و همیشه در عملیاتهای پاکسازی در خط مقدم حضور داشت.

 

 

در آغوش کشیدن شهید کاظمی توسط شهید رجایی

برادر شهید کاظمی درباره زندگی برادر شهیدش میگوید: شهید رجایی در زمانی که نخست وزیر بودند، به منظور بررسی مسائل منطقه بدون اطلاع قبلی به اورامانات آمدند و سراغ فرماندار را میگیرند به او میگویند، وی در عملیات در کوهستان است و بایستی با بی سیم با وی تماس بگیرند تا بیایند. شهید رجایی منتظر میماند تا وی از منطقه عملیاتی با لباس کُردی و لبهای خشک شده که دو روز تمام در کوهها بود میآیندشهید رجایی وی را در آغوش گرفته و میگویند، افتخار ما این است که مسئولین ما در صف مقدم همیشه حضور دارند.

 


نذر روزه برای سلامتی فرماندار پاوه

شهید کاظمی در عملیات آزاد سازی منطقه شمشیر از ناحیه شکم بر اثر اصابت گلوله مجروح میشود و هنگامی که در بیمارستان پاوه بستری بود، به لحاظ محبوبیتی که در میان مردم داشت و همیشه با مردم و در کنار مردم بود، اهالی منطقه برای سلامتی ایشان روزه گرفته بودند و مرغ و خروس به نیت نذر به بیمارستان میآوردند و این خاطره در منطقه به عنوان یک تاریخ واقعا ماندگار و جاودانی است.

 

شهید همت: فرماندهیام را مدیون ناصر کاظمی هستم

شهید همت در سالهای پس از شهادت ناصر گفته بود که من دروس فرماندهیام را مدیون ناصر کاظمی هستم. به راستی نام شهید ناصر کاظمی با کردستان گره خورده است؟!

 

 سردار شهید محمد بروجردی درباره ناصر کاظمی میگوید: دو سال و اندی با هم کار میکردیم. نخستین بار که آمد غرب، قرار شد برود فرماندار پاوه شود. گفت چون ضد انقلابها آنجا هستند، باید ظاهرم را تغییر دهم. برای همین ریش بزی گذاشت و با همان ریش بزی! حرکت کرد. در آنجا طوری رفتار کرده بود که حتی برخی از روحانیون هم فکر میکردند ایشان از افراد «دمکرات» است. یکبار رفته بود نوسود و مذاکراتی هم با گروهکها کرده بود.

 

مخفیکاری او خیلی خوب بود. در آنجا او خودش را رو نکرده بود. به حساب، از آن بچههای جاافتاده تهران بود که به سادگی خودش را رو نمیکرد. علمای آنجا نیز متوجه نبودند. میآمدند اعتراض میکردند که این شاید از نفوذیها باشد. فکر میکردند دمکراتیاست و خلاصه ممکن است یواشیواش با ضدانقلاب همکاری کند.

 


در نهایت وی در عملیات پاکسازی محور پیرانشهر سردشت با گلوله به آرزوی قلبی خود دست یافت و پس از عمری تلاش خالصانه در ششم شهریور ۱۳۶۱ در پیرانشهر به شهادت رسید و از آن روز تاکنون، مزارش در گلزار شهدای بهشت زهرا س زیارتگاه عاشقان حقیقت است.

 

شادی ارواح طیبه شهدا به خصوص سردار شهید ناصر کاظمی صلوات

 

الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم

 

۰ نظر ۲۸ شهریور ۹۴ ، ۰۱:۲۹
همسفر شهدا

بـِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ و الصِّـدیقیــن

 

سرتیپ شهید هوشنگ وحید دستجردی

 

ریاست شهربانی کل کشور

 

 

ولادت : 1304/9/3 - اصفهان

شهادت : 1360/6/14  -تهران، توسط گروهک صهیونیستی منافقین



سرتیپ شهید هوشنگ وحید دستجردی در سال ۱۳۰۴ش در شهر شهید پرور اصفهان زاده شد. وی پس از پشت سر گذاشتن دروس ابتدایی و متوسطه، در سال ۱۳۲۸ وارد آموزشگاه شهربانی شد. شهید بزرگوار که از طرفداران نهضت اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی به شمار میرفت، پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی، در اسفندماه سال ۱۳۵۷ش مجدداً به خدمت دعوت گردید و در بیست و چهارم اسفندماه سال ۱۳۵۹، به ریاست شهربانی کل کشور منصوب شد.

