همسفر شهدا

همسفر شهدا ، زنده یاد سید علیرضا مصطفوی

همسفر شهدا

همسفر شهدا ، زنده یاد سید علیرضا مصطفوی

همسفر شهدا

فعال فرهنگی ، طلبه بسیجی ، ذاکر اهل بیت (ع) ، پرپر شده راهیان نور و همسفر شهدا
زنده یاد "سید علیرضا مصطفوی"

سید علیرضا مصطفوی در هفدهم تیرماه سال ۱۳۶۶ مصادف با میلاد حضرت ثامن الحجج علی ابن موسی الرضا (ع) در خانواده مذهبی و در محله میدان آیت الله سعیدی (غیاثی) دیده به جهان گشود. مراحل رشد را به همراه آموزه های دینی سپری کرد. پس از جذب در بسیج مسجد موسی ابن جعفر (ع ) ابتدا کانون نوجوانان شهید آوینی و هیئت رهروان شهدا را تاسیس نمود و سپس مسئول فرهنگی بسیج شد و با جذب نوجوانان محله کار فرهنگی را آغاز نمود.
در نهایت در تابستان سال ۱۳۸۸ به دلیل سفر به مناطق عملیاتی دفاع مقدس آسمانی شد.
در این رابطه گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی پس از مصاحبه با خانواده و دوستان و همراهانش ، کتابی با عنوان «همسفر شهدا» تهیه و در سرتاسر کشور توزیع نمودند.

پس از مطلع شدن رهبر معظم انقلاب از زندگینامه وی ، ایشان پیام زیر را به همراه یک جلد قرآن کلام الله مجید به خانواده وی اهدا نمودند.

«خداوند سکینه و سلام بر قلب این مادر دلسوخته و رحمت بی منتها بر قلب آن جوان صالح عطا فرماید»

طبقه بندی موضوعی

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آمریکا» ثبت شده است

بـِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ و الصِّـدیقیــن

 

 

 

 

 

سردار شهید دکتر مصطفی چمران

 

 

 

 

 

سرپرستی وزارت دفاع،نماینده مجلس و بنیانگذار ستاد جنگ های نامنظم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ولادت : 1311/1/1

شهادت : 1360/3/31 - دهلاویه

آرامگاه : تهران - گلزار شهدای بهشت زهرا سلام الله علیها

 

کودکی و تحصیلات

 

 

دکتر مصطفی چمران در سال ۱۳۱۱ در تهران، خیابان پانزده خرداد، بازار آهنگرها، سرپولک متولد شد.

 

 

وی تحصیلات خود را در مدرسه انتصاریه، نزدیک پامنار، آغاز کرد و در دارالفنون و البرز دوران متوسطه را گذراند.

 

 

در دانشکده فنی دانشگاه تهران ادامه تحصیل داد و در سال ۱۳۳۶ در رشته الکترومکانیک فارغ‏ التحصیل شد و یک‏سال به تدریس در دانشکدةفنی پرداخت.

 

 

وی در همه دوران تحصیل شاگرد اول بود. در سال ۱۳۳۷ با استفاده از بورس تحصیلی شاگردان ممتاز به آمریکا اعزام شد و پس از تحقیقات‏ علمی در جمع معروف‏ترین دانشمندان جهان در دانشگاه کالیفرنیا و معتبرترین دانشگاه امریکا برکلی با ممتازترین درجه علمی موفق به اخذ دکترای الکترونیک و فیزیک پلاسما گردید.

 

 

 

 

 

فعـالیت‏های اجتماعی

 

 

از  ۱۵سالگی در درس تفسیر قرآن مرحوم آیت ‏الله طالقانی، در مسجد هدایت، و درس فلسفه و منطق استاد شهید مرتضی مطهری و بعضی از اساتید دیگر شرکت می‏ کرد و از اولین اعضاء انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران بود.

 

 

 

 

 

در مبارزات سیاسی دوران دکتر مصدق از مجلس چهاردهم تا ملی شدن صنعت‏ نفت شرکت داشت و از عناصر پرتلاش در پاسداری از نهضت‏ ملی ایران در کشمکش‏ های مرگ و حیات این دوره بود. بعد از کودتای ننگین ۲۸ مرداد و سقوط حکومت دکتر مصدق،به نهضت مقاومت ملی ایران پیوست و سخت‏ترین مبارزه‏ ها و مسئولیت‏های او علیه استبداد و استعمار شروع شد و تا زمان مهاجرت از ایران، بدون خستگی و با همه قدرت خود، علیه نظام طاغوتی شاه جنگید و خطرناک‏ترین مأموریت‏ ها را در سخت‏‏ ترین شرایط با پیروزی به انجام رسانید.

 

 

 

 

 

در آمریکا، با همکاری بعضی از دوستانش، برای اولین ‏بار انجمن اسلامی دانشجویان امریکا را پایه‏ ریزی کرد و از مؤسسین انجمن دانشجویان ایرانی در کالیفرنیا و از فعالین انجمن دانشجویان ایرانی در امریکا به شمار می‏ رفت که به دلیل این فعالیت‏ها، بورس تحصیلی شاگرد ممتازی وی از سوی رژیم شاه قطع می‏شود. پس از قیام خونین ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ و سرکوب ظاهری مبارزات مردم مسلمان به رهبری امام‏ خمینی(ره) دست به اقدامی جسورانه و سرنوشت‏ ساز می‏ زند و همه پل‏ها را پشت‏ سر خود خراب می‏ کند و به همراه بعضی از دوستان مؤمن و هم‏فکر، رهسپار مصر می‏ شود و مدت دو سال، در زمان عبدالناصر،سخت ترین دوره‏های چریکی و جنگ‏های پارتیزانی را می‏ آموزد و به عنوان بهترین شاگرد این دوره شناخته می‏ شود و فوراً مسئولیت تعلیم چریکی مبارزان ایرانی به عهده او گذارده می‏ شود.

 

 

 

 

 

به علت برخورداری از بینش عمیق مذهبی، از ملی‏ گرایی ورای اسلام گریزان بود و وقتی در مصر مشاهده کرد که جریان ناسیونالیسم عربی باعث تفرقه مسلمین می‏ شود، به جمال عبدالناصر اعتراض کرد و ناصر ضمن پذیرش این اعتراض گفت که جریان ناسیونالیسم عربی آنقدر قوی است که نمی ‏توان به راحتی با آن مقابله کرد و با تأسف تأکید می‏ کند که ما هنوز نمی‏ دانیم که بیشتر این تحریکات از ناحیه دشمن و برای ایجاد تفرقه در بین مسلمانان است. به دنبال آن، به چمران و یارانش اجازه می‏ دهد که در مصر نظرات خود را بیان کنند.

 

 

 

 

 

 

 لبنـان

 

 

بعد از وفات عبدالناصر، ایجاد پایگاه چریکی مستقل، برای تعلیم مبارزان ایرانی، ضرورت پیدا می‏ کند و لذا دکتر چمران رهسپار لبنان می‏ شود تا چنین پایگاهی را تأسیس کند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

او به کمک امام موسی‏ صدر، رهبر شیعیان لبنان، حرکت محرومین و سپس جناح نظامی آن، سازمان امل را براساس اصول و مبانی اسلامی پی‏ ریزی نموده که در میان توطئه‏ ها و دشمنی‏ های چپ و راست، با تکیه بر ایمان به خدا و با اسلحه شهادت، خط راستین اسلام انقلابی را پیاده می‏ کند و علی‏ گونه در معرکه‏ های مرگ و حیات به آغوش گرداب خطر فرو می‏ رود و در طوفان‏ های سهمناک سرنوشت، حسین‏ وار به استقبال شهادت می‏ تازد و پرچم خونین تشیع را در برابر جبارترین ستم‏گران روزگار، صهیونیزم اشغال‏گر و هم‏دستان خونخوار آنها، راست‏گرایان فالانژ،  به اهتزاز درمی‏ آورد و از قلب بیروت سوخته و خراب تا قله‏ های بلند کوه‏های جبل‏ عامل و در مرزهای فلسطین اشغال شده از خود قهرمانی‏ ها به یادگار گذاشته؛ در قلب محرومین و مستضعفین شیعه جای گرفته و شرح این مبارزات افتخارآمیز با قلمی سرخ و به شهادت خون پاک شهدای لبنان، بر کف خیابان‏ های داغ و بر دامنة کوه‏های مرزی اسرائیل برای ابد ثبت گردیده است.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

۰ نظر ۲۳ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۳۷
همسفر شهدا

 

بـِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ و الصِّـدیقیــن

 


سردار خلبان شهید سید علیرضا یاسینی


رئیس ستاد و معاون هماهنگ کننده نیروی هوایی ارتش ایران 



ولادت : 1330/1/15 - آبادان

شهادت : 1373/10/15 - سقوط هواپیما در حومه اصفهان 

آرامگاه : تهران - گلزار شهدای بهشت زهرا (س)


شهید سید علیرضا یاسینی در سال ۱۳۳۰ در شهرستان آبادان دیده به جهان گشود. وی در سال ۱۳۴۸ وارد دانشگاه خلبانی نیروی هوایی شد و پس از گذراندن دوره مقدماتی پرواز با هواپیمای اف-۳۳ برای تکمیل دوره تکمیلی به کشور آمریکا رفت.

پس از بازگشت به ایران با درجه ستوان دومی در پایگاه ششم شکاری بوشهر مشغول خدمت شد. شهید یاسینی با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران از جمله خلبانانی بود که در عملیات ۱۴۰ فروندی در حمله به خاک عراق نقش مهمی ایفا کرد. وی به علت شایستگی های نشان داده شده در ۱۰ اسفند ۱۳۷۲ به سمت رئیس ستاد و معاون هماهنگ کننده نیروی هوایی ارتش ایران منصوب شد و تا هنگام شهادت این سمت را بر عهده داشت.



شهید یاسینی مهارت خاصی در هدایت هواپیمای اف ۴ داشت. در یکی از ماموریت ها هواپیمای وی در هنگام بازگشت از عملیاتی برون مرزی مورد تعقیب یک فروند میگ ۲۳ عراقی قرار می‌گیرد که در اروندرود مورد اصابت موشک قرار می گیرد. به محض برخورد، سیستم اجکت خلبان خود به خود فعال می شود و خلبان اجکت می کند ولی شهید سرلشکر یاسینی که به عنوان افسر کابین عقب در این پرواز بود، با مهارت خاصی هواپیما را در حالی که تقریبا سیستم هیدرولیک خود را از دست داده بود، در پایگاه ششم به زمین می نشاند.

در یکی دیگر از عملیاتها، وی از پایگاه ششم شکاری برای زدن هدفی در عراق به پرواز درمی آید و بعد از عبور از اروندرود، در محدوده خورموسی با ارتفاع پائین و با سرعت بالا درحال پرواز بود که ناگهان هواپیما با یک دسته پرندگان برخورد می‌کند. در این هنگام به دلیل شکستن کانپه کابین جلو، شهید یاسینی بیهوش می‌شود. سرتیپ اقدام که به عنوان کمک در این پرواز بود، بعد از چند لحظه بیهوشی حالت عادی پیدا کرده و به تصور این که یاسینی اجکت کرده، سعی در بازگرداندن جنگنده می‌کند ولی به دلیل مشکلاتی که در سیستم ناوبری بوجود آمده بود، راه خود را گم می‌کنند.

