پرواز در بی نهایت
نشسته بود با فرمانده اش شوخی می کرد. "حاجی کی می خوای شهید شی، یه دلی از عزا دربیاریم" یدالله خنده اش گرفت و گفت "دلتو صابون نزن. اولا که بادمجون بم آفت نداره. دوما اگرم آفت بزنه کسی بهت حلوا و شام وناهار نمیده، خیالت راحت" همین طور می گفتند و می خندیدند. چند روز بعد همان که داشت با حاجی شوخی میکرد یکی از بچه ها را دید که ناراحت است. پرسید " چت شده؟ خبری شده؟" طرف گفت "مگه نمی دونی! حاج یدالله شهید شده" یخ زد. بغضش گرفت. باورش نمیشد. همین چند روز پیش داشت سر همین شوخی می کرد.
شهید کلهر که چمدانی پر از شکوفه های یاس تقوا همراه داشت و برای ملاقات و ضیافت با شکوه عشق لحظه شماری می کرد، عاقبت در شلمچه کارت دعوت در میهمانی پروردگارش را دریافت کرد. و در اول بهمن ماه ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۵ درمنطقه شلمچه در حالی که برای شرکت در جلسه عازم پشت جبهه بود، تذکره عبور و معراج به عالم ملکوت را گرفت و بر اثر اصابت ترکش به سرش به شهادت رسید.
وصیت نامه
من طلبنی وجدنی و من ...
خدایا شاهد باش که از تمام مظاهر مادی دنیا برهیم تا بیشتر به تو نزدیک شویم و به تو بپیوندیم.
خدایا شاهد باش به عشق تو به مسیر تو حرکت کردیم و اینک فقط پیوستن به تو را انتظار داریم.
می خواهم شهید شوم تا خونم به سرور شهیدان حسین علیه السلام گواهی دهد که من مانند مردم کوفه نیستم و رهرو راهش بوده ام.
ای بهتر از همه دوستها و یارها مرا دریاب.
ای معشوقم مرا تو خوش بخوان من انسانی گنهکار و روسیاه هستم. مرا فراخوان که دیگر نمی توانم صبر کنم و صبرم به پایان رسیده است.
گرچه سخت و ناگوار است بین دوستان صمیمی جدایی می افتد و چه سخت است آن زمان که یک رهرو به مقصدش برسد و دیگری مثل من به مقصد خویش نرسد.
بارالها خودت این سختیها را از دوش من بردار
شادی ارواح طیبه شهدا به خصوص شهید حاج یدالله کلهر صلوات
الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهمْ