همسفر شهدا

همسفر شهدا ، زنده یاد سید علیرضا مصطفوی

همسفر شهدا

همسفر شهدا ، زنده یاد سید علیرضا مصطفوی

همسفر شهدا

فعال فرهنگی ، طلبه بسیجی ، ذاکر اهل بیت (ع) ، پرپر شده راهیان نور و همسفر شهدا
زنده یاد "سید علیرضا مصطفوی"

سید علیرضا مصطفوی در هفدهم تیرماه سال ۱۳۶۶ مصادف با میلاد حضرت ثامن الحجج علی ابن موسی الرضا (ع) در خانواده مذهبی و در محله میدان آیت الله سعیدی (غیاثی) دیده به جهان گشود. مراحل رشد را به همراه آموزه های دینی سپری کرد. پس از جذب در بسیج مسجد موسی ابن جعفر (ع ) ابتدا کانون نوجوانان شهید آوینی و هیئت رهروان شهدا را تاسیس نمود و سپس مسئول فرهنگی بسیج شد و با جذب نوجوانان محله کار فرهنگی را آغاز نمود.
در نهایت در تابستان سال ۱۳۸۸ به دلیل سفر به مناطق عملیاتی دفاع مقدس آسمانی شد.
در این رابطه گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی پس از مصاحبه با خانواده و دوستان و همراهانش ، کتابی با عنوان «همسفر شهدا» تهیه و در سرتاسر کشور توزیع نمودند.

پس از مطلع شدن رهبر معظم انقلاب از زندگینامه وی ، ایشان پیام زیر را به همراه یک جلد قرآن کلام الله مجید به خانواده وی اهدا نمودند.

«خداوند سکینه و سلام بر قلب این مادر دلسوخته و رحمت بی منتها بر قلب آن جوان صالح عطا فرماید»

طبقه بندی موضوعی

بـِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ و الصِّـدیقیــن

 

 

 

 

 

سردار شهید دکتر مصطفی چمران

 

 

 

 

 

سرپرستی وزارت دفاع،نماینده مجلس و بنیانگذار ستاد جنگ های نامنظم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ولادت : 1311/1/1

شهادت : 1360/3/31 - دهلاویه

آرامگاه : تهران - گلزار شهدای بهشت زهرا سلام الله علیها

 

کودکی و تحصیلات

 

 

دکتر مصطفی چمران در سال ۱۳۱۱ در تهران، خیابان پانزده خرداد، بازار آهنگرها، سرپولک متولد شد.

 

 

وی تحصیلات خود را در مدرسه انتصاریه، نزدیک پامنار، آغاز کرد و در دارالفنون و البرز دوران متوسطه را گذراند.

 

 

در دانشکده فنی دانشگاه تهران ادامه تحصیل داد و در سال ۱۳۳۶ در رشته الکترومکانیک فارغ‏ التحصیل شد و یک‏سال به تدریس در دانشکدةفنی پرداخت.

 

 

وی در همه دوران تحصیل شاگرد اول بود. در سال ۱۳۳۷ با استفاده از بورس تحصیلی شاگردان ممتاز به آمریکا اعزام شد و پس از تحقیقات‏ علمی در جمع معروف‏ترین دانشمندان جهان در دانشگاه کالیفرنیا و معتبرترین دانشگاه امریکا برکلی با ممتازترین درجه علمی موفق به اخذ دکترای الکترونیک و فیزیک پلاسما گردید.

 

 

 

 

 

فعـالیت‏های اجتماعی

 

 

از  ۱۵سالگی در درس تفسیر قرآن مرحوم آیت ‏الله طالقانی، در مسجد هدایت، و درس فلسفه و منطق استاد شهید مرتضی مطهری و بعضی از اساتید دیگر شرکت می‏ کرد و از اولین اعضاء انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران بود.

 

 

 

 

 

در مبارزات سیاسی دوران دکتر مصدق از مجلس چهاردهم تا ملی شدن صنعت‏ نفت شرکت داشت و از عناصر پرتلاش در پاسداری از نهضت‏ ملی ایران در کشمکش‏ های مرگ و حیات این دوره بود. بعد از کودتای ننگین ۲۸ مرداد و سقوط حکومت دکتر مصدق،به نهضت مقاومت ملی ایران پیوست و سخت‏ترین مبارزه‏ ها و مسئولیت‏های او علیه استبداد و استعمار شروع شد و تا زمان مهاجرت از ایران، بدون خستگی و با همه قدرت خود، علیه نظام طاغوتی شاه جنگید و خطرناک‏ترین مأموریت‏ ها را در سخت‏‏ ترین شرایط با پیروزی به انجام رسانید.

 

 

 

 

 

در آمریکا، با همکاری بعضی از دوستانش، برای اولین ‏بار انجمن اسلامی دانشجویان امریکا را پایه‏ ریزی کرد و از مؤسسین انجمن دانشجویان ایرانی در کالیفرنیا و از فعالین انجمن دانشجویان ایرانی در امریکا به شمار می‏ رفت که به دلیل این فعالیت‏ها، بورس تحصیلی شاگرد ممتازی وی از سوی رژیم شاه قطع می‏شود. پس از قیام خونین ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ و سرکوب ظاهری مبارزات مردم مسلمان به رهبری امام‏ خمینی(ره) دست به اقدامی جسورانه و سرنوشت‏ ساز می‏ زند و همه پل‏ها را پشت‏ سر خود خراب می‏ کند و به همراه بعضی از دوستان مؤمن و هم‏فکر، رهسپار مصر می‏ شود و مدت دو سال، در زمان عبدالناصر،سخت ترین دوره‏های چریکی و جنگ‏های پارتیزانی را می‏ آموزد و به عنوان بهترین شاگرد این دوره شناخته می‏ شود و فوراً مسئولیت تعلیم چریکی مبارزان ایرانی به عهده او گذارده می‏ شود.