 

 پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، سازمان مجاهدین خلق منافقین که خود را در رسیدن به اهدافش ناکام دید، اقدام به انجام عملیاتهای کور و ترور مسئولین و مقامات ردهبالای نظام نوپای جمهوری اسلامی نمود. هدف عمده این سازمان از انجام ترورهای مذکور، ساقط کردن نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران بود.

 


پس از فاجعه هفتم تیرماه و به شهادت رسیدن تعداد کثیری از بزرگان و مسئولین ردهبالای نظام اسلامی، علیرغم پیشبینیهای سازمان منافقین خلق، حضور مردم در حمایت از انقلاب گستردهتر و نشاط انقلابی آنان نیز بیشتر شد؛ لذا سازمان منافقین در تداوم اقدامات تروریستی خود، ابتدا رئیسجمهور و سپس نخستوزیر را هدف قرار داد.

 

 شرایط اول انقلاب بهگونهای بود که افراد بهراحتی میتوانستند در ارکان کلیدی نظام رسوخ کنند و همین امر باعث شد که عامل انفجار حادثه هشتم شهریور ماه سال ۱۳۶۰ش بهسادگی بتواند خود را تا مقام دبیر شورای عالی امنیت کشور ارتقا دهد. مسعود کشمیری عامل سازمان مجاهدین خلق بهطرزی ماهرانه از سوی مجاهدین خلق در شورای امنیت ملی رسوخ نموده بود. این شخص، بمبی در کیفش جاسازی کرده بود که بهطور عادی و معمولی، بدون اینکه کسی به او ظنین شود، در جلسه شرکت کرد و از آنجایی که منشی جلسه هم بود، کنار شهیدان رجایی و باهنر نشست.

 

در لحظهای که وی از جلسه بیرون رفت، بمب منفجر شد و رجایی و باهنر به شهادت رسیدند. این انفجار دو ماه بعد از واقعه جانگذار شهادت هفتاد و دو تن از یاران باوفای امام امت در مرکز حزب جمهوری اسلامی صورت گرفت.

 


 سرهنگ هوشنگ وحید دستجردی طی انفجار دفتر ریاستجمهوری بهشدت زخمی شد و شش روز بعد بهعلت شدت جراحات وارده در تاریخ چهاردهم شهریورماه سال ۱۳۶۰ به شهادت رسید.

 

شادی ارواح طیبه شهدا به خصوص شهید سرتیپ هوشنگ وحید دستجردی صلوات

 

الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم

 

۰ نظر ۲۸ شهریور ۹۴ ، ۰۱:۲۵
همسفر شهدا

بـِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ و الصِّـدیقیــن

 

شهید حاج مهدی عراقی

 

عضو شورای مرکزی بنیاد مستضعفان و سرپرست روزنامه کیهان

 

 

ولادت : ۱۳۰۹/۵/۱

شهادت : ۱۳۵۸/۶/۴ - تهران

آرامگاه : قم - حرم حضرت معصومه سلام الله علیها



شهید حاج مهدی عراقی پس از آزادی از زندان محمد رضا شاه در بهمن ۱۳۵۵، گفته بود: تا رهبرم به کشور برنگردد، تا طاغوت بر ما حکمرانی کند، من از آزادیم لذت نخواهم برد. هم او که به تعبیر خودش در مدت مبارزه و فعالیت ۳۴ ساله اش هیچ‏گاه خود را در طبقه‏ بندی قرار نداد و همیشه در برابر ستایش نزدیکان می‏گفت: من فرزند انقلاب هستم. فردی که در روزهای پیش از شهادت در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی، به یکی از دوستان نزدیک و همرزم خود گفته بود: از زندان آزاد شدیم، نهضت تبدیل به انقلاب شد، نکند که ما در رختخواب حرام شویم و از فیض شهادت محروم گردیم. ما همراه شهیدان فراوانی بودیم. همه شهیدان را به خاک سپردیم، ولی خود زندهایم، نکند حرام شویم.

 


آری! فرزند انقلاب و برادر امام و مردی که به گفته امام به تنهایی بیست نفر بود یعنی شهید عراقی، حرام نشد و از فیض شهادت بیبهره نگردید.

 

روز یکشنبه چهارم شهریورماه ۱۳۵۸ سه موتور سوار از گروهک فرقان، حاج مهدی را هنگامی که مانند هر روز، به همراه حسین مهدیان و حسام، فرزند کوچکش روانه موسسه کیهان بودند، به رگبار گلوله بستند و پدر و پسر را به شهادت رساندند.

 

به فرمان امام پیکر حاج مهدی را به قم منتقل کردند و در کنار حضرت معصومه س به خاک سپردند.

امام نیز در تشیع جنازه وی شرکت کردند. شب هنگام امام خمینی بر مزار آن شهید حاضر شدند و بیست دقیقه به دعا مشغول بودند که رویدادی کممانند در رفتار امام شمرده می شود.

 


امام خمینی پایهگذار جمهوری اسلامی ایران، در نزد خانواده شهید عراقی، از وی چنین گفتهاند:

من ایشان را حدود بیست سال است که می شناسم. مهدی عراقی یک نفر نبود، او به تنهایی بیست نفر بود؛ حاج مهدی عراقی برای من، برادر و فرزند خوب و عزیز من بود. شهادت ایشان برای من بسیار سنگین بود، اما آنچه مطلب را آسان می کند، آن است که در راه خدا بود. شهادت او بر همه مسلمین مبارک باشد. او می بایست شهید می شد، برای او مردن در رختخواب، کوچک بود.

 

شادی ارواح طیبه شهدا به خصوص شهید حاج مهدی عراقی و فرزندش صلوات

 

الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم

۰ نظر ۲۸ شهریور ۹۴ ، ۰۱:۲۲
همسفر شهدا

بـِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ و الصِّـدیقیــن

 

سردار شهید محمود کاوه

 

فرمانده لشکر شهدا

 

 

تولد : 1340/3/1 - مشهد

شهادت : 1365/6/11 -  ارتفاعات‌ ۲۵۱۹

آرامگاه : مشهد - بهشت رضا (ع)


در خرداد ۱۳۴۰در خانوادهایمذهبی دیدهبهجهانگشود. پساز تحصیلاتابتداییهمراهپدرشخدمتمقاممعظمرهبریدر مسجد امامحسنمجتبی ع میرسند و ایشانمیفرمایند اگر محمود دروسکلاسیکرا بهاتمامبرساند و سپسبه دروسحوزویبپردازد بهتر است‌. پساز آندر مدرسهراهنماییغزنویثبتنامو بهادامهتحصیلمشغولشد. بر اثر شرکتدر جلساتعلمایمبارزیهمچونشهید هاشمینژاد وشهید کامیاب، تفکر مبارزاتیاو شکلمیگیرد و با شروعتظاهراتخیابانیدر سال۱۳۵۷ در راهپیماییها تا مرز شهادتپیشمیرود.

 


 با تشکیلسپاهپاسدارانانقلاباسلامیعضویتدر ایننهاد مقدسرابرمیگزیند و پساز گذراندندورهیآموزش، بهعنوانمربیتاکتیکپادگانامامرضا انتخابگردید.

 

همزمانبا عزیمتحضرتامامبهجماران، بهعنوانسرپرستیکگروهبیستنفرهجهتحفاظتاز بیتامام، بهتهراناعزاممیشود. با شروعجنگتحمیلی، وارد عرصهینبرد با ضدانقلابداخلیشدهو در بدو ورود بهسقّز، مسؤولیتخطیر گروهاسکورترا بر عهدهگرفتهو با اتّخاذ تاکتیکهایهجومیو چریکیبهعنواناولینفرد، عملیاتضد کمینرا علیهضدانقلابدر کردستانطراحیو اجرا و در مدتیاندک،وضعیتنبرد در شهر سقّز و حومهیآنرا بهنفعنیروهایخودیتغییر داد. ویدر سمتفرماندهیعملیاتسپاهسقّز، با اجرایعملیاتهایچریکی، دشمنیرا کهبر شهر سیطرهیافتهبود، آوارهیکوهها نمود.

