پس از سفر کربلا علیرضا به عنوان مسئول تبلیغات و فرهنگی پایگاه مسجد موسی ابن جعفر(ع) انتخاب شد. سالها بود که فرهنگی بسیج فعالیت خاصی نداشت.
شروع کار او با تابلویی بود که در داخل حیاط نصب شده بود. این تابلو فقط جهت اعلامیههای ترحیم و... استفاده میشد.
ایدههای هنری او در نوع خود جالب بود. علیرضا به تمام معنا یک هنرمند بود. با پارچههای رنگی و چفیه زمینه تابلو را تغییر داد. تابلو را به چند قسمت مختلف تقسیم کرد. هر قسمت مربوط به مطلب خاصی بود. مطالب را با دقت تایپ میکرد و با استفاده از تصاویر در تابلو نصب مینمود. نورپردازی جالبی هم ایجاد کرده بود.
احکام و استفتاعات، مسایل اخلاقی، وصیتنامه شهدا، نکات تاریخی، مسایل روز کشور و... در این تابلو نصب میشد. هر دو هفته یکبار نیز کل مطالب تابلو عوض میشد. شبها بعد از نماز، مردم میایستادند و مطالب را میخواندند. بعضی هم نکات مهم را برای خودشان مینوشتند.
علیرضا به تبلیغات بسیار اهمیت میداد. میگفت: جلوه کار فرهنگی مسجد تبلیغات است.
مدتی بعد میلاد امام علی(ع) بود. علیرضا با کمک رفقا، شبستان مسجد را به زیبایی تزیین کرد. این اولین باری بود که مسجد به این زیبایی تزیین میشد. استفاده از لامپهای ریز چشمکزن و همچنین پارچههای متنوع رنگی که از بالا به سمت اطراف محراب کشیده شده بود واستفاده از پوسترها و پارچههای تبریک عید، نمای زیبایی به مسجد داده بود.
واقعاً احساس کردیم که امشب شب عید است. اما برای ما جالب بود که عدهای به او ایراد میگرفتند: چرا مسجد را اینجوری کردی!!
سید اما خودش را برای بدتر از اینها آماده کرده بود. میگفت: ما مامور به انجام وظیفهایم،بقیهاش با خدا.
بعد از آن گروه تبلیغات مسجد را راهاندازی کرد. کارها را به آنها واگذار کرده بود. خودش هم در هر جایی احتیاج بودکمک میکرد. سید مدت کوتاهی هم مسئول فرهنگی حوزه بسیج شد. آنجا هم ایدهها و نظرات جالبی را ارائه کرد. اما به علت مشغله زیاد کار در مسجد، کار حوزه را واگذار کرد.
مدتی بعد کار برای شهدای محل را شروع کرد. با بچههای بسیج به خانواده شهدا سر میزد. عکس شهید را میگرفت. پس از اسکن، کار طراحی آن را انجام میداد.
مدتی بعد به همراه چند تن از دوستان بااخلاص، تصاویر تهیه شده را به تابلو تبدیل کردند. این تابلوها در سر کوچهها نصب شد.
حالا دیگر در همه کوچههای محل در کنار نام شهید، تصویر شهید هم نصب شده. هیچ نشانی هم از اینکه چه کسی این کار را انجام داده وجود ندارد. این رفقا هزینه این کار را هم از خودشان پرداختند. فقط به عشق شهدا.
فراموش نمیکنم. مادر یکی از شهدا از سرکوچه رد میشد. یکدفعه چشمش به تصویر فرزندش افتاد. از خوشحالی گریه میکرد.
همینطور خیره شده بود به تابلو و به بنیادشهید دعا میکرد!