شهید غواص جواد شاعری
بـِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ و الصِّـدیقیــن
غواص شهید جواد شاعری
چتر بازی در امواج
شهادت : 65/10/19 (عملیات کربلای 4)
بعد از تولد جواد، علی آقا خانواده اش را به روستای پدری اش می برد و خود که در کارخانه شاه پسند مشغول بود به تهران باز می گردد
۱۷ روز پس از تولد جواد زلزله مهیبی در شهرستان قزوین، و بوئین زهرا اتفاق می افتد، روستای حسن آباد سادات نیز در معرض زمین لرزه بود. در این روستا در حدود ۳۲ نفر فوت شدند. اما به لطف خدای متعال و به تقدیرش جواد شاعری در آغوش مادر زنده ماند تا سال ها بعد ماندگار شود.
جواد بر سر سفره پر مهر پدر و لقمه ای حلالی که با زحمت به دست می آمد بزرگ شد.
در کنار مادر و پدر در مجالس تعزیه و مساجد و اهل بیت حضور پیدا می کرد. و عشق به این خاندان را در دلش آبیاری می کرد.
نوجوان که بود کنار پدر کمی تیر اندازی آموخت. و این خود روزنه ای شد و علاقه ای برای گرایش جواد به نیروهای نظامی.
علاقه ی زیادی به روستای اجدادش داشت و هر فرصتی پیدا می کرد حتما سری به آسیدطاهر پدر بزرگ روحانی اش میزد.
گاهی در کوه های اطراف روستا تمرینات ورزشی می کرد. و گاه فصل انگور چینی همراه خانواده از تهران به باغ های پدری سرک می کشد.
از سال ۵۷ در کاخ جوانان کانون تربیتی میثم تهران وارد رشته ورزشی کاراته شد. در اوج شلوغی های انقلاب همراه با دوستانش محمد رضا واحدی؛ محمد جواد جبلی؛ پرویز و منوچهر زینتی فر، غلامرضا صابر ،درویش امیر فرخ بلاغی و ... در تظاهرات شرکت می کرد. روز ۲۱ بهمن همراه با جوانان پر شور و انقلابی وارد پادگان جی تهران می شوند. و جواد چند اسلحه با خود به خانه می آورد.
مهر ماه ۱۳۵۹ با دوستانش به جبهه می رود وبعد از بازگشت از جبهه به طور جدی تری در بسیج ویژه و مسجد فعالیت خود را از سر گرفت.
در سال ۱۳۶۱ همراه با بچه های امامزاده حسن و آذری وارد عملیات الی بیت المقدس می شود. اینک جواد، جوان رشید خانواده شاعری با قد و قامتی بلند ورزشکار و با تجربیاتی که طی ۲ سال مجاهدت آموخته بود در صف خط شکنان سپاه محمد (ص) آرپی جی زن شده بود. موج انفجار جواد را بی هوش می کند. آقای محمد رضا ابوالقاسمی که حالا استاد بین المللی قرآن هستند به همراه منوچهر زینتی فر به هر سختی جواد شاعری را به آمبولانس می رسانند.
در بیمارستانی در تبریز بستری می شود. و سپس به تهران انتقال پیدا می کند. گوش هایش سنگین شده بود.
مهرماه همان سال امیر فرخ بلاغی دوست عزیز و هم رزمش به شهادت می رسد. در همان ایام که محمد رضا واحدی داماد خانواده شاعری شده بود. مراسم ساده عروسی اش را ساده تر برگزار کرد. جواد راهی خدمت سربازی شد و همزمان در پست معاونت آموزش ناحیه ابوذر سپاه تهران مشغول به کار شد.
عملیات کربلای ۴ بود. چندین ماه دوره غواصی دیده بود برای رفتن در اروند چند ساعت قبل از عملیات پایش می سوزد و به تهران بر می گردد.
۱۰ روز بعد دوباره عازم جبهه می شود. ۱۹ دی ماه در لباس غواصی در لابه لای نی های اروند با تیر مستقیم دوشکا در خط اول خط شکنان لشکر ۱۰ نیرو مخصوص سیدالشهدا(ع) جان به جان آفرین تسلیم کرد.
جواد شاعری خلق و خوی آسمانی داشت و پیروی علی اکبر امام حسین (ع) سر لوحه کارش بود. جایی که در وصیت نامه اش می نویسد. اینک فرزند شما یک از علی اکبرهاییست که به شوق دیدار مولایش حضرت ابا عبدالله عزم میدان نبرد کرده، تا در صف اصحاب عاشورایی عشق جان به جان آفرین تسلیم کند...
چندی پیش زندگی نامه داستانی این شهید را استاد محمد علی گودینی نویسنده برجسته دفاع مقدس با نام چتر بازی در امواج تألیف کردند که در دوازدهمین جشنواره کشوری سرزمین نور در اسفند ۹۳ برگزیده شد.
شادی ارواح طیبه شهدا به خصوص غواص شهید جواد شاعری صلوات
الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم
وبلاگ شهید:
http://shahidshaeri.blogfa.com/