پیام شهید به پدر و مادر 17
مادر، به چه میاندیشی؟ به پیشنهاد جوانت برای خواستگاری؟ نه، مادر، به این بیندیش که قرآن کریم به شما و سایر مادران، که جوانهای خود را در راه اعتلای اسلام هدیه کردهاید، مژده میدهد زندگی کردن در بهشت برین را. پس در واقع با این خونی که در راه اسلام ریخته شده، هم من و نیز شما به آرزویمان رسیدهایم. پس روز ختم مرا مصادف با خواستگاریم بدان و روز هفتم را مصادف با عقدکنانم و روز چهلم را مصادف با عروسیم. و زمانی که پیکر خونآلودم را پیش از غسل کردن، برای کفن و دفن تشییع میکنید، مصادف با بدرقه کردن جوانتان به خانة جدید بدانید. مادر عزیز و پدر گرامی و دیگر عزیزان، اگر میخواهید روحم شاد باشد، دوست دارم در هر چهار مراسم، لباس سیاه بر تن نکنید، در غیر این صورت روحم را آزردهاید و هیچ دوست ندارم وقتی بر در خانهام آمدهاید، بگریید؛ و اگر اشکی بر چشمانتان جاری شد، دوست دارم اشک ذوق توأم با تبسم باشد. و این را بدانید که شهید زنده و شاهد و ناظر است، پس به تقاضایم جامة عمل بپوشانید. ناگفته نماند: خواست خداوند متعال بر این بوده است که در زمستان پیش من زنده بمانم تا در زمستان امسال با خدمات بیشتر مرا به عرش اعلای خود بپذیرد. ای عزیزان، من نمیتانستم که در شهرستانهای میهن، پیکر خونآلود بهترین دوستان و همرزمانم را ببینم، و من بیش از این نمیتوانستم بشنوم که در شهرستانهای میهن عزیزمان سر طفلهای بیپناه و بیدفاع در دامان مادرشان منفجر گردد و یا ناظر بمبارانهای ناجوانمردانة رژیم بعث کافر عراق، که از اوایل انقلاب تاکنون در حال رزم در کردستان یا سایر شهرستانها با آنها بودهآیم، باشم. و برای من شرمآور است که در تهران انجام وظیفه کنم. من باید دین خود را در سرحدات کشورم نسبت به این انقلاب عظیم اسلامی، ادا کنم./ابوالقاسم وهابی برزی
******************
پدر عزیزم، بعد از سالها کوشش و کار و آن زحمتهایی که از صبح تا غروب میکشیدی، دستهایت آنقدر پینه زد که چاقو بر آن کاری نیست، ما را به این سن رساندی و مرا چنین تربیت کردی و به من اسلام واقعی را ـ که همان راه امامان است ـ آموختی. پدرم، بدان که زحمتهای تو را فراموش نمیکن. در آن دنیای سرنوشتساز، شهادت میدهم که تو خوب مرا تربیت کردی. تویی که هنگامی که میخواستم عازم جبهه شوم، گفتی برو که پیروز خواهید شد و با پیروزی برمیگردی. اما، ای پدر مهربانم، از تو میخواهم وقتی که شهادت نصیب من شد و شهید شدم، گریه نکنید و گوش به شایعهها ندهید و به منافقین بگو که مردم آگاهند و شما خودتان نمیفهمید و راهتان اشتباه است و کور خواندهاید و جایتان جهنم است و نمیتوانید ما را گول بزنید؛ ما پشتسر اماممان خواهیم بود. ای مادر که شبها بر بسترم بیداریها کشیدی، تویی که رنجها دیدی، تویی که به قول خودت، چهقدر خون دل خوردی تا مرا بزرگ کردی. به تو میگویم آیا یک نفر مسلمان میتواند در خانه بنشیند و مملکت را ناموس همة اینها را بگیرند؟ آیا زندگی فقط خوردن و خوابیدن است؟ نه، مادر، ما این نیستیم. ما مرگ سرخ را بهتر از این مرگ ننگین میانیم. تو را به خدا قسم به دشمنانم بگو: «او فقط به خاطر اسلام و امامش و ملتش به جبهه رفت و شهید شد.» از تو میخواهم که به هیچوجه، وقتی که شهید شدم، گریه نکنی؛ و این را بدان که من با پای خودم به نبرد رفتم و این خودم بودم که برای شهادت یا پیروزی ـ که هر دو پیروزی است ـ رفتم و از تو میخواهم به خواهرهای من، که در خانه هستند، حجاب و تقوا بیاموزی./ابوالفضل ولایتی