 

 

 

 

 

به علت برخورداری از بینش عمیق مذهبی، از ملی‏ گرایی ورای اسلام گریزان بود و وقتی در مصر مشاهده کرد که جریان ناسیونالیسم عربی باعث تفرقه مسلمین می‏ شود، به جمال عبدالناصر اعتراض کرد و ناصر ضمن پذیرش این اعتراض گفت که جریان ناسیونالیسم عربی آنقدر قوی است که نمی ‏توان به راحتی با آن مقابله کرد و با تأسف تأکید می‏ کند که ما هنوز نمی‏ دانیم که بیشتر این تحریکات از ناحیه دشمن و برای ایجاد تفرقه در بین مسلمانان است. به دنبال آن، به چمران و یارانش اجازه می‏ دهد که در مصر نظرات خود را بیان کنند.

 

 

 

 

 

 

 لبنـان

 

 

بعد از وفات عبدالناصر، ایجاد پایگاه چریکی مستقل، برای تعلیم مبارزان ایرانی، ضرورت پیدا می‏ کند و لذا دکتر چمران رهسپار لبنان می‏ شود تا چنین پایگاهی را تأسیس کند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

او به کمک امام موسی‏ صدر، رهبر شیعیان لبنان، حرکت محرومین و سپس جناح نظامی آن، سازمان امل را براساس اصول و مبانی اسلامی پی‏ ریزی نموده که در میان توطئه‏ ها و دشمنی‏ های چپ و راست، با تکیه بر ایمان به خدا و با اسلحه شهادت، خط راستین اسلام انقلابی را پیاده می‏ کند و علی‏ گونه در معرکه‏ های مرگ و حیات به آغوش گرداب خطر فرو می‏ رود و در طوفان‏ های سهمناک سرنوشت، حسین‏ وار به استقبال شهادت می‏ تازد و پرچم خونین تشیع را در برابر جبارترین ستم‏گران روزگار، صهیونیزم اشغال‏گر و هم‏دستان خونخوار آنها، راست‏گرایان فالانژ،  به اهتزاز درمی‏ آورد و از قلب بیروت سوخته و خراب تا قله‏ های بلند کوه‏های جبل‏ عامل و در مرزهای فلسطین اشغال شده از خود قهرمانی‏ ها به یادگار گذاشته؛ در قلب محرومین و مستضعفین شیعه جای گرفته و شرح این مبارزات افتخارآمیز با قلمی سرخ و به شهادت خون پاک شهدای لبنان، بر کف خیابان‏ های داغ و بر دامنة کوه‏های مرزی اسرائیل برای ابد ثبت گردیده است.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

۰ نظر ۲۳ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۳۷
همسفر شهدا

پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران

دکتر چمران با پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایران، بعد از ۲۳ سال هجرت، به وطن باز می‏ گردد. همه تجربیات انقلابی و علمی خود را در خدمت انقلاب می‏ گذارد؛ خاموش و آرام ولی فعالانه و قاطعانه به سازندگی می‏ پردازد و همة تلاش خود را صرف تربیت اولین گروه‏های پاسداران انقلاب در سعدآباد می‏ کند. سپس در شغل معاونت نخست‏ وزیر در امور انقلاب شب و روز خود را به خطر می‏ اندازد تا سریع‏تر و قاطعانه‏ تر مسئله کردستان را فیصله دهد تا اینکه بالاخره در قضیة فراموش ناشدنی پاوه قدرت ایمان و ارادة آهینن و شجاعت و فداکاری او بر همگان ثابت می‏ گردد.

 

در آن شب مخوف پاوه، همة امیدها قطع شده بود و فقط چند پاسدار مجروح، خسته و دل‏شکسته در میان هزاران دشمن مسلح به محاصره افتاده بودند. اکثریت پاسداران قتل ‏عام شده بودند و همة شهر و تمام پستی و بلندی‏ ها به دست دشمن افتاده بود و موج نیروهای خونخوار دشمن لحظه به ‏لحظه نزدیک‏تر می‏ شد. باران گلوله می‏ بارید و می ‏رفت تا آخرین نقطه مقاومت نیز در خون پاسداران غرق گردد. ولی دکتر چمران با شهامت و شجاعت و ایثارگری فراوان توانست این شب هولناک را با پیروزی به صبح امید متصل کند و جان پاسداران باقی‏مانده را نجات دهد و شهر مصیبت‏ زده را از سقوط حتمی برهاند.

 


آنگاه فرمان انقلابی امام‏ خمینی(ره) صادر شد. فرماندهی کل قوا را به دست گرفت و به ارتش فرمان داد تا در ۲۴ ساعت خود را به پاوه برساند و فرماندهی منطقه نیز به عهدة دکتر چمران واگذار شد.

 

رزمندگان از جان گذشته انقلاب، اعم از سرباز و پاسدار به حرکت درآمدند و همه تجارب انقلابی، ایمان، فداکاری، شجاعت،قدرت رهبری و برنامه ‏ریزی دکتر چمران در اختیار نیروهای انقلاب قرار گرفت و عالی‏ترین مظاهر انقلابی و شکوهمندترین قهرمانی‏ ها به وقوع پیوست و در عرض ۱۵ روز شهرها و راه‏ها و مواضع استراتژیک کردستان به تصرف نیروهای انقلاب اسلامی درآمد و کردستان از خطر حتمی نجات یافت و مردم مسلمان کرد با شادی و شعف به استقبال این پیروزی رفتند.

 

 

وزارت دفـاع

دکتر چمران بعد از این پیروزی بی‏ن ظیر به تهران احضار شد و از طرف رهبر عالیقدر انقلاب، امام‏ خمینی(ره)، به وزارت دفاع منصوب گردید.

 

در پست جدید، برای تغییر و تحول ارتش از یک نظام طاغوتی، به یک سلسله برنامه‏ های وسیع بنیادی دست زد که پاک‏سازی ارتش و پیاده کردن برنامه‏ های اصلاحی از این قبیل است تا به یاری خدا و پشتیبانی ملت، ارتشی به وجود آید که پاسدار انقلاب و امنیت  استقلال کشور باشد و رسالت مقدس اسلامی ما را به سرمنزل مقصود برساند.

 


مجلـس

دکتر مصطفی چمران در اولین دور انتخابات مجلس شورای اسلامی، از سوی مردم تهران به نمایندگی انتخاب شد و تصمیم داشت در تدوین قوانین و نظام جدید انقلابی، بخصوص در ارتش،حداکثر سعی و تلاش خود را بکند تا ساختار گذشته ارتش به نظامی انقلابی و شایسته ارتش اسلامی تبدیل شود.

