دفاع مقدس
ابراهیم و دوستانش جزء نخبگان و اولین کسانی بودند که به جبهه های حق علیه باطل رهسپار شدند.
او در کمیته الفتح، عملیات محافظت های شهری انجام می داد و هنگامی که جنگ شروع شد برای اعزام سر از پا نمی شناخت. یکی از رزمندگان از طرف سپاه ماموریت می گیرد که از جبهه گزارش تهیه کند. بعد از آنکه ماموریت او به اتمام رسید به تهران بازگشت و طی جلسه ای گفت: جنگ شروع شده و قصرشیرین سقوط کرده و رزمندگان اسلام تا پاسگاه برار عزیز عقب نشینی کرده اند. سه روز از جنگ گذشته بود که ابراهیم و دوستانش در خیابان ۱۷ شهریور یک جلسه ای سرپایی تشکیل دادند تا برای رفتن به جبهه آماده شوند او در این جلسه گفت: باید کمیته الفتح را جمع آوری کرده و نیروها را آماده نگه داشت تا زمانی که تشکیلات دستور دهند و با یک تجهیزات کامل به جبهه های حق علیه باطل رهسپار شویم. در کمیته الفتح اکثر نیروها تحت امر ابراهیم هادی بودند. هنگامی که دشت ذهاب دست نیروهای عراقی بود تعدادی از رزمندگان به دلیل عدم تجربه به اسارت عراقی ها درآمدند اما ابراهیم با یک نقشه طراحی شده و اصولی تر وارد نبرد با دشمن شد. ابراهیم با تعدادی از نیروهای رزمنده که حدودا ده الی پانزده نفر بودند برای شناسایی و آماده کردن نقشه به خاک دشمن نفوذ کرد و حدودا سه روز طول کشید که شناسایی به اتمام رسید.
در واقع نفوذ به خاک دشمن و شناسایی مناطق دشمن یکی از کارهای ابراهیم بود و به این کار علاقه زیادی داشت. در ادامه آنها بعد از سه روز با نوشته های زیاد و نقشه دقیق آمدند و نیروها را طبق نقشه تقسیم کردند.
آنها بدون آنکه تزلزلی داشته باشند با قدرت و یقین شروع به کار کردند زیرا شهادت را پذیرفته و می دانستند در این راه شهادت وجود دارد به همین دلیل به هیچ چیز فکر نمی کردند. آنها در سرپل ذهاب که تیپ ۳ ابوذر هم بود مستقر شدند. منطقه شناسایی شد و آنها یکی یکی به سوی ارتفاعاتی که گرفته بودند رفتند و در آنجا مستقر شدند تا به راحتی بتوانند در آنجا دیده بانی کنند.
او خانواده اش را بسیار دوست می داشت، با مرام و با معرفت بود. هرکسی که برای اولین بار با ایشان برخورد داشت از وزیر گرفته تا کارگر، از انسانیت و اخلاق حسنه او تعریف و تمجید می کردند.
در گردان کسانی بودند که روسای قبیله و یا منطقه خود به حساب می آمدند و هنگامی که ابراهیم به همراه دوستانش نزد آنها می رفت و سوالاتی از آنها می کرد در عرض بیست دقیقه بزرگان منطقه که اغلب از کسانی بودند که مردم برای دستبوسی نزدشان می آ مدند مرید ابراهیم می شدند.
و با چندین تن به طور مسلح ابراهیم را محافظت می کردند و او را فرمانده می نامیدند. در واقع صداقت، رفاقت، صفا و صمیمیت وی باعث می شد که آنها مرید او شوند.
ابراهیم با یک دمپایی و یک شلوار کردی و سر تراشیده در جبهه و شهر تهران رفت و آمد می کرد و در عین سادگی و ساده زیستی کارهای بزرگی انجام می داد.
او نیروهایی همچون شهید علی خرم دل، اصغر وصالی و ... را تربیت کرد.