شهید ابراهیم هادی - پرواز در بی نهایت
پرواز در بی نهایت
رفته بودیم دیدن عارف وارسته حاج میرزا اسماعیل دولابی. ایشان رو کرد به ابراهیم و گفت: آقا جان ما رو نصیحت کن! ابراهیم از خجالت سرخ شده بود. می گفت: حاج آقا ما رو خجالت ندین. مداح بود. صدای زیبایی داشت. در منطقه برای رزمندگان مداحی می کرد. بیشتر برای حضرت زهرا (س) می خواند. یکبار مسئله ای پیش آمد که گفت: دیگر مداحی نمی کنم! اما صبح روز بعد دوباره شروع به مداحی کرد! حضرت زهرا (س) را در خواب دیده بود. فرموده بودند: نگو نمی خوانم. ما تو را دوست داریم. هرکس گفت بخوان تو هم بخوان.
در منطقه گیلان غرب مسئول اطلاعات بود. در جنوب هم جزء نیروهای اطلاعات لشگر بود. قبل از عملیات والفجر مقدماتی از همه رفقا خداحافظی کرد. گویی می دانست زمان دیدار فرا رسیده.
در شب اول حمله، خودش را به بچه های گردان کمیل رساند. با شجاعت پنج روز در کانال کمیل در جنوب فکه مقاومت کرد. بیشتر بچه های مجروح را به عقب فرستاد.
روز ۲۲ بهمن ۱۳۶۱ عراقی ها آماده شدند که به کانال حمله کنند. ابراهیم باقی مانده بچه ها را به عقب فرستاد. او تنهای تنها با ملائک خدا همراه شد. دیگر کسی او را ندید. حتی جنازه اش پیدا نشد.
معلم وارسته، ورزشکار خودساخته، مداح دلسوز، ابراهیم هادی در فکه ماند تا خورشیدی باشد برای راهیان نور...