 

در یکی از نیایش‏ های خود بعد از انتخاب نمایندگی مردم در مجلس شورای اسلامی، اینسان خدا را شکر می‏ گوید:

 خدایا، مردم آنقدر به من  محبت کرده‏ اند و آنچنان مرا از باران لطف و محبت خود سرشار کرده‏ اند که به راستی خجلم و آنقدر خود را کوچک می‏بینم که نمی‏توانم از عهده آن به درآیم. خدایا، تو به من فرصت ده، توانایی ده تا بتوانم از عهده برآیم و شایستة این همه مهر و محبت باشم.

 

وی سپس به نمایندگی رهبر کبیر انقلاب اسلامی در شورای عالی دفاع منصوب شد و مأموریت یافت تا بطور مرتب گزارش کار ارتش را ارائه کند.


۰ نظر ۲۳ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۰۷
همسفر شهدا

خوزستـان

گروهی از رزمندگان داوطلب، به گِرد او جمع شدند و او با تربیت و سازماندهی آنان، ستاد جنگ‏های نامنظم را در اهواز تشکیل داد. این گروه کم‏کم قوت گرفت و منسجم شد و خدمات زیادی انجام داد. تنها کسانی که از نزدیک شاهد ماجراهای تلخ و شیرین،پیروزی‏ها و شکست‏ها، شهامت‏ها و شهادت‏ها و ایثارگری‏های آنان بودند، به گوشه ‏ای از این خدمات که دکترچمران شخصاً مایل به تبلیغ و بازگویی آنها نبود، آگاهی دارند.

 

ایجاد واحد مهندسی فعال برای ستاد جنگ‏های نامنظم یکی از این برنامه ‏ها بود که به کمک آن، جاده‏های نظامی به سرعت در نقاط مختلف ساخته شد و با نصب پمپ‏ های آب در کنار رود کارون و احداث یک کانال به طول حدود بیست کیلومتر و عرض یک متر در مدتی حدود یک‏ماه، آب کارون را به طرف تانک ‏های دشمن روانه ساخت، به طوری که آنها مجبور شدند چند کیلومتر عقب‏ نشینی کنند و سدی عظیم مقابل خود بسازند و با این عمل فکر تسخیر اهواز را برای همیشه از سر به دور دارند.

 

یکی از کارهای مهم و اساسی او از همان روزهای اول، ایجاد هماهنگی بین ارتش، سپاه و نیروهای داوطلب مردمی بود که در منطقه حضور داشتند. بازده این حرکت و شیوه جنگ مردمی و هماهنگی کامل بین نیروهای موجود، تاکتیک تقریباً جدید جنگی بود؛ چیزی که ابرقدرت‏ها قبلاً فکر آن را نکرده بودند. متأسفانه این هماهنگی در خرمشهر بوجود نیامد و نیروهای مردمی تنها ماندند. او تصمیم داشت به خرمشهر نیز برود، ولی به علت عدم وجود فرماندهی مشخص در آنجا و خطر سقوط جدی اهواز، موفق نشد ولی چندین ‏بار نیروهایی بین دویست تا یک ‏هزار نفر را سازماندهی کرده و به خرمشهر فرستاد و آنان به کمک دیگر برادران مقاوم خود توانستند در جنگی نابرابر مقابل حملات پیاپی دشمن تا مدت‏ها مقاومت کنند.

 

 

 

محرم ماه شهادت و پیروزی سوسنگرد

پس از یأس دشمن از تسخیر اهواز، صدام سخت به فتح سوسنگرد دل‏بسته بود تا رویای قادسیه را تکمیل کند و برای دومین بار به آن شهر مظلوم حمله کرد و سه روز تانک‏های او شهر را در محاصره گرفتند و روز سوم تعدادی از آنان توانستند به داخل شهر راه یابند.

 

دکتر چمران که از محاصره تعدادی از یاران و رزمندگان شجاع خود در آن شهر سخت برآشفته بود، با فشار و تلاش فراوان خود و آیت‏ الله خامنه ‏ای، ارتش را آماده ساخت که برای اولین‏ بار دست به یک حمله خطرناک و حماسه ‏‏آفرین نابرابر بزند و خود نیز نیروهای مردمی و سپاه پاسداران را در کنار ارتش سازماندهی کرد و با نظمی نو و شیوه‏ای جدید از جانب جاده اهواز- سوسنگرد  به دشمن یورش بردند. شهیدچمران پیشاپیش یارانش، به شوق کمک و دیدار برادران محاصره شده در سوسنگرد، به سوی این شهر می‏ شتافت که در محاصره تانک‏های دشمن قرار گرفت. او سایر رزمندگان را به سوی دیگری فرستاد تا نجات یابند و خود را به حلقه محاصره دشمن انداخت؛ چون آنجا خطر بیشتر بود و او همیشه به دامان خطر فرو می‏ رفت. در این هنگام بود که نبرد سختی درگرفت؛ نیروهای کماندوی دشمن از پشت تانک‏ها به او حمله کردند و او همچون شیری در میدان، در مصاف با دشمن متجاوز از نقطه‏ای به نقطه‏ای دیگر و از سنگری به سنگری دیگر می‏ رفت. کماندوهای دشمن او را زیر رگبار گلوله خود گرفته بودند، تانک‏ها به سوی او تیراندازی می‏ کردند و او شجاعانه بدون هراس از انبوه دشمن و آتش شدید آنها سریع، چابک، برافروخته و شادان از شوق شهادت در رکاب حسین (ع) و در راه حسین (ع).

 

در روز قبل از تاسوعا، به آتش آنها پاسخ گفته و هر لحظه سنگر خود را تغییر می داد. در همین اثناء، هم‏رزم باوفایش به شهادت رسید و او یک ‏تنه به نبرد حسین‏ گونه خود ادامه می‏ داد و به سوی دشمن حمله می ‏برد. هرچه تنور جنگ گرم ‏تر می شد و آتش حمله بیشتر زبانه می‏ کشید، چهره ملکوتی او، این مرد راستین خدا و سرباز حسین (ع)، گلگون‏تر وشوق به شهادتش افزون‏تر می‏ شد تا آنکه در حین رقص چنین میانه میدان از دو قسمت پای چپ زخمی شد. خون گرم او با خاک کربلای خوزستان درهم آمیخت و نقشی زیبا از شجاعت و عشق به شهادت و تلاش خالصانه در راه خدا آفرید و هنوز هم گرمی قطرات خون او گرمی‏ بخش رزمندگان باوفای اسلام و سرخی خونش الهام‏ بخش پیروزی نهایی و بزرگ آنان است.

