همسفر شهدا

همسفر شهدا ، زنده یاد سید علیرضا مصطفوی

همسفر شهدا

همسفر شهدا ، زنده یاد سید علیرضا مصطفوی

همسفر شهدا

فعال فرهنگی ، طلبه بسیجی ، ذاکر اهل بیت (ع) ، پرپر شده راهیان نور و همسفر شهدا
زنده یاد "سید علیرضا مصطفوی"

سید علیرضا مصطفوی در هفدهم تیرماه سال ۱۳۶۶ مصادف با میلاد حضرت ثامن الحجج علی ابن موسی الرضا (ع) در خانواده مذهبی و در محله میدان آیت الله سعیدی (غیاثی) دیده به جهان گشود. مراحل رشد را به همراه آموزه های دینی سپری کرد. پس از جذب در بسیج مسجد موسی ابن جعفر (ع ) ابتدا کانون نوجوانان شهید آوینی و هیئت رهروان شهدا را تاسیس نمود و سپس مسئول فرهنگی بسیج شد و با جذب نوجوانان محله کار فرهنگی را آغاز نمود.
در نهایت در تابستان سال ۱۳۸۸ به دلیل سفر به مناطق عملیاتی دفاع مقدس آسمانی شد.
در این رابطه گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی پس از مصاحبه با خانواده و دوستان و همراهانش ، کتابی با عنوان «همسفر شهدا» تهیه و در سرتاسر کشور توزیع نمودند.

پس از مطلع شدن رهبر معظم انقلاب از زندگینامه وی ، ایشان پیام زیر را به همراه یک جلد قرآن کلام الله مجید به خانواده وی اهدا نمودند.

«خداوند سکینه و سلام بر قلب این مادر دلسوخته و رحمت بی منتها بر قلب آن جوان صالح عطا فرماید»

طبقه بندی موضوعی

۱۵ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است

بـِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ و الصِّـدیقیــن

 

شهید مدافع حرم محمد حسین مرادى

 

شهید محمد حسین مرادى در سى ام مهرماه سال هزارو سیصد و شصت در محله مجیدیه متولد شد . دوران دبستان در مدرسه ى شهداى گمنام تحصیل کرد. محمد حسین پس از استخدام در سپاه در ۲۴ سالگی ازدواج کرد. محمد حسین بیست و هشتم آبان ماه سال ۱۳۹۲ در دفاع از حرم حضرت زینب (س) در نبرد با تروریست های تکفیری به شهادت رسید. پیکر این شهید بزرگوار در گلزار شهدای چیذر تا روز ظهور امام زمان (عج) به امانت گذاشته شد.



 

شادی ارواح طیبه شهدا به خصوص شهید مدافع حرم محمد حسین مرادى صلوات

الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم

 

۰ نظر ۲۶ آبان ۹۴ ، ۱۴:۲۴
همسفر شهدا

بـِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ و الصِّـدیقیــن

 

سردار شهید مهدی زین الدین

 

فرمانده لشکر ۱۷ علی ابن ابیطالب (ع)

 

تولد : ۱۳۳۸ - تهران

شهادت : ۱۳۶۳/۸/۲۷

آرامگاه : قم - گلزار شهدای علی ابن جعفر (ع)

 

زندگینامه

 

سال ۱۳۳۸ در کانون گرم خانواده‌ای مذهبی، متدین و از پیروان مکتب سرخ تشیع، در تهران دیده به جهان گشود. مادرش که بانویی مانوس با قرآن و آشنای با دین و مذهب بود برای تربیت فرزندش کوشش فراوانی نمود. داشتن وضو، مخصوصاً هنگام شیردان فرزندانش برایش فریضه بود و با مهر و محبت مادری، مسائل اسلامی را به آنها تعلیم می‌داد.

 

نبوغ و استعداد مهدی باعث شد که او در دوران کودکی قرآن را بدون معلم و استاد یاد بگیرد و بر قرائت مستمر آن تلاش نماید. پس از ورود به دبستان در اوقات بیکاری به پدرش که کتابفروشی داشت، کمک می‌کرد و به عنوان یک فررند، پدر و مادر را در امور زندگی یاری می‌داد.

 


مهدی در دوران تحصیلات متوسطه‌اش به لحاظ زمینه‌هایی که داشت با مسائل سیاسی و مذهبی آشنا و در این مدت (که با شهید محرب آیت‌الله مدنی (ره) مانوس بود)، روح تشنه خود را با نصایح ارزنده و هدایتگر آن شهید بزرگوار سیراب می‌نمود و در واقع در حساسترین دوران جوانی به هدایت ویژه‌ای دست یافته بود. به همین دلیل از حضرت آیت‌الله مدنی بسیار یاد می‌کرد و رشد مذهبی خود را مدیون ایشان می‌دانست.

 

در مسیر مبارزات سیاسی علیه رژیم پهلوی، پدر شهیدان مهدی و مجید زین‌الدین برای بار دوم از خرم‌آباد به سقز تبعید گردید. این امر باعث شد تا مهدی که خود در مبارزات نقش فعالی داشت دوری پدر را تحمل کند و سهم پدر را نیز در مبارزات خرم‌آباد بردوش کشد.

 

در ادامه مبارزات سیاسی دوران دبیرستان، کینه عمیقی نسبت به رژیم پهلوی پیدا کرد و زمانی که حزب رستاخیز شروع به عضوگیری اجباری می‌نمود. شهید زین‌الدین به عضویت این حزب در نیامد و با سوابقی که از او داشتند از دبیرستان اخراجش کردند. به ناچار برای ادامه تحصیل، با تغییر رشته از ریاضی به طبیعی موفق به اخذ دیپلم گردید و در کنکور سال ۱۳۵۶ شرکت کرد و ضمن موفقیت، توانست رتبه چهارم را در بین پذیرفته‌شدگان دانشگاه شیراز بدست آورد. این امر مصادف با تبعید پدرش به جرم حمایت از امام خمینی(ره) از خرم‌آباد به سقز و موجب انصراف از ادامه تحصیل و ورود جدی‌تر ایشان در سنگر مبارزه پدرش شد.

 

پس از مدتی پدر شهید زین‌الدین از سقز به اقلید فارس تبعید شد. این ایام که مصادف با جریانات انقلاب اسلامی بود، پدر با استفاده از فرصت پیش‌آمده، مخفیانه محل زندگی را به قم انتقال داد. مهدی نیز همراه سایر اعضای خانواده، از خرم آباد به قم آمد و در هدایت مبارزات مردمی نقش موثرتری را عهده‌دار شد.

 

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی جزو اولین کسانی بود که جذب نهاد مقدس جهاد سازندگی شد و با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی قم، برای انجام وظیفه شرعی و اجتماعی خود و حفظ و حراست از دست‌آوردهای خونین انقلاب، به این نهاد مقدس پیوست. ابتدا در قسمت پذیرش و پس از آن به عنوان مسئول واحد اطلاعات سپاه قم انجام وظیفه کرد.

 

شهید زین‌الدین در زمان مسئولیت خود در واحد اطلاعات (که همزمان با غائله خلق مسلمان و توطئه‌های پیچیده ضدانقلاب در شهر خونین و قیام قم بود) با ابراز نقش فعال خود و با برخورداری از بینش عمیق سیاسی، در خنثی کردن حرکتهای انحرافی و ضدانقلابی گروهکهای آمریکایی نقش به سزایی داشت.


 

با آغاز تهاجم دشمن بعثی به مرزهای میهن اسلامی، شهید زین‌الدین بی‌درنگ پس از گذراندن آموزش کوتاه مدت نظامی، به همراه یک گروه صدنفره خود را به جبهه رساند و به نبرد بی‌امان علیه کفار بعثی پرداخت.

پس از مدتی مسئول شناسایی یگانهای رزمی شد. و بعد از آن نیز مسئول اطلاعات عملیات سپاه دزفول و سوسنگرد گردید. در این مسئولیتها با شجاعت، ایمان و قوت قلب،‌تا عمق مواضع دشمن نفوذ می‌کرد و با شناسایی دقیق و هدایت رزمندگان اسلام، ضربات کوبنده‌ای بر پیکر لشکریان صدام وارد می‌آورد. بخشی از موفقیتهای بدست آمده توسط رزمندگان اسلام در عملیات فتح‌المبین، مرهون تلاش و زحمات ایشان و همکارانش در زمان تصدی مسئولیت اطلاعات عملیات سپاه دزفول و محورهای عملیاتی بود.

 

شهید زین‌الدین در عملیات بیت‌المقدس مسئولیت اطلاعات عملیات قرارگاه نصر را برعهده داشت و بخاطر لیاقت، ایمان، خلوص، استعداد رزمی و شجاعت فراوان، در عملیات رمضان به عنوان فرمانده تیپ علی‌بن ابیطالب(ع) - که بعدها به لشکر تبدیل شد انتخاب گردید.

در عملیات رمضان، تیپ علی‌بن ابیطالب (ع) جزو یگانهای مانوری و خط‌شکن بود و به حول و قوه الهی و با قدرت فرماندهی و هدایت ایشان در بکارگیری صحیح نیروها و موفقیت آن یگان در این عملیات بعدها این تیپ، به لشکر تبدیل شد.

 

لشکر مقدس علی‌بن ابیطالب (ع) در تمام صحنه‌های نبرد سپاهیان اسلام (عملیات محرم، والفجرمقدماتی، والفجر ۳ و والفجر ۴) خط شکن

 


و به عنوان یکی از یگانهای همیشه موفق، نقش حساس و تعیین کننده‌ای را برعهده داشت.

 

صبر، استقامت، مقاومت جانانه و به یادماندنی این یگان، همگام با سایر یگانها در عملیات پیروزمندانه خیبر بسیار مشهور است. هنگامی که دشمن از هوا و زمین و با انواع جنگ‌افزارها و هواپیماهای توپولوف و میگ و بمبهای شیمیایی و پرتاب یک میلیون و دویست هزار گلوله توپ و خمپاره، جزایر مجنون را آماج حملات خویش قرار داده بود، او و یگان تحت امرش مردانه و تا آخرین نفس جنگیدند و دشمن زبون را به عقب راندند و جزایر و حفظ کردند.

 

خصوصیات بارز او شجاعت و شهامت بود. خط شکنی شبهای عملیات و جنگیدن با دشمن در روز و مقاومت در برابر سخت‌ترین پاتکها به خاطر این روحیه بود. روحیه‌ای که اساس و بنیان آن بر ایمان و اعتقاد به خدا استوار بود.

مجاهدت دائمی او برای خدا بود و هیچگاه اثر خستگی روحی در وجودش دیده نمی‌شد.

شهید زین‌الدین در کنار تلاش بی‌وقفه‌اش، از مستحبات غافل نبود. اعقتاد داشت که جبهه‌های نبرد، مکانی مقدس است و انسان دراین مکان، به خدا تقرب پیدا می‌کند. همیشه به رزمندگان سفارش می‌کرد که به تزکیه نفس و جهاد اکبر بپردازند.

 


او همواره سعی می‌کرد که با وضو باشد. به دیگران نیز تاکید می‌نمود که همیشه با وضو باشند. به نماز اول وقت توجه بسیار داشت و با قرآن مجید مانوس بود و به حفظ آیات آن می‌پرداخت. به دلیل اهمیتی که برای مسائل معنوی قائل بود نماز را به تانی و خلوص مخصوصی به پا می‌داشت. فردی سراپا تسلیم بود و توجه به دعا، نماز و جلسات مذهبی از همان دوران کودکی در زندگی مهدی متجلی بود.

 

با علاقه خاصی به بسیجی‌ها توجه می‌کرد. محبت این عناصر مخلص در دل او جایگاه ویژه‌ای داشت. برای رسیدگی به وضعیت نیروها و مطلع شدن از احوال برادران رزمنده خود به واحدها، یگانها و مقرهای لشکر سرکشی می‌نمود و مشکلات آنان را رسیدگی و پیگیری می‌کرد. همواره به برادران سفارش می‌کرد که نسبت به رزمندگان احترام قائل شوند و همیشه خودشان را نسبت به آنها بدهکار بدانند و یقین داشته باشند که آنها حق بزرگی بر گردن ما دارند.

 

شیفتگی و محبت ویژه‌ای به اهل بیت عصمت و طهارت(ع) داشت. با شناختی که از ولایت فقیه داشت از صمیم قلب به امام خمینی (ره) عشق می‌ورزید. با قبلی مملو از اخلاص، ایمان و علاقه از دستورات و فرامین آن حضرت تبعیت می‌نمود. به دقت پیامها و سخنرانیهای ایشان را گوش می‌داد و سعی می‌کرد که همان را ملاک عمل خود قرار دهد و از حدود تعیین شده به هیچ وجه تجاوز نکند. می‌گفت: ما چشم و گوشمان به رهبر است، تا ببینیم از آن کانون و مرکز فرماندهی چه دستوری می‌رسد، یک جان که سهل است، ای کاش صدها جان می‌داشتیم و در راه امام فدا می‌کردیم.

او در سخت‌ترین مراحل جنگ با عمل به گفته‌های حضرت امام خمینی (ره) خدمات بزرگی به جبهه‌ها کرد.

 

حفظ اموال بیت‌المال برای شهید زین‌الدین از اهمیت خاصی برخوردار بود. همواره در مسئولیت و جایگاهی که قرار داشت نهایت دقت خود را به کار می‌برد تا اسراف و تبذیر نشود. بارها می‌گفت:در مقابل بیت‌المال مسئول هستیم.

در استفاده از نعمتهای الهی و حتی غذای روزمره میانه‌روی می‌کرد.

او خود را آماده رفتن کرده بود و همواره برای کم کردن تعلقات مادی تلاش می‌کرد. ایثار و فداکاری او در تمام زمینه‌ها، بیانگر این ویژگی و خصوصیتش بود. برای اخلاص و تعهد آن شهید کمتر مشابهی می‌توان یافت.

 

او جز به اسلام و انجام تکلیف الهی خود نمی‌اندیشید. در مناجات و راز و نیازهایش این جمله را بارها تکرار می‌کرد:

ای خدا! این جان ناقابل را از ما قبول بفرما و در عوض آن، فقط اسلام را پیروز کن.

از آنجا که برادران، ایشان را به عنوان الگویی برای خود قرار داده بودند، سعی می‌کردند اخلاق و رفتارشان مثل ایشان باشد.

او شخصیتی چند بعدی داشت: شخصیتی پرورش یافته در مکتب انسان ساز اسلام. خیلی‌ها شیفته اخلاق، رفتار، مدیریت و فرماندهی او بودند و او را یک برادر بزرگتر و معلم اخلاق می‌دانستند. زیرا او قبل از آنکه لشکر را بسازد، خود را ساخته بود.

 

اخلاق و رفتار او باتوجه به اقتضای مسئولیتهای نظامی‌اش که دارای صلابت و قدرت خاصی بود، زمانی که با بسیجیان مواجه می‌شد برادری صمیمی و دلسوز برای آنها بود.

شهید مهدی زین‌الدین در زمینه تربیت کادرهای پرتوان برای مسئولیتهای مختلف لشکر به گونه‌ای برنامه‌ریزی کرده بود که در واحدهای مختلف، حداقل سه نفر در راس امور و در جریان کارها باشند. می‌گفت:

من خیالم از لشکر راحت است. اگر چند ماه هم در لشکر نباشم مطمئنم که هیچ مسئله‌ای به وجود نخواهد آمد.

در کنار این بزرگوار صدها انسان ساخته شدند، زیرا رفتار و صحبتهایش در عمق جان نیروهای رزمنده می‌نشست. بارها پس از سخنرانی، او را در آغوش خویش می‌کشیدند و بر بالای دستهایشان بلند می‌کردند.

 

او یکی از فرماندهان محبوب جبهه‌ها به شمار می‌آمد. فرماندهی که نور معرفت، تقوا، صبر و استقامت سراسر وجودش را فراگرفته بود و این نورانیت به اطرافیان نیز سرایت کرده بود. چنانچه گفته می‌شود: ۷۰ % نیروهای پاسدار و بسیجی آن لشکر، نماز شب می‌خواندند.

 

سردار رحیم صفوی‌فرمانده سابق سپاه درباره او می‌گوید: شهید مهدی زین‌الدین فرماندهی بود که هم از علم جنگی و هم از علم اخلاق اسلامی برخوردار بود. در میدان اسلام و اخلاق، توانا و در عرصه‌های جنگ شجاع، رشید، مقاوم و پرصلابت بود.

شهادت مزدی بودکه خدا برای مجاهدات بی شمار این بنده برگزیده اش قرارداده بود.

 

در آبان سال ۱۳۶۳ شهید زین‌الدین به همراه برادرش مجید (که مسئول اطلاعات و عملیات تیپ ۲ لشکر علی‌بن ابیطالب (ع) بود) جهت شناسایی منطقه عملیاتی از کرمانشاه به سمت سردشت حرکت می‌کنند. در آنجا به برادران می‌گوید: من چند ساعت پیش خواب دیدم که خودم و برادرم شهید شدیم!

موقعی که عازم منطقه می‌شوند، راننده‌شان را پیاده کرده و می‌گویند: خودمان می‌رویم. حتی در مقابل درخواست یکی از برادران، مبنی بر همراه شدن با آنها، برادر مهدی به او می‌گوید: تو اگر شهید بشوی، جواب عمویت را نمی‌توانیم بدهیم، اما ما دو برادر اگر شهید بشویم جواب پدرمان را می‌توانیم بدهیم.

فرمانده محبوب بسیجیها، سرانجام پس از سالیان طولانی دفاع در جبهه‌ها و شرکت در عملیات و صحنه‌های افتخارآفرین، در درگیری با ضد انقلاب شربت شهادت نوشید و روح بلندش را از این جسم خاکی به پرواز درآمد تا در نزد پروردگارش ماوی گزیند.

 


همان طور که برادران را توصیه می‌کرد: ما باید حسین‌وار بجنگیم؛ حسین‌وار جنگیدن یعنی مقاومت تا آخرین لحظه؛ حسین‌وار جنگیدن یعنی دست از همه چیز کشیدن در زندگی؛ ای کاش جانها می‌داشتیم و در راه امام حسین(ع) فدا می‌کردیم؛ از همرزمانش سبقت گرفت و صادقانه به آنچه معتقد بود و می‌گفت عمل کرد و عاشقانه به دیدار حق شتافت.

 

شادی ارواح طیبه شهدا به خصوص سردار شهید مهدی و مجید زین الدین صلوات

الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم

۰ نظر ۲۵ آبان ۹۴ ، ۱۶:۲۹
همسفر شهدا

بـِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ و الصِّـدیقیــن


سردار شهید علی اصغر وصالی طهرانی‌فرد


فرمانده گروه دستمال سرخ ها


 

تولد : 1329- تهران

شهادت : 1359/8/28- تنگه حاجیان

آرامگاه : گلزار شهدای بهشت زهرا (س)

 

علی اصغر وصالی طهرانی ‌فرد (اصغر وصالی) در سال 1329 در منطقه دولاب تهران به دنیا آمد.

وی در سال‌‌های جوانی توانست با مشقت فراوان از ایران خارج شده و دوره‌های چریکی را در میان مبارزان فلسطینی طی کند. سپس به ایران آمد و زندگی مخفی خود را شروع کرد اما سرانجام توسط عوامل رژیم طاغوت بازداشت شد.

 

وصالی طهرانی‌فرد در ابتدا به اعدام و بعد با یک درجه تخفیف به حبس ابد محکوم شد ولی بعدها حکم تغییر کرد و دوازده سال زندان برایش بریدند. در اواخر سال 56 هم بعد از پنج سال و نیم حبس، از زندان آزاد شد.

 


با پیروزی انقلاب، علی اصغر انتظامات زندان قصر را تشکیل داد و در سال 59 وارد تشکیلات نوپای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد و از بنیانگذاران اصلی بخش اطلاعات سپاه گردید و مدتی نیز فرماندهی بخش اطلاعات خارجی را بر عهده گرفت.

 

روحیه علی اصغر به هیچ وجه با امور اداری و ستادی سازگار نبود و به همین دلیل مسئولیت خود را در ستاد کل سپاه رها کرده و به جبهه غرب شتافت تا به نبرد رودررو با ضدانقلاب و متجاوزین بعثی بپردازد.

 

وی با گردان تحت امرش در سخت ترین جبهه های غرب کشور خوش درخشید و جمع قابل توجهی از آنان نیز به شهادت رسیدند.

 


نیروهای تحت امر علی اصغر وصالی به دلیل بستن دستمال سرخ بر گردن‌هایشان به «گروه دستمال سرخ ها» شهرت داشتند.

روز تاسوعای سال 1359 تصمیم گرفته شد عملیاتی برای روز عاشورا تدارک دیده شود. حوالی ظهر عاشورا، علی اصغر در تنگه حاجیان از ناحیه سر مورد اصابت گلوله قرار گرفت و بر اثر همین جراحت، مصادف با چهلمین روز شهادت برادرش اسماعیل به شهادت رسید. پیکر پاک شهید اصغر وصالی تهرانی فرد در قطعه 24 بهشت زهرای تهران در کنار برادرش و در میان یارانش (گروه دستمال سرخ‌ها) تا روز ظهور مولایش به امانت سپرده شد.

 

شادی ارواح طیبه شهدا به خصوص شهید علی اصغر وصالی طهرانی فرد صلوات

الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم

۰ نظر ۲۴ آبان ۹۴ ، ۱۱:۳۴
همسفر شهدا

بسم ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ و الصِّـدیقیــن

 

سردار شهید جواد حاج خداکرم

 

فرمانده نیروی انتظامی سیستان و بلوچستان

 

تولد : ۱۳۳۴/۹/۱۱ - تهران

شهادت : ۱۳۷۶/۸/۲۵ - زابل

آرامگاه : تهران - گلزار شهدای بهشت زهرا (س)

بهانه پرواز : درگیری با اشرار و قاچاقچیان مواد مخدر

 

از کوچه های جنوب شهر تا میدان مبارزه

 

جواد حاج خداکرم در یازدهم آذرماه سال ۱۳۳۴  در یکی از محله های جنوب تهران در یک خانواده مذهبی به دنیا آمد . از همان کودکی به اهل بیت عصمت ، عشق می ورزید و یکی از بنیانگذاران هیئت محبان الهادی بود . او ضمن ادامه تحصیل به ورزش باستانی علاقه داشت و یکی از پیشکسوتان این ورزش بود . در دوران جوانی تحت تأثیر برادر بزرگتر خود ( شهید ابراهیم حاج خداکرم ) قرارگرفت و مبارزات سیاسی خود را شروع کرد . او در پخش رساله ، اعلامیه ها و بیانیه های حضرت امام کوشش فراوان نمود . وی در طی سال های ۵۶ و ۵۷ به همراه برادرش یکی از برپاکنندگان تظاهرات و راه پیمایی در شهر تهران بودند .

 


با ورود حضرت امام به میهن ، عضو کمیته استقبال بود و پس از پیروزی انقلاب اسلامی ، لباس مقدس کمیته انقلاب اسلامی را به تن کرد و کمیته های مسجد علی ابن ابیطالب ( ع) و مسجد ابوالفضل(ع) را تشکیل داد . با شروع غائلة کردستان و فرمان حضرت امام به کردستان رفت و در کنار شهید قرنی و شهید دکتر چمران ، حضور یافت و در عملیات های مختلف ، شرکت فعال داشت.

 

هنگامی که عراق به مرزهای ایران اسلامی حمله ور شد ، در حالیکه در بیمارستان قلب بستری بود ، در لباس کمیته خود را به جبهه رساند . در آنجا به همراه دکتر چمران در جنگ های نامنظم به دشمن یورش برد و آنها را که به خرمشهر نفوذ کرده بودند ، تا مرز شلمچه به عقب راند . در همین واقعه بود که برادر بزرگتر او (ابراهیم) به شهادت نائل آمد .

 


او ، پس از پایان جنگ در حفاظت از کیان دین و ایران ، به تلاش شبانه روزی خود استمرار بخشید . در سال ۱۳۷۴ فرمانده منطقه انتظامی شهرستان قم شد . در همان سال به جانشینی ناحیه انتظامی سیستان و بلوچستا ن نیز درآمد.

 

یک سال بعد ، به عنوان فرمانده ناحیه انتظامی استان سیستان و بلوچستان گمارده شد تا با ایادی کفر و سوداگران مرگ مبارزه کند . بیست و پنجم آبان سا ل ۱۳۷۶ بود که در منطقه عملیاتی شیلر ، از توابع شهرستان زابل ، در رویارویی با اشرار به شهادت رسید .

 

 

شادی ارواح طیبه شهدا به خصوص سردار شهید جواد حاج خداکرم صلوات


الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم

 

۲ نظر ۲۳ آبان ۹۴ ، ۰۰:۰۶
همسفر شهدا

 

بـِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ و الصِّـدیقیــن

سردار شهید حسن طهرانی‌ مقدم

پدر موشکی ایران

 


ولادت : 1338/8/6 - تهران

شهادت : 1390/8/21 - ملارد کرج

آرامگاه : تهران - گلزار شهدای بهشت زهرا (س)


حسن طهرانی مقدم ۶ آبان ماه ۱۳۳۸ در محله سرچشمه تهران متولد شد. به علت شغل پدرش (محمود طهرانی مقدم)، که به پیشه خیاطی مشغول بود، به محله شکوفه و سپس به محله بهارستان نقل مکان کرد و مقاطع ابتدایی و دبیرستان را در همین مناطق گذراند.

 

ورود به فعالیت‌های مذهبی در مسجد زینب کبری(س)

در مسجد زینب کبرای سرچشمه، زیر نظر آیت‌الله سیدعلی لواسانی امام جماعت و مدیر مسجد،‌ تعلیمات دینی و مقدمات آشنایی با اسلام را فرا گرفت و به همراه برادرانش در گروه سرود مسجد شروع به فعالیت کرد. این گروه سرود، هسته‌ اصلی گروه سرودی بود که در روز 12 بهمن 57 در فرودگاه مهرآباد و در مراسم استقبال از امام (ره) به اجرای برنامه پرداخت.

 


قبولی در دانشگاه در مقطع کاردانی

شهید بزرگوار حاج حسن طهرانی‌مقدم پس از پایان دوره تحصیلات متوسطه در رشته صنایع (برش قطعات صنعتی) در مقطع فوق دیپلم مدرسه عالی تکنیکیوم نفیسی پذیرفته شد.

همزمان با اوج‌گیری فعالیت انقلابی، تحت تاثیر برادرش (محمد) به صف انقلابیون پیوست.

او در روزهای منجر به پیروزی انقلاب به اتفاق دوستانش در فعالیت‌های زیرزمینی، نارنجک‌های دستی می‌‌ساخت که با استفاده از سه راهی لوله آب تولید می‌شد. شب 22 بهمن در میدان امام حسین (فوزیه سابق) با پرتاب نارنجک دستی یک خودروی نظامی ارتش را مصادره و سرهنگ سوار بر خودرو را به اسارت درآورد.

 

عضویت در سپاه پاسدران

طهرانی مقدم در 21 سالگی و در ابتدای شکل‌گیری رسمی سپاه پاسداران، به عنوان مسئول اطلاعات منطقه‌ی 3 سپاه شمال، مشغول به فعالیت شد و تا 31/7/59 در این سمت باقی ماند. در زمان بروز ناآرامی‌ها در نقاط مرزی که مهم‌ترین آنها حوادث تجزیه‌طلبانه در کردستان بود، سپاه را در 15 ماه اول عمر خود متوجه ضرورت تقویت صبغه نظامی کرد.

با این رویکرد تا شهریور 1359 که کشور در آستانه هجوم رژیم بعث عراق قرار گرفت، حداکثر توان رزمی سپاه، تعداد معدودی گردان‌های رزمی بود که با روش‌های چریکی و غیر کلاسیک، درگیر مبارزه با اشرار وضد انقلابیون مسلح در کردستان شدند.

سنگین‌ترین سلاحی که در آن دوران در اختیار سپاه بود، تعدادی خمپاره‌انداز و آرپی‌جی و تیربار بود، در حالی که در همین وضعیت، ضد انقلابیون در کردستان، حتی به توپخانه نیز مجهز بودند.

 

جرقه‌های شکل‌گیری توپخانه سپاه؛ 1359

بعد از عملیات ثامن‌الائمه که منجر به رفع محاصره آبادان شد‌، از جمله غنائم به دست آمده از عراق، یک آتشبار توپخانه 155 میلیمتری کششی بود که از جانب دشمن در شمال آبادان، بین دارخوین و پل مارد مستقر بود.

این آتشبار توپخانه بلافاصله تعمیر و عملیاتی شد و در همان منطقه، علیه دشمن به کار گرفته شد. سه ماه بعد در عملیات فتح بستان، مجددا یک گردان توپخانه 130 میلیمتری و یک آتشبار 105 میلیمتری پرتغالی ارتش عراق از سوی رزمندگان تیپ 14 امام حسین(ع) اصفهان به غنیمت گرفته شد که این گردان به دستور حسین خرازی(فرمانده تیپ) سازماندهی شده و در عملیات فتح‌المبین در پشتیبانی از گردان‌های مانوری بسیجی مبادرت به اجرای آتش کرد.

 


حاج حسن بعد از عملیات ثامن‌الائمه، متوجه ضعف آتش پشتیبانی خودی مستقر در خطوط مقدم جنگ شد،. مدت‌ها روی این موضوع فکر کرد و سرانجام در پاییز 1360 طرح ساماندهی آتش پشتیبانی (خمپاره‌اندازها) را به صورت سنجیده و مدون تقدیم حسن باقری کرد.

نامه را محسن رضایی (فرمانده وقت کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) امضا کرد و تحویل حسن باقری داد و حسن باقری آن را به حسن مقدم داد.

حاج حسن نامه تایپ شده را خواند و دید طرح خودش درباره ساماندهی خمپاره‌اندازها به منظور پشتیبانی از نیروهای پیاده است

در نامه خطاب به فرماندهان قرارگاه قدس، نصر، فجر و فتح سپاه در جبهه‌های جنوب آمده بود: برادر حسن مقدم به عنوان فرمانده پشتیبانی‌کننده آتش‌های خمپاره‌ای سپاه معرفی می‌شوند؛ لازم است با او همکاری کنید.

 

تاسیس توپخانه سپاه

شهید حسن طهرانی‌مقدم این اتفاق را این‌گونه روایت می‌کند: «عملیات فتح‌المبین تمام شد. من در سپاه شوش وقتی گزارش را به آقا رشید می‌دادم، دیدم آقا رشید باخنده می‌گوید «مقدم برو توپخانه سپاه را سازماندهی کن. برو سراغ توپخانه». گفتم آقا رشید ما داریم خمپاره را سازماندهی می‌کنیم. در عملیات فتح‌المبین (اگر اشتباه نکنم)148 قبضه انواع توپ‌های روسی به غنیمت سپاه درآمده بود. آن موقع سپاه 9 تیپ داشت. قرار شد برویم آن توپ‌ها را بیاوریم و سازماندهی کنیم. شهید بزرگوار حسن شفیع‌زاده اولین نفری بودکه رفتم دنبالش. بعد از عملیات فتح‌المبین از تیپ‌المهدی شوش آوردمش پیش خودم و آقای محمد آقایی که از مسئولین توپخانه سپاه بودند، به انضمام شهید ناهیدی. این بچه‌های نخبه باهوش را جمع کردیم و توپخانه سپاه راتشکیل دادیم».

 


راه‌اندازی فرماندهی موشک سپاه

روایت سردار زهدی:«آبان سال 1362 به برادر حسن طهرانی‌مقدم که صاحب ایده‌های بزرگی در این زمینه بود،‌ ماموریت راه‌اندازی و سازماندهی "فرماندهی موشکی زمین به زمین سپاه" محول شد.

 

شلیک توپ به سمت بصره

حضرت امام(ره) با مقابله به مثل حملات موشکی عراق موافقت کردند.

جمهوری اسلامی ایران در آن زمان فاقد سامانه موشکی بود و مقابله به مثل، تنها در سطح توپخانه‌ای صورت می‌گرفت.

در جلسه‌ای که سردار مقدم به عنوان فرمانده توپخانه سپاه حضور داشت،‌ قرار شد شهر بصره با توپ‌های 130 میلیمتری که حداکثر برد آنها 28 تا 30 کیلومتر بود، مورد حمله توپخانه‌ای قرار گیرد.

 

شلیک اولین موشک به سمت عراق

21 اسفندماه 1363 اولین موشک ایران به کرکوک شلیک شد.

دومین موشک هم در بامداد 64/12/23 به بانک 18 طبقه رافدین بغداد اصابت کرد و موشک بعدی در باشگاه افسران ارتش عراق در بغداد فرود آمد و حدود 200 نفر از فرماندهان عراقی را به هلاکت رساند.

روایت سردار زهدی از این اتفاق به این شکل است: «وقتی که بنا شد اولین موشک را خود برادران سپاه به سمت بغداد شلیک کنند، با هم به کرمانشاه رفتیم. مقدمات کار فراهم شد و باشگاه افسران بغداد را هدف گرفتیم. مرحوم شهید مقدم پیشنهاد کرد اول دعای توسل بخوانیم و بعد از دعا به زبان فارسی با خدا صحبت کرد و گفت: «خدایا ما نمی‌خواهیم مردم عراق را بکشیم. ما می‌خواهیم نظامیان را از بین ببریم که هم ما و هم عراقی‌ها را می‌کُشند. خدایا این موشک را به باشگاه افسران بزن». موشک شلیک شد و همه پای رادیو نشستیم. پس از چند دقیقه رادیو بی‌بی‌سی اعلام کرد "یک موشک، باشگاه افسران بغداد را منهدم کرده و تعداد زیادی از افراد حاضر در آن کشته شده‌اند". من پیشانی شهید مقدم را بوسیدم و گفتم این به هدف خوردن موشک نتیجه اخلاص و پاکی تو بود».

 

انتصاب به عنوان فرمانده موشکی نیروی هوایی سپاه

پس از صدور فرمان تاریخ امام (ره) مبنی بر تشکیل نیروهای سه گانه سپاه پاسداران،‌ شهید مقدم در سال 1364 به سِمت فرماندهی موشکی نیروی هوایی سپاه منصوب شد.

روایت محسن رضایی از این ماجرا بدین ترتیب است: «جنگ شهرها که آغاز شد، صدام به شدت شهرهای ما را با موشک و بمباران هوایی مورد حمله قرار می‌داد و فشار خیلی زیادی روی ما می‌آمد. من یک روز برادر محسن رفیقدوست را که مسئول لجستیک سپاه بود خواستم و گفتم ما چاره‌ای نداریم جز اینکه جواب موشک‌ها را با موشک بدهیم، لذا ایشان را فرستادیم سوریه و لیبی و در آخر جنگ هم کره شمالی. بعد دیدم باید ساماندهی موشک‌ها را خودمان انجام دهیم. بعد از مشورت با برادران رشید، صفوی و شمخانی به این نتیجه رسیدم که فرد مناسب برای این کار حسن طهرانی است. ایشان را فراخواندیم و گفتیم توپخانه را بسپار به شفیع‌زاده و خودت با تیمی از دوستانت یگان موشکی را تشکیل دهید. ایشان کمی به من نگاه کرد و چیزی نگفت. بعدها برادر جعفری مسئول زرهی سپاه به من گفت در سوریه که بودیم حسن به من گفت: برادر محسن از من خواسته تیپ موشکی تشکیل بدهم. توپخانه را می‌شد کاری کرد، ولی موشک‌ها خیلی پیچیده‌اند. به هر حال باید با توکل این کار را انجام دهیم».

 

تلاش برای استقلال در صنعت موشکی

از 20 مرداد 1365 تا 10 دی 1365 بعد از عملیات والفجر 8 و قبل از کربلای 4، لیبیایی‌ها در همکاری موشکی کارشکنی کردند و ما توان جواب دادن نداشتیم. ما در 20 مرداد 1365، پالایشگاه نفتی الدوره عراق را زدیم. در این مقطع پنج موشک زدیم ولی به دلیل کارشکنی لیبیایی‌ها 35 روز توان پاسخ نداشتیم. لیبیایی‌ها 38 ایراد روی سکوی قطعات گذاشته بودند. بعضی از قطعات همزمان با مذاکراتی از کره شمالی وارد شد.

به روایت محسن رضایی: «قذافی فکر کرده بود با دادن تعدادی موشک می‌تواند دل مارا به دست بیاورد و امام بعد از گذشت چند سال از انقلاب به او اجازه ملاقات می‌دهد که به ایران بیاید، بنابراین چندین موشک به همراه لانچر پرتاب و تعدادی کارشناس را به ایران فرستاد. همین که ما مشغول کار با آنها شدیم، شنیدیم که پادگانی که برایشان در نظر گرفته‌ایم را ترک کرده‌اند و به همراه قطعاتی از موشک‌ها به سفارت لیبی رفته‌اند، به طوری که نمی‌توان از موشک‌ها استفاده کرد. حسن و تیمش ظرف دو ماه این موشک‌ها را عملیاتی کردند و به محض اینکه عراق موشک زد، ما هتل الرشید را که محل تجمع دیپلمات‌ها بود زدیم».

 

راه‌اندازی یگان موشکی حزب‌الله در لبنان به روایت برادر

محمد طهرانی مقدم برادر شهید از این رویداد چنین سخن می‌گوید: «حاج حسن‌ حتی به لبنان هم آمد و یگان موشکی حزب‌الله را در آنجا ایجاد کرد. تقریباً در سال 66-65 بود. بچه‌های حزب‌الله لبنان بسیار دوستدار حاج حسن‌آقا بودند. با کارهایی که ایشان انجام داد، حزب‌الله موفق به تجهیز سلاح‌هایی شد که هرگاه صهیونیست‌ها شرارتی می‌کردند، با پاسخ دندان‌شکن مواجه می‌شدند. الان هم قاطعانه بگویم، رژیم صهیونیستی اگر هرگونه عملیات یا تهدیدی را علیه جمهوری اسلامی داشته باشد، از ناحیه موشک‌های حزب‌الله لبنان مشت محکمی را دریافت خواهد کرد که قلب تل‌آویو را زیر و رو می‌کند. باید بگویم بهترین هدیه حاج حسن آقا به مردم و حزب الله لبنان، آموزش و انتقال تجربیات موشکی به این کشور بود، به طوری که در جنگ ۳۳ روزه و جنگ ۲۲ روزه غزه، پیروزی حزب الله و بچه‌های حماس علیه صهیونیست‌ها مدیون همین آینده‌نگری ایشان بود که رزمندگان حزب‌الله را آموزش دادند. از همین طریق بود که حزب‌الله توانست سیستم موشکی‌اش را ایجاد کند و نه تنها مانع پیشرفت رژیم صهیونیستی در جنوب لبنان شد بلکه تمام نقشه‌های صهیونیست‌ها را نقش بر آب کرد».

 


دستیابی به "نازعات" اولین موشک ایرانی

به روایت سردار نامی: «همزمان با انجام عملیات‌های مقابله به مثل موشکی و با پیگیری‌هایی که خود سردار مقدم داشتند، در اواخر جنگ به یک سامانه موشکی و راکت ساخت داخل دست پیدا کردیم به نام راکت نازعات، که بردش بین 80 تا 120 کیلومتر است و با تلاش‌هایی که انجام داده بودند به 150 کیلومتر رسیده بود. از دلایل طراحی و ساخت این سامانه، کمک در کنار موشک اسکاد بود که بتواند با یک نواخت تیر بالا قدرت مقابله با جنگ شهرها را داشته باشد. موشک اسکاد، موشک گران قیمتی است و به لحاظ آماده‌سازی و کم و کیف پرتاب برای اهداف خاص استفاده می‌شود. ما بعضا اهدافی داشتیم با ابعاد گسترده که حتما نیاز به دقت یا قدرت انفجار زیاد داشت، منتها تنها سامانه‌ای که داشتیم همین اسکاد بود و لذا از همان مقطع، همزمان با فعالیت تحقیقاتی جهت ساخت موشک‌های اسکاد، ساخت سامانه‌های ارزان قیمت و دارای قدرت مانور بالاتر نیز آغاز شد، تا بتوانیم بعضی از اهدافی را که ارزش و اهمیت چندانی ندارد با آن سامانه مورد اصابت قرار بدهیم. همانجا تلاش و پیگیری برای ساخت و تولید موشک نازعات در اولین قدم طرح‌ریزی شد و در دستور کار قرار گرفت که ما در پایان جنگ، یعنی اواخر سال 1366 موفق شدیم به این سامانه دست پیدا بکنیم».

 

موفقیت در ساخت شهاب3 ؛ 1377

روایت سردار «عباس خانی آرانی» جانشین فرمانده توپخانه و موشکی نیروی زمینی سپاه، از این اتفاق بدین ترتیب بود: «درست است که وزارت دفاع به عنوان واحد پشتبیانی کننده نیروهای مسلح در بحث ساخت موشک «شهاب 3» وارد می‌شود، اما عمده کارهای تحقیقاتی‌اش را شهید مقدم انجام داده بود. این شهید عزیز عقیده داشت نباید چیزی را دیگران بسازند و بعد آن را به ما بدهند. به عبارت دیگر می‌گفت اگر نیروهای مسلح ما درک کردند بنابر نوع تهدید به چه ابزاری برای مقابله نیاز دارند، باید برای تولید آن گام بردارند. زیرا متخصصان داخلی کشورمان از توانمندی و قدرت عمل بسیار بالایی برخوردار هستند».

 


جانشین نیروی هوا فضای سپاه؛ 1384

شهید طهرانی مقدم در تاریخ 84/7/1 به عنوان جانشین سردار علی زاهدی در نیروی هوا فضای سپاه پاسداران منصوب شد.

 

رئیس سازمان جهاد خودکفایی سپاه؛ آذر 1385

25 آذرماه 1385 بود که حاج حسن مقدم به عنوان مشاور فرمانده کل سپاه در امور موشکی و رئیس سازمان خودکفایی سپاه انتخاب شد.

 

شهادت

سردار حسن طهرانی‌مقدم تا روز آخر عمر نیز به عنوان مسئول این سازمان در ایجاد یک توان علمی و دانشی پایه و زیر بنایی مشغول کارهای علمی و تحقیقاتی بود و در روز شهادتش (21 آبان 1390) در پادگان امیرالمومنین(ع) شهرستان ملارد در حالی که برای آزمایش موشکی، آماده می‌شد، بر اثر انفجار زاغه مهمات، به یاران شهیدش (احمد کاظمی، حسن شفیع زاده، حسن غازی،‌ غلامرضا یزدانی، علیرضا ناهیدی، مصطفی تقی‌خواه و ...) پیوست.

 


شهید حسن طهرانی‌مقدم از بنیانگذاران اصلی صنایع موشکی جمهوری اسلامی ایران و بنیانگذار توپخانه و موشکی سپاه در دوران پر افتخار هشت سال دفاع مقدس و مسئول سازمان خودکفایی و تحقیقات صنعتی سپاه پاسداران، بود.

این شهید گرانقدر تقریبا ۲۵ سال از عمر خود را در ایجاد و توسعه این بخش از توان دفاعی قرار داده بود و به عنوان پدر موشکی ایران لقب گرفت.

 

شادی ارواح طیبه شهدا به خصوص شهید حسن طهرانی مقدم صلوات

الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم

۱ نظر ۲۰ آبان ۹۴ ، ۱۶:۴۳
همسفر شهدا

بـِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ و الصِّـدیقیــن

 

شهید دانش آموز بهنام محمدی

 

تولد : ۱۳۴۵/۱۱/۱۲ - خرمشهر

شهادت : 1359/7/28 - خرمشهر

آرامگاه : مسجد سلیمان


بهنام در تاریخ ۱۳۴۵/۱۱/۱۲ در منزل پدر بزرگش در خرمشهر به دنیا آمد. ریزه بود و استخوانی اما فرز چابک بازیگوش و سرزبان دار. شهریور ۱۳۵۹ بود که شایعه حمله عراقی ها به خرمشهر قوت گرفته بود خیلی ها داشتند شهر را ترک می کردند باور نمی کرد که خرمشهر دست عراقی ها بیفتد اما جنگ واقعاً شروع شده بود بهنام تصمیم گرفت بماند بمباران هم که می شد بهنام ۱۳ ساله بود که می دوید و به مجروحین می رسید.

 

از دست بنی صدر آه می کشید که چرا وعده سر خرمن می دهد. مدافعین شهر با کوکتل مولوتف و چند قبضه سلاح (کلاش و ژ۳) مقابل عراقی ها ایستاده بودند بعد رئیس جمهور گفته بود که سلاح مهمات به خرمشهر ندهید. به سقوط خرمشهر چیزی نمانده بود. بهنام می رفت شناسایی چند بار او گفته بود ((دنبال مامانم می گردم گمش کردم)) عراقی ها فکر نمی کردند بچه ۱۳ ساله برود شناسایی رهایش می کردند .یکبار رفته بود شناسایی عراقی ها گیرش انداختند و چند تا سیلی آبدار به او زدند جای دست سنگین مامور عراقی روی صورت بهنام مانده بود وقتی بر می گشت دستش را روی سرخی صورتش گرفته بود هیچ چیز نمی گفت فقط به بچه ها اشاره می کرد عراقی ها کجا هستند و بچه ها راه می افتادند.

 


 یک اسلحه به غنیمت گرفته بود با همان اسلحه ۷ عراقی را اسیر کرده بود احساس مالکیت می کرد به او گفتند که باید اسلحه را تحویل دهی می گفت به شرطی اسلحه را تحویل می دهم که به من حداقل یک نارنجک بدهید. آخر به او یک نارنجک دادند یکی گفت ((دلم برای عراقی های مادر مرده می سوزد که گیر بیفتند بهنام خندید))برای نگهبانی داوطلب شده بود به او گفتند((به تو اسلحه نمی دهیم ها))بهنام هم ابرو بالا انداخت و گفت ((ندهید خودم نارنجک دارم)) با همان نارنجک دخل یک جاسوس نفوذی را آورد.

 

شهر دست عراقی ها افتاده بود در هر خانه چند عراقی پیدا می شد که کمین کرده بودند یا داشتند استراحت می کردند خودش را خاکی می کرد موهایش را آشفته می کرد و گریه کنان می گشت خانه هایی را که پر از عراقی بود به خاطر می سپرد عراقی ها هم با یک بچه خاکی نق نقو کاری نداشتند گاه می رفت داخل خانه ها پیش عراقی ها می نشست مثل کر و لال ها از غفلت عراقی ها استفاده می کرد و خشاب و فشنگ و کنسرو بر می داشت همیشه یک کاغذ و مداد در جیبش داشت که نتیجه شناسایی را یاداشت می کرد پیش فرمانده که می رفت اول یک نارنجک سهم خودش از غنایم را بر می داشت بعد بقیه را به فرمانده می داد. زیر رگبار گلوله بهنام سر می رسید. همه عصبانی می شدند که تو آخر اینجا چکار می کنی برو تو سنگر......... بهنام کاری با ناراحتی بقیه نداشت کاسه آب را تا کنار لب هر کدام بالا می برد تا بچه ها گلویی تازه کنند.

 


خمپاره ها امان شهر را بریده بودند و درگیری در خیابان آرش شدت گرفته بود مثل همیشه بهنام سر رسید اما نارحتی بچه ها دیگر تاثیری نداشت او کار خودش را می کرد کنار مدرسه امیر معزی (شهید آلبو غبیش) اوضاع خیلی سخت شده بود ناگهان بچه ها متوجه شدند که بهنام گوشه ای افتاده است و از سر و سینه اش خون می جوشید پیراهن آبی و چهار خونه بهنام غرق خون شده بود و چند روز قبل از سقوط خرمشهر شیر بچه دلاور خوزستانی بالاخره در ۱۳۵۹/۷/۲۸ پر کشید.

 

شادی ارواح طیبه شهدا به خصوص شهید دانش آموز بهنام محمدی صلوات

الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم

۱ نظر ۱۸ آبان ۹۴ ، ۱۲:۰۳
همسفر شهدا

بـِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ و الصِّـدیقیــن

 

تکاور پاسدار شهید روح الله نوزاد

 

محافظ سردار شهید علی شوشتری

 

تولد : ۱۳۶۴/۱/۱۸ - تبریز

شهادت : ۱۳۸۸/۷/۲۶ - در حادثه بمب‌گذاری منطقه پیشین ـ در حد فاصل شهرستان‌های سرباز و چابهار 

آرامگاه : گلزار شهدای تبریز

 

 

روح الله ۱۸ فروردین سال ۶۴ به دنیا آمد و به دلیل علاقه و ارادت خانواده اش به حضرت امام خمینی (ره) اسم وی را روح‌الله نامیده شد.

 

روح الله نوزاد دوره دبستان را در دبستان شهید حسین توانا ، دوره راهنمایی را در مدرسه شیخ شمس و متوسطه را در دبیرستان ولایت گذراند و اغلب سالها شاگرد اول شناخته می شد.

 

روح الله با جلب رضایت پدر ومادرش، به عنوان پاسدار به گردان صابرین تهران پیوست، و از همان اول آماده شهادت بود و خوب می دانست که خدمت کردن در صابرین آسان نیست.

 


روح‌الله نوزاد در ۲۶ مهر سال ۱۳۸۸ در حادثه بمب‌گذاری منطقه پیشین ـ در حد فاصل شهرستان‌های سرباز و چابهار در جنوب استان سیستان و بلوچستان ـ به همراه سردار نورعلی شوشتری جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه و فرمانده قرارگاه قدس، سردار محمدزاده فرمانده سپاه استان سیستان و بلوچستان، فرمانده تیپ امیرالمؤمنین، فرمانده سپاه ایرانشهر، فرمانده سپاه شهرستان سرباز و بیش از ۴۲ نفر از سران قبایل و طوایف سیستان و بلوچستان به درجه رفیع شهادت رسید.

 

پدر روح‌الله، انقلاب را دریایی می‌خواند که پسرش هم قطره‌ای از آن بود و می‌گوید: وقتی برادرم محمد نوزاد، شهید شد و خبرش را برای من آوردند، گفتم وای! ولی در شهادت روح‌الله آن وای را هم نگفتم. روح‌الله به یقین، لیاقت شهادت را داشت.

 

روح الله یک هفته قبل از شهادت با مادرش تماس گرفت که پنجشنبه به تبریز بر می‌گردد. به دوستانش هم گفته بود یکشنبه شب، به سمت تهران حرکت می کند تا دوشنبه در تهران باشد و پنجشنبه به تبریز بیاید. قضای روزگار هم این بود که یکشنبه شهید شود، جنازه‌اش را دوشنبه به تهران منتقل کنند و پس از چند روز جنازه‌اش را پنجشنبه به تبریز بیاورند!

 

شادی ارواح طیبه شهدا به خصوص تکاور پاسدار شهید روح الله نوزاد صلوات

الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم

۰ نظر ۱۷ آبان ۹۴ ، ۱۱:۲۶
همسفر شهدا

بـِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ و الصِّـدیقیــن


سردار شهید مصطفی مانیان‌ سودانی


شهیدی که در میلاد پیامبر (ص) متولد و در سالروز وفاتش شهید شد

 


ولادت : 1335/12/1 - اصفهان

شهادت : 1364/8/15 - منطقه شیخ صالح

آرامگاه : اصفهان - گلستان شهدا


سردار شهید مصطفی مانیان‌ سودانی که در محله سودان از مناطق مستضعف‌نشین اصفهان متولد شد، با نبوغ و درایت و دین‌داری خاص خود، بعدها مسئولیت آموزش نظامی نیروهای بسیجی و سپاهی را در اصفهان و دیگر پادگان‌ها بر عهده گرفت و در مسئولیت‌هایی همچون مسئول آموزش عقیدتی ـ سیاسی منطقه اصفهان و مسئولیت یگان حفاظت از شخصیت‌های سپاه منطقه ۲ کشور خدمت کرد، هم‌رزمانش از تهذیب و خداترسی این سردار آسمانی در همه صحنه‌ها بسیار حکایت می‌کنند.

 


شهید مانیان همیشه در صحبت‌ها آرزو داشت کارهایش برای خدا باشد و هرگز برای نام و نان و مقام و مشهور شدن نباشد و خداوند او را به این آرزو رساند تا در مقام فروتنان و خاضعین درگاهش قرار بگیرد، به‌طوری‌که حتی سال‌ها پس از شهادت نام این اسوه نستوه رشادت و وارستگی حتی در ردیف سرداران ثبت‌شده دفاع مقدس نیامد تا در سال‌های اخیر بر اثر پیگیری‌های همسر فداکار این شهید و تحولی که در بازشناسی سرداران کمتر مطرح‌شده جنگ تحمیلی، پدید آمده، دستگاه‌های متولی برای بزرگداشت و طرح نام این سردار که ازنظر نظامی دارای رتبه سرتیپی است، برنامه‌ریزی کردند و نام‌گذاری یکی از خیابان‌های اصلی محل زندگی و نیز چاپ کتاب سرگذشت حماسه‌ها و زندگیش و نیز برگزاری مراسم سالروز شهادتش از برنامه‌ریزی‌هایی است که مد نظر خانواده و دوستداران شهید قرارگرفته و امید است با همکاری برخی دستگاه‌های موظف تحقق پیدا کند.