 

همزمانبا تشکیلتیپ ویژهیشهدا توسطسردارانشهید محمد بروجردیو ناصر کاظمی، محمود بهعنوانمسؤولعملیاتمعرفیگردید و ضرباتمهلکیرا بر پیکر ضدانقلابوارد ساخت‌.

 

 با تعیینمبلغهنگفتیبهعنوانجایزهبرایبهشهادترساندنکاوهاز سویدشمنناممحمود کاوه، بر سر زبانها افتاد. آزادسازیشهر بوکانو سپسجادهیمهمو حیاتیپیرانشهر سردشت،از جملهعملیاتهایگستردهایاستکهبا فرماندهیو جانفشانیاو انجامگرفت‌. با شهادتشهیدانکاظمی، گنجیزادهو بروجردی، سکانفرماندهیتیپ ویژهیشهدا در سالهزار و سیصد و شصت ودو بهاو سپردهشد.

 


در همینسالعلاوهبر نبرد با ضدانقلاب، اقدامبهانجامعملیاتهایبرونمرزیوالفجر ۲ و ۳ و ۴ نمودهو مناطقمهمیاز میهناسلامیرا آزادساخت‌. با حاکمشدنآرامشو امنیتبر کردستان، تلاشخود را معطوف مبارزهبا ارتشعراقنمود و در عملیاتهایبدر، قادر، والفجر و کربلا ،صحنههایغرور آفرینیرا آفرید. آخرینمجروحیتویدر تکحاجعمرانبود کهدر یکنبرد تنبهتنبا دشمنبعثیترکشنارنجکبهسرشاصابتکرد.

 

محمود کاوهدر یازدهمشهریور ماه۱۳۶۵ در سن۲۵ سالگی، هنگامیکهبهمنظور تصرفارتفاعاتمهم۲۵۱۹ ، پیشاپیشرزمندگاناسلامدرحرکتبود، در اثر اصابتترکشخمپاره، بهفیضعظیمشهادتنایلآمد.

 

 

شادی ارواح طیبه شهدا به خصوص سردار شهید محمود کاوه صلوات

 

الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم

۰ نظر ۲۸ شهریور ۹۴ ، ۰۱:۱۹
همسفر شهدا

بـِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ و الصِّـدیقیــن

 

شهید محمد حسین نامدار محمدی

 

معاون اطلاعات و عملیات قرارگاه کربلا

 

 


تولد : 1339 - تهران

شهادت : 1361/4/6 - اهواز

آرامگاه : گلزار شهدای کرمان


محمد حسین نامدارمحمدی در یکی از روزهای بهاری سال ۱۳۳۹ در یکی ازمحلات فقیرنشین شهر تهران به دنیا آمد . خانواده او مذهبی، متدین و به شدت پایبند به دین بودند، ایشان از همان کودکی به همراه مادرش در مراسم مذهبی شرکت می نمود.

محمد حسین همراه خانواده خود عازم کرمان می شود و تقریبا تا زمان شهادت درهمین شهر زندگی می کند.

 

سالهای آخر دبیرستان با سالهای انقلاب مصادف می شود اولین حضور ایشان شرکت در واقعه ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ است که زخمی می شود و دومین حضورش در حادثه آتش سوزی مسجد جامع کرمان است .




 

با شروع جنگ تحمیلی در سال ۱۳۵۹ خود را برای میدان دیگری از مبارزه آماده می کند و از طریق سپاه پاسداران وارد صحنه جنگ شده و در واحد حساس اطلاعات و عملیات مشغول به فعالیت می شود.

 

سرانجام در تابستان ۱۳۶۱ به همراه شهید محمد علی ایرانمنش در اثر تصادف در منطقه عملیاتی دارخوین به شهادت رسید.

 

 

شادی ارواح طیبه شهدا به خصوص شهید محمد حسین نامدار محمدی صلوات

 

الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم

۱ نظر ۲۸ شهریور ۹۴ ، ۰۱:۱۶
همسفر شهدا