 


با پای زخمی بر یک کامیون عراقی حمله برد. سربازان صدام از یورش این شیر میدان گریخته و او به کمک جوان چابک دیگری که خود را به مهلکه رسانده بود، به داخل کامیون نشست و با لبانی متبسم، دیگران را نوید پیروزی می‏ داد.

 

خبر زخمی شدن سردار پرافتخار اسلام، در نزدیکی دروازه سوسنگرد، شور و هیجانی آمیخته با خشم و اراده و شجاعت در یاران او و سایر رزمندگان افکند که بی‏ محابا به پیش تاختند و شهر قهرمان و مظلوم سوسنگرد و جان چند صد تن رزمنده مؤمن را از چنگال صدامیان نجات بخشیدند. دکتر چمران با همان کامیونی که خود را به بیمارستانی در اهواز رسانید و بستری شد، اما بیش از یک شب در بیمارستان نماند و بعد از آن به مقر ستاد جنگ‏های نامنظم و دوباره با پای زخمی و دردمند به ارشاد یاران وفادار خود پرداخت. جالب اینجا بود که در همان شبی که در بیمارستان بستری بود، جلسه  مشورتی فرماندهان نظامی تیمسار شهیدفلاحی، فرماندة لشکر ۹۲ ،  شهید کلاهدوز، مسئولین سپاه و سرهنگ محمد سلیمی که رئیس ستاد او بود، استاندار خوزستان و نماینده امام در سپاه پاسداران شهیدمحلاتی در کنار تخت او در بیمارستان تشکیل شد و درهمان حال و همان شب، پیشنهاد حمله به ارتفاعات الله‏ اکبر را مطرح کرد.

 

 

دیدار امام امت

بالاخره در اسفند ماه ۵۹ چوب زیربغل را نیز کنار گذاشت و با کمی ناراحتی راه می ‏رفت و همراه با هم‏رزمانش از یکایک جبهه‏ های نبرد در اهواز دیدن کرد.

 

پس از زخمی شدن، اولین ‏بار، برای دیدار با امام امت و عرض گزارش عازم تهران شد. به حضور امام رسید و حوادثی را که اتفاق افتاده بود و شرح مختصر عملیات و پیشنهادات خود را ارائه داد. امام امت(ره) پدرانه و با ملاطفت خاصی به سخنانش گوش می‏ داد، او و همه رزمندگان را دعا می‏ کرد و رهنمودهای لازم را ارائه می‏ داد.

 

دکتر چمران از سکون و عدم تحرکی که در جبهه‏ ها وجود داشت دائماً رنج می‏ برد و تلاش می‏ کرد که با ارائه پیشنهادات و برنامه‏ های ابتکاری حرکتی بوجود آورد و اغلب این حرکت‏ها را توسط رزمندگان شجاع و جان‏ برکف ستاد نیز عملی می‏ ساخت. او اصرار داشت که هرچه زودتر به تپه‏ های الله‏ اکبر و سپس به بستان حمله شود و خود را به تنگ چزابه که نزدیکی مرز است، رسانده تا ارتباط شمالی و جنوبی نیروهای عراقی و مرز پیوسته آنان قطع شود. بالاخره در سی‏ ویکم اردیبهشت ماه سال شصت، با یک حمله هماهنگ و برق ‏آسا، ارتفاعات الله‏ اکبر فتح شد که پس از پیروزی سوسنگرد بزرگترین پیروزی تا آن زمان بود.

 


 شهید چمران به همراه رزمندگان شجاع اسلام در زمره اولین کسانی بود که پای به ارتفاعات الله‏ اکبر گذاشت؛ درحالی که دشمن زبون هنوز در نقاطی مقاومت می‏ کرد. او و فرمانده شجاعش ایرج رستمی، دو روز بعد، با تعدادی از جان برکفان و یاران خود توانستند با فداکاری و قدرت تمام تپه‏ های شحیطیه شاهسوند را به تصرف درآوردند، درحالی که دیگران در هاله‏ ای از ناباوری به این اقدام جسورانه می‏ نگریستند.

۰ نظر ۲۳ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۵۶
همسفر شهدا

دهلاویه

پس از پیروزی ارتفاعات الله ‏اکبر، اصرار داشت نیروهای ما هرچه زودتر، قبل از اینکه دشمن بتواند استحکاماتی برای خود ایجاد کند، به سوی بستان سرازیر شوند که این کار عملی نشد و شهید چمران خود طرح تسخیر دهلاویه را با ایثار و گذشت و فداکاری جان بر کف ستاد جنگ‏های نامنظم و به فرماندهی ایرج رستمی عملی ساخت.

 

فتح دهلاویه، در نوع خود عملی جسورانه و خطرناک و غرورآفرین بود. نیروهای مؤمن ستاد پلی بر روی رودخانه کرخه زدند، پلی ابتکاری و چریکی که خود ساخته بودند. از رودخانه عبور کردند و به قلب دشمن تاختند و دهلاویه را به یاری خدای برگ فتح کردند. این اولین پیروزی پس از عزل بنی‏صدر از فرماندهی کل قوا بود که به عنوان طلیعه پیروزی‏های دیگر به حساب آمد.

 

در سی‏ام خردادماه سال شصت، یعنی یک‏ماه پس از پیروزی ارتفاعات الله ‏اکبر، در جلسة فوق‏ العاده شورایعالی دفاع در اهواز با حضور مرحوم آیت ‏الله اشراقی شرکت و از عدم تحرک وسکون نیروها انتقاد کرد و پیشنهادات نظامی خود، از جمله حمله به بستان را ارائه داد.

 

این آخرین جلسه شورایعالی دفاع بود که شهیدچمران در آن شرکت داشت و فردای آن روز، روز غم‏ انگیز و بسیار سخت و هولناکی بود.