 


شهید مانیان بعد از مراسم ازدواجی ساده که باکارت دعوتی مزین به‌ عکس امام (ره) و آیات قرآن شکل گرفت، تنها ۱۵ روز در کنار همسر خود ماند و به او گفت: جبهه‌ها و وظیفه مرا صدا می‌زند باید بروم نمی‌توانم هم‌سنگرانم را تنها بگذارم، طول زندگی مشترک این زوج که عمری مثل گل داشت تنها ۲ سال و ۱۰ ماه بود که ثمره آن‌هم یک فرزند دختر است.

 


چند روز قبل شهادت در زمان مرخصی با دوستان به گلستان شهدای اصفهان رفته بود که همان‌طور که به تصاویر نگاه می‌کرد، در کنار مزار شهید بهشتی‌نژاد و فرزند خردسالش که به دست منافقین به شهادت رسیدند، ایستاد و در حالتی بسیار عمیق و محزون فرورفت، به‌طوری‌که صحبت‌ها را نمی‌شنید، ناگهان با آهی عمیق از ته دل گفت: آیا می‌شود ما هم شهید شویم؟

 

سرانجام فقط چند روز بعد در ۱۵ آبان سال ۶۴ مصادف با ظهر ۲۸ صفر در سالروز وفات پیامبر (ص) به دیدارمولای هم‌نامش رسول مکرم اسلام (ص) رسید و سبک‌بال به ستاره‌های ابدی معنویت و وارستگی پیوند خورد و در جوار رحمت بهشتی حق‌تعالی منزل گرفت، چه سعادتی از این بزرگ‌تر که تولدت روز میلاد پیامبر و شهادتت هم روز وفات ختم رسل باشد، روحش شاد و راهش مستدام باد.

 


شادی ارواح طیبه شهدا به خصوص سردار شهید مصطفی مانیان‌ سودانی صلوات


الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم

۲ نظر ۱۴ آبان ۹۴ ، ۱۳:۱۷
همسفر شهدا

بـِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ و الصِّـدیقیــن

 

جستجوگر نور شهید مجید پازوکی

 

فرمانده تفحص لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)

 

 

تولد : 1346/1/1 - تهران

شهادت : 1380/7/17 - فکه


روز اول فروردین ماه سال ۱۳۴۶ شخداوند عیدی خانواده پازوکی را پسری به نام مجید قرار داد که عطر حضورش اهالی خانه پلاک ۶ کوچه بزرگمهر در خیابان خاوران را سرمست کرد.

 

از همان اول گویا در رگهایش خون انقلابی جوشش داشت چرا که با اوج گرفتن مبارزات مردمی ، اونیز مبارزی کوچک نام گرفت و در روز ۱۷شهریور مجید چون ژاله ای بر شاخه درخت قیام مردمی نشست.

 


انقلاب که پیروز شد مجید یازده ساله برای دیدن امام سر از پا نشناخته و به مدرسه رفاه رفت تا معشوقش را زیارت کند و این آغاز ورق خوردن دفتر عشق سربازی حضرت روح الله بود.

 

مجید پازوکی بعدها به عضویت بسیج درآمد و برای گذراندن دوره آموزشی در سال ۱۳۶۱ رنگ و بوی جبهه گرفت و زخم های تنش دفتر خاطراتی از رزم بی امانش گردید.

 

یک بار از ناحیه دست راست مصدوم شد ، بار دیگر از ناحیه شکم و وضعیت جسمی اش اصلا خوب نبود ولی او همه چیز را به شوخی می گرفت و درد را با خنده پذیرایی می کرد.

 

پس از پایان جنگ در سال ۱۳۶۹، منطقه کردستان، کانی مانگا و پنجوین حضور مجید پازوکی را به خاطر سپردند و دفاع همچنان برای او ادامه داشت و این سرباز خمینی ، با بیش از هفتاد ماه حضور در جبهه ها و شرکت در بیست عملیات ، جبهه را آوردگاه عشق خود کرده بود.

 


وی در سال ۱۳۷۱ با آغاز کار تفحص لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) در خیل جستجوگران نور در منطقه جنوب مشغول جستجوی گلهای گمگشته و فرزندان عاشورایی ایران شد و پس از شهادت یار دیرینش شهید علی محمودوند ، که به عنوان فرمانده تفحص لشکر ۲۷ محمد رسول الله برگزیده شده بود، پس از مرارت فراوان و تفحص در رمل های سوزان خوزستان ، در ۱۷ مهر ۱۳۸۰ بر اثر انفجار در میدان مین به جمع یاران شهیدش پیوست.

 

شادی ارواح طیبه شهدا به خصوص جستجوگر نور شهید مجید پازوکی صلوات

 

الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم


۰ نظر ۱۲ آبان ۹۴ ، ۱۴:۴۳
همسفر شهدا

بـِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ و الصِّـدیقیــن


سردار شهید علی غیور اصلی


فرمانده عملیات مرحله اول آزادسازی شهر سوسنگرد

 

تولد : 1330/6/1 - مشهد

شهادت : 1359/7/9 - سوسنگرد

آرامگاه : تهران - گلزار شهدای بهشت زهرا (س)


سردار شهید علی غیور اصلی در چهارم بهمن ماه سال ۱۳۳۰ مصادف با شب اربعین حسینی در مشهد مقدس دیده به جهان گشود. از ۶ سالگی فرایض دینی را به خوبی انجام می داد و در سن ۷ سالگی درس و مدرسه را آغاز کرد.شهید غیور اصلی پس از اتمام تحصیلات به تهران عزیمت کرد و در واحد تیپ نیروهای ویژه هوابرد ارتش استخدام شد. او بسیار زیرک و باهوش بود لذا پس از اینکه دوره های متعددی را در داخل کشور گذراند، برای تکمیل تجربیات نظامی به چند سفر خارج از کشور از قبیل آلمان، ایتالیا، مصر، اردن و عمان اعزام گردید.

 


در تمام دوران زندگیش بسیار به اعتقادات دینی اش اهیمت می داد و اطرافیانش را به نماز اول وقت توصیه می کرد. صراحت بیان داشت، توصیه او همیشه این بود: «مواظب باشید خطر همیشه همه جا است، فقط با انسان و مومن واقعی دوستی کنید و از افراد بی اعتقاد دوری کنید».وی به مطالعه کتاب علاقه زیاد داشت و آثار شهید مطهری را مطالعه می کرد و مصرانه سخنرانی های ایشان را دنبال می کرد.

 

 وی در اوایل سال ۱۳۵۷ دستگیر و به بازداشتگاه اهواز منتقل شد، وی در آن دوران دفتری از اشعار خود تهیه کرد. پس از چند ماه حکم اعدامش صادر شد ولی با پیروزی انقلاب اسلامی به همراه دیگر زندانیان سیاسی آزاد شد. او به توصیه و وساطت شهید والامقام یوسف کلاهدوز با سردار علی شمخانی که در آن موقع فرمانده سپاه خوزستان بود آشنا و مسئولیت تربیت نیروهای آموزشی سپاه اهواز را به عهده گرفت.

 


به هنگام شروع جنگ تحمیلی، دوره یازدهم سپاه در حال آموزش بود و وی با استفاده از تجربیات خود آنان را آماده ورود مستقیم به دفاع مقدس نمود و با استفاده از آنان اولین و موثرترین عملیات شبانه را طراحی و هدایت نمود.

 

در روز هشتم مهرماه که عراق با دور زدن سوسنگرد و حمیدیه به ۲۳ کیلومتری اهواز رسیده و خود را برای ورود به شهر اهواز در صبح نهم مهرماه آماده می کرد، استاندار وقت طی اطلاعیه ای عمومی، خواستار آمادگی دفاع شهری شد.

 

در همان شب شهید غیور اصلی با اتکاء به همان نیروهای محدود و چند تن دیگر که عدد آنان از ۴۰ نفر تجاوز نمی کرد، در یک رزم شبانه، نیروهای عراقی را به کمک نیروهای هوانیروز که صبح روز بعد به کمک وی شتافتند، تا پشت شهر بستان به عقب راند. در این عملیات تنها یک نفر از نیروهای وی (شهید محمود مراد اسکندری) به فیض عظیم شهادت نایل شد.

 

این تدبیر شهید عزیز ما، علاوه بر مأیوس کردن عراق از اشغال اهواز و شکست طرح صدام برای سقوط خوزستان، روش دفاعی نوینی را برای مقابله با ارتش صدام را برای تمام دوران دفاع مقدس به نیروهای سپاه و ارتش آموزش داد به گونه ای که این روش در تمام دوران دفاع مقدس روش غالب و تاکتیک اصلی ارتش و سپاه اسلام بود.



در غروب روز عملیات، هنگامی که شهید به همراه سه نفر از همرزمان خود برای شناسایی مواضع جدید دشمن و طرح ریزی تهاجم بعدی در منطقه عملیاتی سوسنگرد در حال تردد بود، مجروح گردید و پس از انتقال به اهواز، در بیمارستان به فیض شهادت نائل گردید.

 

شادی ارواح طیبه شهدا به خصوص سردار شهید علی غیور اصلی صلوات


الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم

 

۱ نظر ۱۱ آبان ۹۴ ، ۱۸:۲۲
همسفر شهدا

بـِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ و الصِّـدیقیــن

 

عملیات محرم

 

زمان عملیات : ۱۳۶۱/۸/۱۰

مکان عملیات : محور عین خوش زبیدات در جبهه جنوبی جنگ

رمز عملیات : یا زینب ( س)

 

اهداف عملیات : آزاد سازی ارتفاعات مرزی حمرین و تصرف جای پا برای تهدید منطقه العماره عراق طی سه مرحله

 

 

فرو بردن عراق در حالت انفعالی محض

 

پس از انجام عملیات موفق و موثر ثامن الائمه ، فتح المبین ، بیت المقدس ، مسلم بن عقیل نمی بایست به عراق فرصت خارج شدن از حالت انفعالی و دفاعی داده می شد ؛ بنا براین در طرح عملیات محرم علاوه بر آزادسازی ارتفاعات مرزی حمرین در جبهه جنوبی و تصرف جای پا برای تهدید منطقه العماره عراق ، این موارد نیز در دستور کار قرارگاه مرکزی کربلا قرار گرفت . قرار بود رزمندگان اسلام در محور عین خوش زبیدات در جنوب شرقی دهلران ، در سه مرحله ، حمله را انجام دهند .

 

بنابراین مرحله نخست عملیات در ساعت ۲۲ و ۸ دقیقه شب ۱۰ آبان ماه ۱۳۶۱ با رمز یا زینب ( سلام الله علیها ) به فرماندهی سردار شهید حسن باقری به اجرا در آمد . نیروهای خودی توانستند در کمتر از نیم ساعت پس از اعلام حمله در یک محور ، شماری از نیروهای عراقی را به اسارت در آورده و در محور دیگر نیز نیروهای دشمن به استعداد یک تیپ به محاصره در آمدند و بیشتر آنها اسیر شدند .

 

در ساعت ۶ صبح روز بعد به جز جناح چپ منطقه عملیات ، کلیه یگانها به اهداف تعیین شده دست یافتند . در روز اول عملیات همه نیروها به هم ملحق شدند . تنها یگان های قرارگاه چهارم به خاطر طغیان رودخانه دویرج و فقدان پل نتوانستند اهداف خود را در منطقه پرچم هندی و ربوط به طور کامل تصرف نمایند .

 

در نتیجه طی این مرحله ۵۵۰ کیلومتر مربع از خاک ایران از جمله ارتفاعات مهم منطقه ، پل چم سری ، حوزه نفتی بیات ، نهر عنبر ، شهر میمه ، موسیان آزاد و جاده عین خوش به دهلران ، از زیر دید و تیر رس دشمن خارج شد . همچنین شهرک طیب عراق تحت اشراف قوای ایرانی قرار گرفت .

 

در مرحله دوم ، با وجود پیروزی های مرحله نخست و از هم پاشیدگی و ضعف روحیه دشمن ، به لحاظ عدم موفقیت قرارگاه چهارم در مرحله نخست و خالی ماندن جناح چپ ، مواضع فتح شده نیز در معرض پاتک و تهدید دشمن بود ، بنابراین ترمیم رخنه به وجود آمده ضروری می نمود . برای همین هدف مرحله دوم عملیات محرم روز سه شنبه ۱۱ آبان ماه ۱۳۶۱ ، در ساعت ۲ و ۳۰ دقیقه بامداد آغاز شد .

 

نیروهای خودی با الحاقی که صورت گرفت ، محاصره دشمن را کامل کردند . در این مرحله ۱۵۰ کیلومتر مربع از زمین های اشغال شده آزاد و همچنین تعدادی از نیروهای عراقی به اسارت در آمدند .

 

هدف مرحله سوم عملیات محرم تصرف همه بلندی های غرب حمرین و جاده ها و مراکز مهم عملیاتی و ایجاد و تامین لازم برای جاده آسفالته چم سری ، شرهانی و زبیدات و جاده شوسه زبیدات طیب بود . به همین منظور در ساعت ۲۲ روز ۱۵ آبان ماه ۱۳۶۱ حمله مرحله سوم آغاز شد .

 

نبرد گسترده به واسطه مقاومت پراکنده نیروهای ارتش عراق و عدم پاکسازی منطقه در ساعت ۸ صبح ۱۶ آبان ماه به پایان رسید و در نتیجه آن ۳۰۰ کیلومتر مربع از خاک عراق شامل پاسگاه های زبیدات ، شرهانی و ابوغریب و همچنین تاسیسات نفتی شامل ۷۰ حلقه چاه نفت به تصرف رزمندگان اسلام در آمد و همچنین سازماندهی ۱۴ تیپ عراقی در این نبرد آسیب دید .

 

شادی ارواح طیبه شهدا به خصوص شهدای عملیات محرم صلوات

الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم

۰ نظر ۱۰ آبان ۹۴ ، ۱۴:۵۳
همسفر شهدا

بـِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ و الصِّـدیقیــن

 

شهید آیت الله سید محمد علی قاضی طباطبایی


 

ولادت : 1294/5/2- تبریز

شهادت : 1358/8/10 - توسط گروهک صهیونیستی منافقین

آرامگاه : گلزار شهدای مسجد مقبره تبریز



آیت الله سید محمد علی قاضی طباطبایی فرزند آیت الله حاج میرزا باقر، در سال ۱۳۳۱ ه . ق در تبریز و در یک خانواده اصیل دیده به جهان گشود . او تحصیلات مقدماتی علوم دینی را از پدر بزرگوار و عموی گرامی اش، آیت الله میرزا اسد الله در تبریز فرا گرفت و در سال ۱۳۴۷ ه . ق در هنگام قیام تبریز به اتفاق پدرش توسط رضا خان به تهران تبعید شد.

 


بعد از انقضای مدت تبعید در تهران، ایشان را به همراه پدرش برای یکسال دیگر به مشهد تبعید کردند و در طول این مدت به دستور رضا خان پهلوی خانه ایشان را با خاک یکسان کردند و به خیابان تبدیل نمودند . آن انسان الهی پس از ماه ها دوری از وطن، به تبریز مراجعت نمود . در سال ۱۳۵۹ ه . ق به حوزه علمیه قم عزیمت نموده، مشغول ادامه تحصیلات دینی شد . او در قم از محضر مراجع عظام، آیت الله حجت، صدر، بروجردی، گلپایگانی و امام خمینی کسب علم نمود.

 

آیت الله قاضی طباطبایی پس از ده سال تحصیل علوم دینی در قم و کسب فیض از محضر مراجع و علمای بزرگ، راهی نجف اشرف شد و در آنجا به محضر علمای بزرگی چون آیت الله حکیم، آیت الله عبد الحسین رشتی، میرزا باقر زنجانی، آیت الله بجنوردی و علامه محمد حسین کاشف الغطاء شتافته و از کوثر زلال حوزه علمیه نجف جرعه ها نوشیده و ذخیره ها اندوخت و پس از رسیدن به مراتبی از علم و معنویت در سال ۱۳۷۲ ه. ق به ایران بازگشت و در تبریز اقامت گزید .

 


با اوجگیری نهضت اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی رحمه الله در سال ۱۳۴۲ ، شهید قاضی طباطبایی با حضور فعال خویش در صحنه های مبارزه با رژیم پهلوی، در جهت تحقق اهداف متعالی رهبر انقلاب حضرت امام خمینی رحمه الله گام های مؤثری برداشت . همین فعالیت ها باعث شد که رژیم شاه او را دستگیر کرده و در زندان قزل قلعه محبوس و سپس به شهرهای بافت کرمان و زنجان تبعید نماید . فشارهای روحی و جسمی رژیم بر ایشان باعث شد که شدیدا بیمار شده و به مدت سه ماه در بیمارستان بستری گردد . او پس از بهبودی به عراق تبعید شد و پس از پایان دوران تبعید به ایران بازگشت و دوباره در تبریز سکونت اختیار کرد و هرگز دست از مبارزه و فعالیت نکشید.

 

پس از پیروزی انقلاب اسلامی، آیت الله قاضی طباطبایی در مقام نمایندگی امام خمینی رحمه الله در آذربایجان و امامت جمعه تبریز به خدمات ارزنده خویش ادامه داد و زحمات بسیاری را در جهت پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی متحمل شد . تا اینکه سر انجام در دهم آبان سال ۱۳۵۸ ه.ش در روز عید قربان، قربانی اسلام و قرآن شد .

 

آن شهید بزرگوار، آن روز هنگامی که نماز مغرب و عشاء را در مسجد شعبان به جا آورد و عازم منزل بود، به دست گروهک منحرف «فرقان » به شهادت رسید و با شهادت خود دنیایی افتخار نصیب اسلام و روحانیت کرد و یک جهان رسوایی برای دشمنان خویش به جای گذاشت .


 

شادی ارواح طیبه شهدا به خصوص شهید آیت الله سید محمد علی قاضی طباطبایی صلوات

الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم

۰ نظر ۰۹ آبان ۹۴ ، ۱۸:۱۷
همسفر شهدا

بـِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ و الصِّـدیقیــن

 

دانش آموز شهید محمد حسین فهمیده

 

تولد : 1344/2/16 - قم

شهادت : 1359/8/8 - خرمشهر

آرامگاه :تهران - گلزار شهدای بهشت زهرا (س)


محمد حسین در اردیبهشت سال ۱۳۴۶ در خانواده ای مذهبی در محله پامنار قم دیده به جهان گشود . وی دوران کودکی خود را در همان شهر گذراند و در سال ۱۳۵۲به مدرسه رفت . سال پنجم ابتدایی به دلیل انتقال خانواده اش به کرج ، به این شهر آمد . در جنگ تحمیلی روح او نیز همچون صدها جوان و نوجوان عاشق این کشور به تلاطم در آمد و در نخستین روز های جنگ تحمیلی تصمیم گرفت که به جبهه برود .

 


وی علیرغم مشکلات فراوان و صغر سن ، خود را به جبهه های نبرد حق علیه باطل رسانید و در این زمان بود که با توجه به کوچکی سن رشادت های بسیاری را از خود نشان داد .

 

کیفیت شهادت او را به این گونه توصیف کرده اند : وی و رفیق همرزمش محمد رضا شمس ، در سنگر بودند که توسط تانک های رژیم بعثی محاصره می شوند . محمد رضا شمس دوست و همسنگر حسین در این میان زخمی می شود و حسین با سختی و مشقت بسیار او را به پشت خط می رساند . وی به جایگاه قبلی خود برگشته و می بیند تانک های عراقی به طرف رزمندگان در حال حرکت اند .

 


حسین در حالی که تعدادی نارنجک به کمرش بسته بود به سمت تانک ها حرکت می کند . تیری به پای او می خورد و او از ناحیه پا مجروح می شود . وی با این حال خود را به تانک می رساند و با استفاده از نارنجک موفق می شود ، تانک را منفجر کند . با این انفجار سایر تانک ها دست به عقب نشینی می زنند .

 

هنگامیه که خبر شهادت دلیرانه آن طفل دوازده ساله از صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش می شود ، حضرت امام خمینی ره در پیامی می فرمایند : رهبر ما آن طفل دوازده ساله ای است که قلب کوچک خود که ارزشش از صد ها زبان و قلم بزرگتر است با نارنجک خود را زیر تانک دشمن انداخت و آن را منهدم کرد و خود نیز شربت شهادت نوشید .

 


پیکر او در بهشت زهرای تهران قطعه ۲۴ ردیف ۴۴ شماره ۱۱ مدفون است . هشتم آبان ماه یاد آور ایثار و دلاور مردی نوجوان با ایمانی است که با عشق به ولایت و اسلام و برای بیرون راندن دشمنان متجاوز بعثی از خاک میهن اسلامی ، با جانفشانی حماسه ای آفرید که در تاریخ هشت سال دفاع مقدس چون ستاره ای می درخشد و به سایر دانش آموزان و نوجوانان درس وفاداری و ایثار می آموزد.