 

بعد از دقایقی که با ناامیدی درحال گشتن به دنبال راه بودند، ناگهان صدای دلنشینی را که اکثر خلبان‌های فانتوم با آن آشنا بودند، از طریق رادیوی هواپیما می‌شنوند و این صدای شهید سرهنگ خلبان هاشم آل آقا بود که بعد از تماس رادیویی از طریق ایشان، اعلام می‌شود که یاسینی اجکت نکرده و فقط چترش باز شده و روی صندلی است.



این شهید بزرگوار در طول دوران حیات خود به جز این که همواره به عنوان افسر خلبان کابین جلو اف ۴ خدمت می‌کرد، در مسئولیت های فراوانی از جمله: فرمانده عملیات پایگاه سوم شکاری همدان،  فرمانده پایگاه های شکاری همدان و چابهار، افسر هماهنگ کننده آموزش خلبانان ایرانی در پاکستان، فرمانده پایگاه ششم شکاری بوشهر، مدیریت جنگ الکترونیک و معاون عملیاتی نهاجا، فرمانده منطقه هوایی شیراز، معاون هماهنگ کننده و رئیس ستاد نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی انجام وظیفه کرد.

پروازهای متعدد جنگی او در نیمه دوم سال ۱۳۵۹ و نیمه اول سال ۱۳۶۰، دو سال ارشدیت برایش به ثبت رسانید و درجه نظامی اش از سروانی به سرگردی ارتقاء یافت. همچنین شهید یاسینی ۷ مورد تشویق در دستور، ۵ مورد ارشدیت جمعی به مدت ۶۰ ماه و اعطاء ۲ مورد نشان درجه ۲ فتح(از دست مقام معظم رهبری) در دوران حضور درخشانش در صحنه های سرنوشت ساز جنگ تحمیلی دریافت نمودند.



شهادت و پرواز ابدی

در ساعت ۶:۳۰ روز ۱۵ دی ماه سال ۱۳۷۳ هواپیمای جت استار حامل فرماندهان ارشد نیروی هوایی، (شهید منصور ستاری، شهید یاسینی و شهید مصطفی اردستانی) از تهران به سمت کیش پرواز کرد تا فرماندهان در جلسه شورای هماهنگی نیروی هوایی در کیش شرکت کنند. بعداز ظهر قرار می شود که هواپیما قبل از عظیمت به تهران، در پایگاه هوایی اصفهان توقفی کوتاه کند. بعد از بازدیدی کوتاه از این پایگاه، هواپیما در ساعت ۸:۳۰ شب آماده پرواز به سمت تهران می شود و پس از دقایقی هواپیما به پرواز درمی‌آید. ناگهان از سوی خلبان اعلام می شود که به علت بازشدن پنجره کابین خلبان، هواپیما مجبور به فرود اضطراری است. لحظاتی بعد هواپیما در حال گردش برای نشستن بر روی باند در ۶۴ کیلومتری جنوب پایگاه اصفهان، سقوط می کند و چراغ زندگی سید علی رضا یاسینی برای همیشه خاموش می شود و او به درجه رفیع شهادت نائل می آید.

شهید یاسینی در زمان شهادت ۴۳ سال داشت و از وی سه فرزند پسر و یک دختر به یادگار مانده ولی یاد و خاطره دلاوری ها و رشادت هایش، هیچگاه از ذهن مردم ایران و پرسنل نیروی هوایی ارتش، پاک نخواهد شد.


شادی ارواح طیبه شهدا به خصوص سردار خلبان شهید سید علیرضا یاسینی صلوات

الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم

۰ نظر ۱۶ شهریور ۹۴ ، ۲۱:۴۶
همسفر شهدا

بـِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ و الصِّـدیقیــن

 

شهید خلبان احمد کشوری

 

ولادت : 1332/4/11 - کیاکلای قائم شهر

شهادت : 1359/9/15 - ایلام

آرامگاه : مازندران - گلزار شهدای کیاکلای قائم شهر


در تیرماه ۱۳۳۲ در خانواده ای متوسط در خطه ی سرسبز شمال، پسری به دنیا آمد که نام وی را احمد گذاردند. احمد دوران دبستان و سه سال اول دبیرستان را به ترتیب در کیاکلا و سرپل تالار و سه سال آخر را در دبیرستان قناد بابل گذراند.