 

 

 

به سوی قربانگاه

در سحرگاه سی‏ ویکم خردادماه شصت، ایرج رستمی فرمانده منطقه دهلاویه به شهادت رسید و شهید دکترچمران به شدت از این حادثه افسرده و ناراحت بود. غمی مرموز همه رزمندگان ستاد، بخصوص رزمندگان و دوستان رستمی را فرا گرفته بود. دسته‏ای از دوستان صمیمی او می‏ گریستند و گروهی دیگر مبهوت فقط به هم می‏ نگریستند. از در و دیوار، از جبهه و شهر، بوی مرگ و نسیم شهادت می‏ وزید و گویی همه در سکوتی مرگبار منتظر حادثه‏ای بزرگ و زلزله ه‏ای وحشتناک بودند. شهیدچمران، یکی دیگر از فرماندهانش را احضار کرد و خود او را به جبهه برد تا در دهلاویه به جای رستمی معرفی کند و در لحظة حرکت وی، یکی از رزمندگان با سادگی و زیبایی گفت: همانند روز عاشورا که یکایک یاران حسین(ع) به شهادت رسیدند، عباس علمدار او (رستمی) هم به شهادت رسید و اینک خود او همانند ظهر عاشورای حسین(ع) آماده حرکت به جبهه است.

 

همةاطرافیانش هنگام خروج از ستاد با او وداع می‏ کردند و با نگاه‏ های اندوه‏بار تا آنجا که چشم می‏ دید و گوش می‏شنید، او و همراهانش را دنبال می‏کردند و غمی مرموز و تلخ بر دلشان سنگینی می‏ کرد.

 

دکتر چمران، شب قبل در آخرین جلسة مشورتی ستاد، یارانش را با وصایای بی‏ سابقه ‏ای نصیحت کرده بود و خدا می‏ داند که در پس چهره ساکت و آرام ملکوتی او چه غوغا و چه شور و هیجانی از شوق رهایی، رستن از غم و رنج‏ها، شنیدن دروغ و تهمت‏ها و دم ‏برنیاوردن‏ ها و از شوق شهادت برپا بود. چه بسیار یاران باوفای او به شهادت رسیده بودند و اینک او خود به قربانگاه می‏رفت. سال‏ها یاران و تربیت‏شدگان عزیزش در مقابل چشمانش و در کنارش شهید شدند و او آنها را بر دوش گرفت و خود در اشتیاق شهادت سوخت، ولی خدای بزرگ او را در این آزمایش‏های سخت محک می‏ زد و می‏ آزمود، او را هر چه بیشتر می‏ گداخت و روحش را صیقل می‏ داد تا قربانی عالیتری از خاکیان را به ملائک معرفی نماید و بگوید: انی اعلم مالاتعلمون. من چیزهایی می‏دانم که شما نمی‏دانید.

 

 

 

شهادت

به طرف سوسنگرد به راه افتاد و در بین راه مرحوم آیت‏الله اشراقی و شهید تیمسار فلاحی را ملاقات کرد. برای آخرین ‏بار یکدیگر را بوسیدند و بازهم به حرکت ادامه داد تا به قربانگاه رسید. همه رزمندگان را در کانالی پشت دهلاویه جمع کرد، شهادت فرمانده‏شان، ایرج رستمی را به آنها تبریک و تسلیت گفت و با صدایی محزون و گرفته از غم فقدان رستمی، ولی نگاهی عمیق و پرنور و چهره‏ای نورانی و دلی والامال از عشق به شهادت و شوق دیدار پروردگار، گفت: خدا رستمی را دوست داشت و برد و اگر ما را هم دوست داشته باشد، می‏ برد.

خداوند ثابت کرد که او را دوست می‏ دارد و چه زود او را به سوی خود فراخواند.

 

سخنش تمام شد، با همه رزمندگان خداحافظی و دیده‏ بوسی کرد، به همه سنگرها سرکشی نمود و در خط مقدم، در نزدیک‏ترین نقطه به دشمن، پشت خاکریزی ایستاد و به رزمندگان تأکید کرد که از این نقطه که او هست، دیگر کسی جلوتر نرود، چون دشمن به خوبی با چشم غیرمسلح دیده می‏ شد و مطمئناً دشمن هم آنها را دیده بود. آتش خمپاره که از اولین ساعات بامداد شروع شده بود و علاوه بر رستمی قربانی‏ های دیگری نیز گرفته بود، باریدن گرفت و دکتر چمران دستور داد رزمندگان به سرعت از کنارش متفرق شوند و از هم فاصله بگیرند. یارانش از او فاصله گرفتند و هر یک در گودالی مات و مبهوت در انتظار حادثه ‏ای جانکاه بودند که خمپاره ‏ها در اطراف او به زمین خورد و با اصابت یکی از خمپاره‏ های صدامیان، یکی از نمونه‏ های کامل انسانی که مایةمباهات خداوند است، یکی از شاگردان متواضع علی(ع) و حسین(ع)، یکی از عارفان سالک راه حق و حقیقت و یکی از ارزشمندترین انسان ‏های علی‏ گونه و یکی از یاران باوفای امام‏ خمینی(ره)  از دیار ما رخت بربست و به ملکوت اعلی پیوست.

 


ترکش خمپارة دشمن به پشت سر دکتر چمران اصابت کرد و ترکش‏های دیگر صورت و سینة دو یارش را که در کنارش ایستاده بودند، شکافت و فریاد و شیون رزمندگان و دوستان و برادران باوفایش به آسمان برخاست. او را به سرعت به آمبولانس رساندند. خون از سرش جاری بود و چهره ملکوتی و متبسم و در عین‏ حال متین و محکم و موقر آغشته به خاک و خونش، با آنکه عمیقاً سخن‏ها داشت، ولی ظاهراً دیگر با کسی سخن نگفت و به کسی نگاه نکرد. شاید در آن اوقات، همانطوری که خود آرزو کرده بود، حسین(ع) بر بالینش بود و او از عشق دیدار حسین(ع) و رستن از این دنیای پر از درد و پیوستن به روح، به زیبایی، به ملکوت اعلی و به دیار مصفای شهیدان، فرصت نگاهی و سخنی با ما خاکیان را نداشت.