******************
پس از عرض سلام به مادر عزیز و قهرمانم، امیدوارم که مادرجان شیر خود را حلالم کنی و مرا ببخشی که در مدت عمرم برای تو کار خیری نکردم. ای مادر قهرمان، برای من ناراحت نباش و گریه نکن، خون من از شما نبودم، بلکه امانتی بودم نزد شما، که امانت خود را به نحو احسن به صاحب اصلیش برگرداندید. مادرجان، ما که وارث راه حسینیم، نباید مرگ با ذلت را انتخاب کنیم، بلکه باید دلیرانه به پیش برویم و شهادت را سعادت بدانیم و دشمنان اسلام را از بین ببریم و اسلام را در جهان نشان بدهیم. مادرجان، خوشحال باش که در نزد فاطمه زهرا(س) روسفید هستیم./علیحسین واحدی
******************
پدر و مادر عزیز، شما بیش از آنچه که به قلم و بیان آید، برای تربیت و پرورش من زحمت کشیدید و از اینکه من و برادران همرزم مرا تشویق به مبارزه با کفر میکردید سپاسگزارم. باشد که شهادتم موجبات سربلندی شما در این دنیا و در روزی که یقیناً حسابرسی در پیشگاه عدل الهی انجام خواهد شد فراهم کند. بدیهی است مسئولیت ادامهدهندگان خط سرخ شهادت با افزایش هر قطره از خون شهیدی به سیل خون شهیدان، در پیشگاه خداوند بیشتر و بیشتر میگردد./عباس رحیمی
******************
مادرم، ای شیرزنی که نام تو در قلب من است، دوستت دارم و از تو متشکرم که مرا طوری تربیت کردی که همیشه به یاد خدا باشم. درود بر تو و تمام مادران که اینچنین هستند./سعید پیشگو
******************
پدر و مادرم، از شما میخواهم که بعد از شهادت من، حتی یک قطره اشک هم نریزید. میدانم نخواهید ریخت. چون وقتی تصمیم به هجرت گرفتم، با کلمهای زیبا و لبخندی خوشحالکننده ورقة سرخ شهادت مرا امضا کردید و چشم دشمنان اسلام را کور و امیدشان را قطع کردید./محمد بختیاری
مادرجان، سلام بر تو که بالاخره بر احساس مادرانهات پیروز شدی و فرزندت را روانة میدان نبرد کفار و مسلمین کردی، و وقتی که از شما خداحافظی کردم یک کلام بیشتر بر زبانت جاری نشد که قلب و روح مرا شاداب کردی و این گفته را بر زبان آوردی: «برو به امید خدا و رضایم به رضای خدا.» و من به تو افتخار میکنم که مادری از سلالة فاطمه زهرا(س) هستی. مادرجان، حالا وقت آن رسیده که رسالت زینبوار خود را نشان دهی و گریه نکنی و مثل کوه استوار باشی./محمد الهامینژاد
******************
و اما تو، ای پدر، درود من بر تو که همچون ابراهیم فرزند خویش را، به فرمان خدای بزرگ، به قربانگاه فرستادی. پدرم، بدان و آگاه باش که اسماعیلت هرگز از فرمان باریتعالی سر باز نمیزند و مرگ در راه خدا را جز سعادت نمیداند و نیز زندگی را جز جهاد در راه خدا و شهادت را جز بهترین نعمتهای خداودن نمیداند. خانوادة عزیزم، پسرتان داماد گشته در بستر جهاد و در حجلهگاه سرخ شهادت. عروس این حجلهگاه شهادت است که آن را تنگ در آغوش گرفتهام. مادرم، هدیة عروسیم ایمان و استقامت و کمک به یارانم بود؛ نُقل عروسیم گلولههای دشمن؛ جهاز خانهام ایمان و استقامت./امیر حسینخانی
******************
مادر عزیزم، فرزندانت را چون اسماعیل آماده کن. مبادا اگر فرزندت در راه الله حرکت کرد و شهید شد، غمی به چهرهات بنشیند. مادر، روحیة قوی و فداکار تو را فراموش نمیکنم که به من گفتی «به جبهه برو» و مرتباً تذکر دادی که جهاد در راه خدا را مقدس بشمار. ای مادر مهربانم، ای نور خدادادی، ای به فدای آن دامن پاکت که بوی دامن حضرت فاطمه زهرا(س) را میدهد، ای کسی که همیشه زینبوار عمل میکردی، از تو طلب بخشش میکنم، چراکه تا تو از من راضی نباشی، خدا راضی نمیشود./امیررضا خدمتی