پدرش فردی شجاع و ظلم ستیز بود، از شجاعت پدر همین بس که علی رغم تصدی پست فرماندهی ژاندارمری در یکی از شهرهای شمال، به مبارزه با سردمداران زر و زور پرداخت و در نهایت مجبور به استعفاشد و به کشاورزی مشغول شد. از ایمان و قدرت روحی مادرش همین بس که هنگام دفن شهید کشوری، در حالی که عکس او را می بوسید، پرچم جمهوری اسلامی ایران را که با دست خود دوخته بود بر سر مزار فرزند آویخت و فریاد زد احسنت پسرم، احسنت

 

دوران تحصیلش را به عنوان شاگردی ممتاز به پایان رساند. وی ضمن تحصیل، علاقه زیادی به رشتههای ورزشی و هنری نشان میداد و در اغلب مسابقات رشتههای هنری نیز شرکت میکرد. یک بار هم در رشته طراحی مقام اول را به دست آورد.

در رشته کشتی نیز درخششی فراوان داشت. علاوه بر این ها، در این دوره فعالیت مذهبی نیز داشت و با صدای پرسوز خود به مجالس و مراسم مذهبی شور خاصی میبخشید. در ایامی نظیر عاشورا با مدیریت و جدیت بسیار، همواره مرثیهخوانی و اداره بخشی از مراسم را به عهده میگرفت. در این برنامهها، تمام سعی خود را برای نشان دادن چهره حقیقی اسلام و بیرون آوردن آن از قالبهایی که سردمداران زر و زور و اربابان از خدا بیخبر برای آن درست کرده بودند، به کار میبرد و معتقد بود که:

«انسان نباید یک مسلمان شناسنامهای باشد، بلکه باید عامل به احکام اسلام باشد». بر این باور بود که اسلام را از روی تحقیق و مطالعه بپذیرد، در دوران دبیرستان مطالعاتش را وسعت داد و تا هنگام اخذ دیپلم علاوه بر کتب مذهبی، کتابهایی درباره وضعیت سیاسی جهان را نیز مطالعه نمود. کشوری در سال آخر دبیرستان، با دو تن از همکلاسان خود، دست به فعالیتهای سیاسی مذهبی زد و با کشیدن طرحها و نقاشیهای سیاسی علیه رژیم وابسته، ماهیت آن را افشا کرد.


 

 بعد از گرفتن دیپلم، آماده ورود به دانشگاه شد ولی با توجه به هزینههای سنگین آن و محرومیت مالی که داشت، از رفتن به دانشگاه منصرف گردید. در سال ۱۳۵۱ وارد هوانیروز شد. او در آنجا مسائل و موضوعاتی را دید که به لحاظ مغایرت با مبانی اعتقادی، رنجش میداد اما سعی میکرد در معاشرت با استادهای خارجی، به گونهای رفتار کند که آنها را تحت تأثیر خود قرار دهد ، در این مورد میگفت:  من یک مسلمانم و مسلمان نباید فقط به فکر خود باشد. او میخواست در آنجا نیز دامنه ارشاد را بگستراند. به علت هوش و استعدادی که داشت، دورههای تعلیماتی خلبانی هلیکوپترهای کبرا و جت رنجر را با موفقیت به پایان رساند. عبادات او نیز دیدنی بود. او شبها با صدای زیبایش قرآن میخواند و پیوندش را با پروردگار مستحکمتر میکرد. با زندگی سادهاش میساخت و با تجملات، سخت مبارزه میکرد. روحیهای متواضع و رئوف داشت و در عین حال در مقابل بیعدالتیها سرسختانه میایستاد.

 


کشوری با همه محدودیتهایی که در ارتش وجود داشت، بسیاری از کتابهای ممنوعه را در کمد لباسش جاسازی میکرد و در فراغت، آنها را مطالعه مینمود و حتی به دیگران نیز میداد تا مطالعه کنند. چندین بار به علت فعالیتهایی که علیه رژیم انجام داد، کارش به بازجویی رسید و مورد تهدیدهای مختلف قرار گرفت.

در اوایل اشتغال به کارش در کرمانشاه، شروع به تحقیق در مورد شهر نمود و برای نشر روحیه انفاق در همکارانش، سعی بسیار کرد. بالاخره توانست با همکاری چند نفر دیگر از افراد خیر هوانیروز، مخفیانه صندوق اعانهای جهت کمک به مستضعفین تشکیل دهد. شبها بسیار از مصیبتهای فقرا سخن میگفت و اشک میریخت و فکر چاره میکرد. با همه خطراتی که متوجه او بود، به منزل فقرا میرفت و ضمن کمک به آنان، ظلمهای شاه ملعون را برایشان روشن میساخت. کشوری چه پیش از انقلاب و چه همراه انقلاب و چه بعد از انقلاب، جان بر کف و دلیر، برای اعتلای اسلام ایستاد و مقاومت کرد. در اکثر تظاهرات شرکت کرد و بسیاری از شبها را بدون آنکه لحظهای به خواب برود، با چاپ اعلامیههای امام به صبح رساند .با آنکه در تظاهرات چندین بار کتک خورده بود، ولی با شوق عجیبی از آن حادثه یاد میکرد و میگفت:  این باتومی که من خوردم، چون برای خدا بود، شیرین بود. من شادم از اینکه میتوانم قدم بردارم و این توفیقی است از سوی پروردگار. در زمان بختیار خائن، با چند تن از دوستانش طرح کودتا را برای سرنگونی این عامل آمریکا ریختند و آن را نزد آیتالله پسندیده برادر امام(رحمه الله علیه) بردند. قرار بر این شد که طرح به نظر امام خمینی(رحمه الله علیه) برسد و در صورت موافقت ایشان اجرا گردد اما با هوشیاری امام(رحمه الله علیه) و بیباکی امت، انقلاب اسلامی در ۲۲ بهمن پیروز گردید و دیگر احتیاجی به این کار نشد.

۰ نظر ۱۴ شهریور ۹۴ ، ۱۹:۵۰
همسفر شهدا

همسفر شهدا سید علیرضا مصطفوی


انتخابات


آغاز سال 88 بود. بحث انتخابات خیلی داغ. سید هر هفته داخل مسجد، مطالبی داخل مسجد نصب می کرد. بیشتر این مطالب سخنان مقام معظم رهبری (حفظه الله) بود. در بیشتر جلسات انتخابی نامزدها شرکت می کرد. می گفت: باید بهتر از قبل بررسی کنیم.

بعد شروع کرد به تحلیل کردن. مواضع همه نامزد ها را خیلی خوب مطالعه کرده بود. حتی کتابچه های تبلیغاتی آنها را تهیه کرده بود.

بازار بحث و مناظره داغ شده بود. سید پس از مطالعه وسیع و بررسی وضع موجود تصمیم خودش را گرفته بود. بچه های دانشجو و... می آمدند مسجد.

با او بحث می کردند. سید برا ی انتخاب خودش استدلال هایی هم آورد. هر چند برخی زیر بار نمی رفتند.

هر چه به 22 خرداد نزدیک تر می شدیم شور انتخاباتی بیش تر می شد. مناظره های تلویزیونی تنور انتخابات را داغ تر کرده بود. بحث های بچه ها گاهی تا نیمه شب در مسجد ادامه داشت.