 

در بیمارستان سوسنگرد که بعداً به نام شهید دکترچمران نامیده شد، کمک‏های اولیه انجام شد و آمبولانس به طرف اهواز شتافت، ولی افسوس که فقط جسم بی‏جانش به اهواز رسید و روح او سبکبال و با کفنی خونین که لباس رزم او بود، به دیار ملکوتیان و به نزد خدای خویش پرواز کرد و ندای پروردگار را لبیک گفت که: ارجعی الی ربک راضیه مرضیه

 

 

شادی ارواح طیبه شهدا به خصوص سردار شهید دکتر مصطفی چمران صلوات

 

الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم

۰ نظر ۲۳ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۴۹
همسفر شهدا

بـِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ و الصِّـدیقیــن

 

 

 

 

 

سردار شهید علی هاشمی

 

 

 

 

 

فرمانده سپاه ششم امام صادق (ع)

 

 

 

 

 

 

 

 

ولادت : 1340/6/10 - اهواز

شهادت : 1367/4/4/ - هور

رجعت پیکر مطهر: 1389/2/24

آرامگاه : گلزار شهدای اهواز

 

دوران کودکی و رشد

 

 

علی هاشمی سال ۱۳۴۰ در شهرستان اهواز در طلوعی از آفتاب دیده به جهان گشود دوران کودکیش را در کوچه های منطقه عامری سپری کرد و در نوجوانی به منطقه حصیرآباد اهواز نقل مکان نمودند. علی تکیه گاه مناسبی برای اهل خانه بود. در همان دوران کودکی نماز می خواند، روزه می گرفت و با متانت و  وقاری که در ذاتش بود دیگران وادار می شدند که به او احترام بگذارند. او انسانی بسیار مهربان و دلسوز بود و حرفش برای همه قابل قبول بود. او عضو تیم شهباز و یکی از اعضای اصلی تیم فوتبال محله بود. در دوران انقلاب نقش مهمی در فعالیتهای سیاسی داشت چندین بار توسط ساواک دستگیر شد کارهای تبلیغاتی انجام می داد و اعلامیه های امام را پخش می کرد.

 

 

 

 

 

مادر محترم شان نقل می کنند :

 

 

علی از همان دوران کودکی متفاوت بود زمانی که به مدرسه می رفت ۲ شیفت بودند. مسیر دور بود. به او پول می دادم که با ماشین برود اما او پولش را پس انداز می کرد و بعد از من می پرسید مادر خرجی دارید یا نه؟ اگر پول نداری من بهت می دم. می گفت من پیاده تا مدرسه می روم و پولم را پس انداز می کنم. یه روزی یکی از همسایه ها که شوهرش بیکار بود از من پول خواست علی پرسید مامان چه می خواد؟ گفتم ۵ ریال پول قرض می خواد من که ندارم. علی ۱ تومان از جیبش درآورد و گفت۵ ریال را بده به زن همسایه و باقی آن را هم خودت برای خرج منزل بردار. در روزهای بارانی هم پیاده می رفت و می گفت: این پول لازم می آید همیشه دستش به کمک بود بسیار مهربان و رئوف بود.

 

 

 

 

 

وی ارتباط تنگاتنگ خویش را با کوثر زلال وحی از همان سنین حفظ کرد و تفسیر قرآن و درس اخلاق را از برنامههای مهم خویش قرار داده و با علاقه و ارادتی که به نماز داشت مرید و مؤذن مسجد شد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پس از پیروزی انقلاب

 

 

هاشمی پس از پیروزی انقلاب با تکیه بر مطالعات عمیق و آگاهیهای دینی خود در بحثهای گروهکهای مختلف شرکت کرد و با بحثهای منطقی آنان را به تسلیم در برابر اسلام وا داشت.

 

 

 

 

 

وی از همان زمان ابتدا عاشق و دلباخته امام خمینی (ره) و پیشتاز مبارزه بود و به همین دلیل به قصد خدمت به نظام وارد کمیته انقلاب شد و سپس به همراه حسین علم الهدی، آقایی و .... جهت تشکیل بسیج و سپاه تلاشهای بسیاری کرد.

 

 

 

 

 

زندگی در جنگ تحمیلی مرحله نوینی از دوران پرتلاطم حضور وی در دنیای خاکی بود. آنچنان که تمام طرحهای عملیاتیاش را با تعداد اندکی نیرو با موفقیت به انجام میرساند.

 

 

 

 

 

 

 

 

دفاع مقدس

 

 

با شروع جنگ تحمیلی علی هاشمی در محور کرخه کور و طراح به مقابله با پیشروی سپاه دشمن پرداخت و با شکل گیری یگانهای رزم سپاه او مامور تشکیل تیپ ۳۷نور شد و با این یگان، در عملیات الی بیت المقدس در آزادی خرمشهر سهیم شد.

 

 

در آستانه عملیات والفجر مقدماتی تیپ ۳۷ نور منحل شده و علی هاشمی به فرماندهی سپاه سوسنگرد رسید و بعدها، از دل همین سپاه منطقه ای بود که، قرارگاه نصرت پدید آمد. در سومین سال جنگ، محسن رضایی، علی هاشمی را به فرماندهی قرارگاه سری نصرت انتخاب کرد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

عملیات خیبر ثمره یک سال تلاش شبانه روزی نیروهای قرارگاه نصرت، تحت فرماندهی علی هاشمی بود. اولین عملیات آبی- خاکی جنگ و اولین عملیاتی که دهها یگان رزمی سپاه، در سطحی بسیار وسیع توانستند باتلاق ها و نیزارهای منطقه هور را پشت سر بگذارند که این در نوع خود حرکتی بی نظیر و تاریخی بود.

 

 

 

 

 

یک سال بعد را نیز، قرارگاه نصرت در تدارک عملیات بدر بود. عملیاتی که بسیاری از ستارگان این قرارگاه را به حجله شهادت فرستاد.

 

 

 

 

 

 

 

 

ازدواج

 

 

علی هاشمی به سال ۱۳۶۳ تاهل اختیار نمود که حاصل آن یک دختر و یک پسر بود.

 

 

همسر محترم ایشان نقل می کنند :

 

 

شب خواستگاری مادرش گفت: که ما فردا شب برای صحبت های آخر می آئیم. فردا شب که شد ساعت ۸ شب آمدند. حاج علی مثل شب قبل با لباس فرم سپاه از منطقه آمده بود و من با ایشان توی اتاقی نشستیم و با هم صححبت کردیم البته بیشتر او صحبت می کرد. خوب بخاطر دارم که گفت:

 

 

هدف از ازدواج این است که سنت پیامبر(ص) و دستور اسلام را اجرا کنم در روش زندگی ما باید حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه زهرا (س) را الگوی خودمان قرار دهیم و شرایط زندگی من این گونه است ممکن است یک روز در کنار شما باشم و شاید تا آخر عمر نباشم و به این مسئله تاکید داشت و اینکه مرد انقلابم و زندگیم دست خودم نیست. کتاب ازدواج در اسلام را بمن داد تا مطالعه کنم و گفت: اگر با این شرایط من راضی هستی بسم ا... و اگر هم نه مشکلی نیست واقعا تمام حقایق خودش را برای من گفت.

 

 

 

 

 

وی در تیر ماه سال ۱۳۶۶ به فرماندهی سپاه ششم امام صادق منصوب شد که چند تیپ و لشکر، بسیج و سپاه خوزستان، لرستان و پدافند منطقه هور از کوشک تا چزابه را در اختیار داشت.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

شهادت

 

 

روز چهارم تیر ماه سال ۱۳۶۷، متجاوزان بعثی، حملهای گسترده و همهجانبه را برای بازپسگیری منطقه هور آغاز کردند. حاج علی در آن زمان، در قرارگاه خاتم ۴ ، در ضلع شمال شرقی جزیره مجنون شمالی مستقر شده بود.

 

 

 

 

 

هیچ کس به درستی نمی داند که در این روز دردناک، چه بر سر سرداران قرارگاه نصرت آمد. شاهدان میگفتند که هلیکوپترهای عراقی در فاصله کمی از قرارگاه خاتم ۴ به زمین نشستهاند و حاج علی و همراهانش سراسیمه از قرارگاه خارج شده و در نیزارها پناه گرفتند و دیگر هیچ.

 

 

 

 

 

پس از آن، جستجوی دامنهداری برای یافتن حاج علی هاشمی آغاز شد اما به نتیجه ای نرسید. از طرف دیگر، بیم آن میرفت که افشای ناپدید شدن یک سردار عالی رتبه سپاه، جان او را که احتمالا به اسارت درآمده بود به خطر بیاندازد، به همین سبب تا سالها پس از پایان جنگ، نام حاج علی هاشمی کمتر برده میشد و از سرنوشت احتمالی او با حزم و احتیاط فراوانی سخن به میان میآمد. نه مراسمی برایش گرفته شد، نه یادوارهای برایش برگزار شد و نه یادمانی به نامش برپا گردید. اما پس از سقوط صدام هم خبری از سرنوشت فرمانده سپاه ششم به دست نیامد.

 

 

سرانجام در روز ۱۹ اردیبهشت سال ۱۳۸۹ ، اخبار سراسری سیما خبر کشف پیکر حاج علی هاشمی را اعلام کرد و مادر صبور او پس از  ۲۲ سال انتظار، بقایای پیکر فرزند خود را در آغوش کشید.

 

 

پیکر مطهر سردار شهید علی هاشمی و شهیدان دیگری از سالهای دفاع مقدس ۲۴ اردیبهشت سال ۱۳۸۹، از محل نماز جمعه تهران تشییع شد.

 

 

 

 

 

 

 

 

شادی ارواح طیبه شهدا به خصوص سردار شهید علی هاشمی صلوات

 

 

 

 

 

الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم

 

 

 

 

 

 

 

 

۰ نظر ۲۱ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۲۳
همسفر شهدا

بـِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ و الصِّـدیقیــن

 

شهید محمد حسین نامدار محمدی

 

معاون اطلاعات و عملیات قرارگاه کربلا

 

 


تولد : 1339 - تهران

شهادت : 1361/4/6 - اهواز

آرامگاه : گلزار شهدای کرمان


محمد حسین نامدارمحمدی در یکی از روزهای بهاری سال ۱۳۳۹ در یکی ازمحلات فقیرنشین شهر تهران به دنیا آمد . خانواده او مذهبی، متدین و به شدت پایبند به دین بودند، ایشان از همان کودکی به همراه مادرش در مراسم مذهبی شرکت می نمود.

محمد حسین همراه خانواده خود عازم کرمان می شود و تقریبا تا زمان شهادت درهمین شهر زندگی می کند.

 

سالهای آخر دبیرستان با سالهای انقلاب مصادف می شود اولین حضور ایشان شرکت در واقعه ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ است که زخمی می شود و دومین حضورش در حادثه آتش سوزی مسجد جامع کرمان است .




 

با شروع جنگ تحمیلی در سال ۱۳۵۹ خود را برای میدان دیگری از مبارزه آماده می کند و از طریق سپاه پاسداران وارد صحنه جنگ شده و در واحد حساس اطلاعات و عملیات مشغول به فعالیت می شود.

 

سرانجام در تابستان ۱۳۶۱ به همراه شهید محمد علی ایرانمنش در اثر تصادف در منطقه عملیاتی دارخوین به شهادت رسید.

 

 

شادی ارواح طیبه شهدا به خصوص شهید محمد حسین نامدار محمدی صلوات

 

الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم

۱ نظر ۲۸ شهریور ۹۴ ، ۰۱:۱۶
همسفر شهدا

بـِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ و الصِّـدیقیــن

 

شهیدان بخارایی ،امانی،صفارهرندی و نیک نژاد

 


شهادت : 44/3/26


پس از حادثه فیضیه و قیام خونین ١۵ خرداد ١٣٤٢، عدهای از متدینین و چهرههای موجه بازار تهران به این نتیجه رسیدند که مبارزه سیاسی با رژیم شاه بیفایده است و باید برای براندازی آن فکری کرد و تنها راه آن نیز اقدام مسلحانه علیه رژیم و عناصر اصلی آن است.

 

لذا تعدادی از این افراد دست به ترکیب و تلفیق شش هیئت مذهبی مهم و دارای گرایش سیاسی از میان هیئتهای عزاداری سنتی تهران زدند که نتیجه آن، پدید آمدن هیئت های مؤتلفه اسلامی بود. اکثر اعضای این هیئت ها از مقلدان حضرت امام خمینی (ره) بودند، و وجه مشترک آنها نیز پذیرش اسلام به عنوان یک ایدئولوژی سیاسی و رهبری و مرجعیت امام خمینی(ره) بود. در پی اعتراض حضرت امام  به تصویب لایحه کاپیتولاسیون در ٢١ مهر ٤٣ در مجلس، که اعتراضات مردمی و بسیاری از دیگر روحانیون معروف را به همراه داشت،  ایشان به ترکیه و سپس نجف، تبعید شدند و یاران مؤتلفه، پس از کسب اجازه از شورای روحانیت مراجع جهت اقدام به اجرای حکم شرع، تصمیم به ترور انقلابی حسنعلی منصور نخست وزیر سر سپرده شاه گرفتند.

 


حسنعلی منصور برای تصویب و اجرای قانون ننگین کاپیتولاسیون تلاش زیادی از خود نشان داد و فریاد حقخواهی امام خمینی (ره) در اعتراض به این قانون را با تبعید آن حضرت به ترکیه پاسخ گفت.‌

 

پنجشنبه اول بهمن ١٣٤٣، ساعت ده صبح وقتی حسنعلی منصور میخواست لایحه اخذ قرارداد فی مابین شرکت ملی نفت ایران با چند شرکت آمریکائی و اروپائی را به مجلس وقت تقدیم کند توسط محمد بخارائی از اعضای موتلفه اسلامی هدف ۵ گلوله قرار گرفت و کشته شد.

 

با اعدام انقلابی منصور، محمد بخارایی و دیگر یارانش نیز دستگیر شدند. پس از مدتی، رژیم پهلوی در یک دادگاه فرمایشی اعضای این گروه را به اعدام و زندان طولانی مدت محکوم کرد:

محمد بخارائی(  اعدام)

 مرتضی نیکخواه ( اعدام )

 رضا صفار هرندی ( اعدام )

حاج صادق امانی ( اعدام )

حاج مهدی عراقی ( حبس ابد )

حبیب ا... عسگری اولادی (حبس ابد)

و نیز سید علی اندرزگو بطور غیابی به اعدام محکوم شد ولی متواری گشت تا اینکه مورخه  57/6/2در یک درگیری مسلحانه با نیروههای ساواک در تهران به شهادت رسید.

 

  سرانجام در سحرگاه 44/3/26، حاج صادق امانی، محمد بخارایی، مرتضی نیکنژاد و رضا صفارهرندی، چهار فرزند شجاع و برومند اسلام در راه پاسداری از ارزشهای متعالی اسلام و در مسیر پر برکت نهضت امام خمینی (ره) جهت برپایی حکومت اسلامی در ایران، عاشقانه شربت شهادت نوشیدند و به لقاءالله نائل آمدند.

 

شادی ارواح طیبه شهدا به خصوص شهدای انقلاب اسلامی صلوات

 

الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم

۰ نظر ۱۵ شهریور ۹۴ ، ۱۹:۱۱
همسفر شهدا

وصیت نامه

علیرضا در اوج حوادث سیاسی بعد از انتخابات سال 88 و قبل از آخرین سفر راهیان نور وصیت نامه اش را نوشت!!

وصیتی که برگرفته از درون پاک و با صفای او بود. این وصیت چون مشعل هدایتی فرا روی همه دوستان و رهروان حال و آینده او قرار خواهد گرفت.


 

بسم رب الحسین(علیه السلام)

با سلام به امام زمان عجل ا... تعال فرجه الشریف و درود بر امام خامنه ای ادامه دهنده راه امام راحل و سلام و درود بر امت حزب الله که همیشه عاشورا را زنده نگاه داشته اند چه پای بیرق ها چه در میادین جنگ و در کارزارها.

این وصیت نامه متعلق به بنده(سید علیرضا مصطفوی) عاصی گنه کار می باشد.

شخصی که عمر خود را در جهالت و سیاهی گذراند و کدام جهالت بالاتر از غافل بودن از امام عصر که امیدوارم خداوند به خاطر اجداد طاهرین آن بزرگوارها ما را ببخشد.

بنده حقیر از این جمله شهید آوینی استمداد می جویم که گفت:

((می گویند گنهکاران را در این غافله راهی نیست اما پشیمانان را که می پذیرند))

 

هم اکنون که می بینم عده ای در تاریکی فرو رفته اند احساس خطر می کنم و برای آنها تأسف می خورم و برای آنها از خداوند طلب هدایت می کنم.

مگر در وصیت نامه شهداء نخواندید که کرار‌‌ا‍ً گفته اند:

امام و ولایت فقیه را تنها نگذارید

مگر عمری ندا سر ندادید که:

ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند

مگر تاریخ را ندیدید که چگونه امام خویش را تنها گذاشتند و کاری کردند که مولا سر بر چاه بگیرد و با چاه درد و دل نماید.

وای بر شما که اکنون فریب خوردید و مشغول بازیهای دنیا و سیاست شدید و راه را گم کردید محور اصل ولایت است اما شما به خاطر منافع خودآن را زیر پا گذاشتید.

عده ای به تکه ای پارچه متمسک شده اند که اَنَهُ ورقه های قرآن را سر به نیزه گرفته اند.

عده ای الله اکبر می گویند مثل کسانی که سر از بدن امام حسین علیه السلام جدا کردند و الله اکبر می گفتند.

کوتاهی در دین و ارزشها توجیه پذیر نیست و سرزنش بعد از واقعه فایده ای نمی دهد

 تکلیف ما را سید الشهداء مشخص کرده است و راه روشن است.

اکنون که جنگ صفین دیگری آغاز شده است نمیگذاریم علی تنها بماند و او را رها نمی کنیم.

هم اکنون ندای ملکوتی و مظلومانه سید الشهداء در گوش تاریخ پیچیده است و سر باختگان و دلباختگان و عشاق حرم را فرا می خواند بیایید تا برویم (( رفقا جا نمانید )).

برای اطلاعات و فهم و آگاهی بیشتر از حقایق به گفتار شهید آوینی مراجعه فرمایید.

 

والسلام علیکم(یازهرا)  88/3/26

سید علیرضا مصطفوی


۰ نظر ۱۲ شهریور ۹۴ ، ۱۸:۰۳
همسفر شهدا