سید می گفت: آمریکا و همه دشمنان ما، با همه شبکه های خبری خود، پشت سر یک کاندیدا جمع شده اند! من نمی گویم او بد است. ولی امام گفتند: بترسید از زمانی که آمریکا و دشمنان از شما تعریف کنند!



بعد ادامه داد: در کدام مقطع از تاریخ ایران آمریکا و انگلیس به ما خدمت کده اند. هر چه بدبختی بر سر ما آمده از این دو خبیث است.

شما نگاه کنید، درتاریخ آمده امیر کبیر با خیانت انگلیسی ها به شهادت رسید.

رضا شاه را انگلیسی ها آوردند. محمد رضا  را آمریکایی ها روی کار آوردند. جنگ هشت ساله با حمایت آمریکا بود.

حالا همان دولت های خبیث به ما توصیه می کنند به چه کسی رأی بدهیم.

بعد ادامه داد: از همه مهمتر شاخصه هایی است که رهبر تعیین کرده. ایشان بهتر از ما شرایط کشور را می داند.

سید می گفت: اصول و ارزش های انقلابی و اسلامی هیچ معنایی در میان طرفداران آنها ندارد.

خودم دیدم که در ایام شهادت حضرت زهرا (س) در خلال صحبت های آن آقا کف و سوت می زدند. هیچ کس هم واکنشی نشون نداد!

بعد هم از انرژی هسته ای گفت: اینکه چندین سال همه چیز تعطیل شد و با شجاعت دولت انقلابی جدید همه چیز راه اندازی شد.

سید ادامه داد: من نمی گویم این دولت بدون مشکل است. نمی گویم همه چیزآن مطلوب و مورد نظر است. اما در مواردی از دولتهای قبل بهتر است.

این دولت در بعد خارجی مقابل دولتهای قسم خورده این ملت سر تعظیم فرور نیاورد.

در بعد داخلی هم مقابل این همه ناسزا و اذیت و آزار مخالفانش با نرمی برخورد کرده! باکدام دولت این همه دشمنی شده؟

بعد گفت: این درس امام راحل بود که به ما یاد داد؛ در مقابل دشمن شدید و سخت باشیم، در مقابل خودی نرم و مهربان« اشداء علی الکفار رحماء بینهم»

یکی از بچه های دانشجو گفت: ببین سید جون، ما رئیس جمهوری که با سیب زمینی رأی جمع می کنه نمی خواهیم! سید فقط نگاه می کرد. یکی از بچه ها گفت: اجازه می دی من جواب بدم. بعد شروع کرد به صحبت و گفت:

سیب زمینی خرید تضمینی دارد. یعنی اگر کشاورز نتوانست محصول خود را بفروشد دولت آن را می خرد. در طی سالیان گذشته اضافه محصول سیب زمینی کشور به دلیل نیود انبار در بیابان رها می شد و از بین می رفت.

سال گذشته امام جمعه ی یکی از شهر ها به رئیس جمهور نامه نوشت و گفت: اضافه محصول ما که صد تن می شود در حال خراب شدن است اگر اجازه می دهید با همکاری کمیته امداد و برای جلو گیری از اسراف بین روستاییان اطراف پخش کنیم.

با موافقت رئیس جمهور این کار انجام شد. کمیته امداد بدون اینکه هیچ تبلیغی انجام دهد این مصحولات را بین روستاییان کشور توزیع کرد. حالا تو بگو جلوگیری از اسراف بد است!؟

*

ایستاده بود جلوی مسجد. گفتم: سید همه ی حرف های تو درس اما نگاه کن. تمام خیابون پر شده از تبلیغات آن ها، شما چه کار کردی!؟

لبخند زد وگفت: میدان را نگاه کن. برگشتم سمت عقب. در میدان آیت الله سعیدی بنر بزرگی از رئیس جمهور از بالا تا پایین یک ساختمان نصب شده بود. از فاصله دور هم قابل رؤیت بود. بعد ها فهمیدم از هزینه شخصی خودش آن را تهیه کرده بود!

روز 23 خرداد بلافاصله بعد از اعلام نتایج در مسجد شیرینی پخش کرد. بنر دیگری هم تهیه کرده بود مبنی بر پیروزی رئیس جمهور مردمی ملت ایران.



با حوادث بعد از انتخابات شیرینی حضور چهل میلیونی در کام سید، مثل بقیه دوستداران ایران  تلخ شد.

چند روزی را در مسجد بود. بچه های بسیج آماده باش بودند. با سید رفتیم میدان انقلاب. سید خیلی با دقت به شعارها و عملکرد معترضین توجه می کرد. می گفت: این نحوه اعتراض خیلی عجیب است. مگر ما شورای نگهبان نداریم. مگر می شود با این سطح وسیع تقلب شده باشد.

چند روز بعد با هم به جلو دانشگاه رفتیم. خیلی شلوغ بود. اغتشاش گران همه چیز می گفتند: همه اصول و مبانی را زیر سؤال می بردند.

کمی آن طرف تر پارچه سیاهی نصب شده بود! اسامی مقتولین دروغین کوی دانشگاه روی آن نوشته شده بود! سید ازموتور پیاده شد و به طرف آن رفت.

گفتم: سید برگرد اینجا جای ما نیست.

او با شجاعت به میان جمع رفت. جلو رفت و پارچه را از جا کند. بعد هم برگشت و سوار شد. کمی آن طرف تر ایستادم. سید خوب به شعارها وحرکات معترضین توجه می کرد.

برگشتیم مسجد. یکی از بچه ها پرسید: سید کجا بودی!؟ سید هنوز توی فکر بود به اتفاقات توی دانشگاه فکر می کرد.

گفت: رفته بودم جنگ صفین رو ببینم!!

وقتی قیافه ی متعجب بچه ها را دید ادامه داد: نبردی به نام انتخابات صورت گرفت آن ها که پیروز نشدند برای جبران شکست، به جای قرآن، پارچه های سبز را بر سر نیزه کرده اند!

بعد گفت: بچه ها ببینید من کی این حرف را میزنم، این ها به هیچ چیز اعتقاد ندارند. نه به دموکراسی، نه به قانون، نه به ولایت و ... .

اگر ندیدید این ها رو در روی رهبر بایستند. این ها اگر اعتراضی داشتند باید از طریق قانونی عمل می کردند نه از طریق آشوب.

درآن روز ها باز هم بحث ها وگفتگو بین بچه ها درمسجد و هیئت ادامه داشت.

یکی از محاسن سید این بود که در بحث ها بسیار منطقی بود. هیچ گاه این بحث ها را عامل کدورت نمی دانست.

دوستانی داشت که بر خلاف او فکر می کردند، برخلاف او رأی داده بودند، اما هیچ گاه رفاقتشان دچار مشکل نشد.

با آن ها بحث می کرد. بسیاری از آن ها با حرف های سید نظرشان فرق می کرد. آن ها می گفتند: دولت در ماه های قبل ازانتخابات حقوق را افزایش داده، سهام عدالت داده و ...

سید می گفت: مگر همه ی مردم مناظره های تلوزیونی را ندیدند. مگر در مناظره ها همین حرفا زده نشد. بالا تر از این، مگر باصراحت رئیس جمهور را دروغگو نخواندند!

ولی مردم با توجه به همه ی این مسائل، خودشان انتخاب کردند. پس چرا به دموکراسی احترام نمی گذارید!

در ثانی محل بررسی شکایات در قانون مشخص شده. باید به آنجا مراجعه کرد. نه اینکه مردم را به خیابان بکشانیم و به این طریق آشوب ومشکل درست کنیم. جواب خون آن ها که از بین رفنتند را چه کسی می دهد!

۰ نظر ۱۱ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۴۵
همسفر شهدا