 

شادی ارواح طیبه شهدا به خصوص شهید محمد حسین فهمیده صلوات

الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم

۰ نظر ۰۸ آبان ۹۴ ، ۱۱:۴۴
همسفر شهدا

بـِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ و الصِّـدیقیــن

سردار شهید علی رضائیان


فرمانده قرارگاه عملیاتی حمزه سید الشهدا

 

 

تولد : 1326/4/18 - تهران

شهادت : 1362/8/8 - مرحله دوم عملیات والفجر 4

آرامگاه : اصفهان - گلستان شهدا


به سال 1326ه.ش در خانواده ای مذهبی در فیروز آباد تهران به دنیا آمد و پس از مدتی همراه خانواده‌اش به شهر اصفهان عزیمت و در آنجا سکنی گزید. او به دلیل مشکلات اقتصادی روزها کار می‌کرد و شبها به تحصیل می‌پرداخت و این روال را تا پایان دوره ابتدایی ادامه داد. پس از تحصیل دوران ابتدایی ، پدرش برای پرورش روحیه مذهبی ، او را به محضر یکی از علمای اصفهای فرستاد تا روح تشنه وجودش را به زلال معرفت الهی شاداب نماید. وی از کودکی علاقه‌مند به فراگیری قرآن بود و صوت و لحنی دلنشین داشت.آشنایی ایشان با معارف غنی اسلامی تنها به انس با قرآن محدود نمی‌شد، بلکه بوستان روحش با عطر گلواژه های تالی قران کریم (نهج البلاغه)‌ مصفا بود و مقدار زیادی از نهج البلاغه را حفظ بود.  این شهید عالیقدر از فقر و تنگدستی مردم در رنج بود و در آمد اندک خودر ا که از راه بنایی به دست می‌آورد در جهت بهبود معیشت افرادی که با آنان سرو کار داشت صرف می‌کرد.

 

فعالیتهای سیاسی و مذهبی

شهید رضائیان طی مسافرتی به تهران، در منزل شهید آیت الله سعیدی به کار ساختمان سازی مشغول شد و در همین ایام ، شدیدا تحت تاثیر آن شهید گرانقدر قرارگرفت. ایشان در این مورد می‌گوید: ارتباط با شهید سعیدی ، شعله های خشم درون مرا علیه رژیم پهلوی بر افروخت. به گونه ای که شجاعانه به افشاگری جنایتها و خیانتهای دستگاه طاغوت می‌پرداختم. بر این اساس شهید رضائیان مبارزه دامنه داری را علیه رژیم پهلوی شروع کرد ودر دوره سربازی ، بارها تحت تعقیت قرارگرفت. او که از تسلط بیگانگان بر مقدرات کشورمان سخت به تنگ آمده بود. با الهام از افشاگریها و رهنمودهای حضرت امام ( قدس سره) مفاسد و بدبختیهایی را که به خاطر تصویب لایحه کاپیبولاسیون دامن گیر ملت اسلامی ایران شده بودبه دیگران گوشزد می‌کرد. شهید رضائیان در پخش اعلامیه‌های حضرت امام خمینی (ره) نقش به سزایی داشت و برای آنکه شناسایی نشود ، منزل مسکونی خود را دائما تغییر می‌داد. او با تشکیل جلسات مذهبی و در اختیار قرار دادن کتب اسلامی و انقلابی، جوانان مستعد و مذهبی را با معارف الهی آشنا می‌کرد. ایشان با همکاری شهید محمد منتظری دامنه فعالیتهای انقلابی خود را علیه رژیم طاغوت به کشورهای همسایه کشاند و بدین گونه نقش مهم و موثری در جهت افشای چهره کریه رژیم پهلوی ، در خارج از مرزها داشت. او با برقراری ارتباط با خارجیان مقیم اصفهان و چاپ اعلامیه به زبانهای خارجی برای افشای ظلم و جنایات حکومت طاغوت و بیداری افکار عمومی ، از هیچ کوشش فروگذار نکرد.

 


فعالیتهای شهید بعد از پیروزی انقلاب

همزمان با پیروز انقلاب اسلامی شهید رضائیان به همراه عده‌ای از برادران حزب الله مبادرت به تشکیل کمیته دفاع شهری اصفهای کرد و با تشکیل سپاه در شهرستاهای داران، فریدن، خوانسار و مبارکه بود. شهید رضائیان در اوایل سال 1359 با تعدادی از برادران سپاه به کردستان مامور شد و با رشادتهای خود در آزاد سازی شهر سنندج نقش مهمی را ایفا کرد. در یکی از درگیریها بر اثر اصابت گلوله از ناحیه سر و گلو، به شدت مجروح گردید و مدتها در بیمارستان حالت اغماء داشت.

 

حضور در جبهه های جنگ

شهید رضائیان در سال 1360 ( قبل از عملیات فرمانده کل قوا، خمینی روح خدا‌به جبهه دارخوین اعزام شد،که بر اثر جراحت شدید ، به پشت جبهه منتقل گردید. پس از بهبودی نسبی به سمت مسئول معاونت عملیات سپاه منطقه 2 اصفهان منصوب گردید و تا دی ماه 1361 در همین مسئولیت باقی ماند. بعد از آن به درخواست سردار رحیم صفوی به تهران آمد و در ستاد مرکزی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عنوان یکی از معاونتهای طرح و عملیات مشغول به کار شد سپس مامور راه اندازی قرارگاه مقدم حمزه(ع) در منطقه غرب گردید. شهید رضائیان فعالیت خود را از یک رزمنده عادی در روزهای اول جنگ کردستان شروع کرد و مرحله به مرحله ، همزمان باگذشت زمان ، مراتب مختلف فرماندهی را با موفقیت پشت سر گذاشت، تا به فرماندهی قرارگاه عملیاتی حمزه سید الشهداء(ع) منصوب گردید. هنگامی که ایشان به مریوان آمد،‌تعدادی از یگانها از جمله لشکر 14 امام حسین ( ع) و لشکر 8 نجف اشرف در منطقه حضور داشتند و از اینکه قرار بود تحت فرماندهی او عملیات والفجر 4 را انجام دهند،‌اظهار رضایت می کردند . در زمان کوتاهی ارکان ستادی این قرارگاه به همت ایشان شکل گرفت و مجموعه معاونتها در جهت آماده سازی عملیات فعال شدند. شهید رضائیان انسان دقیق و منظمی بود و همواره سعی می کرد سنجیده عمل کند. قبل از هر تصمیمی با بسیج عناصر اطلاعاتی ، آخرین وضعیت دشمن را از جنبه‌های مختلف به دست می‌آورد و بر اساس استعداد، تجهیزات و توان رزمی دشمن، به کمک طرح و عملیات و نظر خواهی از فرماندهای ، چگونگی انجام عملیات و مراحل آن را طراحی می کرد. از این به بعد همه توجه ایشان روی کیفیت سازماندهی نیروها و آرایش و مانور یگانها بر اساس نوع ماموریتشان بود. از ظرافتهایی که ایشان در عملیات داشتند، بررسی و کنترل طرح مانور گردانهای عمل کننده یگانها بود. این فرمانده دلاور و دلسوز اسلام ، قبل از هر عملیات فرماندهان تحت امر را در خصوص رسیدگی به نیروها توجیه و برای افزایش روحیه معنوی آنان سفارش زیادی می کرد. تلاش همه جانبه وی در عملیات حماسه آفرین والفجر4 در موفقیت رزمندگان اسلام بسیار موثر بود و می‌توان گفت بخش مهمی از پیروزی حاصله در دشت شیلر مدیون زحمات شبانه روزی این شهید عزیز بود.

 

 

ویژگیهای اخلاقی شهید

شهید رضائیان از مصادیق عملی و الگوی یک فرمانده سپاه اسلام بود. هر کس حتی برای مدت کوتاهی با ایشان و تحت فرماندهی‌اش انجام وظیفه می‌کرد. با تمام وجود آن را احساس می‌نمود. توانمندی وشخصیت والای شهید رضائیان در حدی بود که نقل می‌کنند در روزهایی از عملیات والفجر 4 در حالی که منطقه عملیاتی مورد بازدید سردار فرماندهی محترم کل سپاه قرار می‌گرفت. ایشان خطاب به برادران حاضر اظهار می‌دارندکه  ماباید فرماندهی جنگ را به دست افرادی چون ایشان ( شهید رضائیان ) بسپاریم. جلسه‌ای با حضور ایشان نبودکه بر پا شود و ذکر قران و حدیث و دعا در آن فراموش شده باشد، حتی اگر وقت هم ضیق بود. این امر صورت می‌گرفت. در ظواهر فردی ، آن گونه بود که اگر نا آشنا و تازه واردی به جمع آنها می‌پیوست ایشان را با رزمنده عادی تمیز نمی داد. او فردی منظم ، دقیق و سخت کوش بود و در قبول و انجام کارهای سخت از دیگران سبقت می‌گرفت. عموما سعی می‌کرد با نیروها بر سر یک سفره غذا بخورد. فردی رئوف، مهربان و رفیق القلب بود. شبها تا همه به خواب نمی‌رفتند. نمی‌خوابید. پس از اطمینان از به خواب رفتن افراد ، به سنگرها سرکشی می‌کرد و چنانچه رزمنده‌ای بدون روانداز خوابیده بود، روی او را می‌پوشاند. شهید رضائیان در بعد عبادی مقید، اهل تهجد و راز و نیاز عاشقانه با خدا بود. هرگز نماز شب را ترک نمی‌کرد و فردی خود ساخته و مهذب بود و شدیدا مراقب اعمال و رفتار خود بود. در انجام واجبات کوشا و در پرهیز از محرمات و ارتکاب گناه ، حتی صغیره، دقت نظر داشت. در کارها از مشورت دیگران استفاده می‌کرد و روحیه انتقاد‌پذیری بالایی داشت. شهید رضائیان در کنار فعالیتهایش ، غافل از تحصیل علم نبود و مخصوصا به مطالعه علوم قرآنی و نهج البلاغه علاقه زیادی داشت. یکی از فرماندهان می‌گوید: قبل از عملیات فرمانده کل قوا، خمینی روح خداهمه ما را جمع کرد و فرمایشات مولا امیر المومنین حضرت علی ( ع)‌از نهج البلاغه را در خصوص صفات رزمندگان را بر ایمان قرائت و ترجمه نمود. ایشان آشنایی بسیاری با احادیث و روایات داشت و ده جزء قرآن مجید را حفظ بود. فرزندان خود را در انجام فرایض و یادگیری علوم قرآنی با زبانی شیرین توام با بیان احادیث و اهدای جایزه، تشویق و ترغیب می ‌رد. او با پدر و مادر خود رفتاری متواضعانه داشت.شهید رضائیان در حفظ بیت المال دقت و توجه خاصی داشت و با ابنکه ماشین سپاه در اختیارش بود، اما در کارها از موتور سیکلت شخصی استفاده می‌کرد.

 

 

بخشی از وصیتنامه شهید

این همه خونی که برای اسلام ریخته شد و این همه جوانانی که فدای اسلام شدند را دست کم نگیرید و بدانید که سستی و کاهلی نزد خداوند متعال مسئولیت دارد. سعی کنید دوستی و دشمنی شما بر اسایس حق باشد، از تقصیر افراد زود در گذرید و زیاد سخت گیر نباشید. هیچ دوستی بهتر از قرآن نیست ، رفاقت با او را ترک نکنید. سعی کنید آن را خوب فرا گیرید، خوب تلاوت کنید، خوت عمل نمایید و خوب به دیگران یاد دهید، حتی اگر یک نفر باشید.

 

نحوه شهادت

در تاریخ هشتم آبان 1362 و قبل از مرحله سوم عملیات والفجر 4 ، هنگامی که برای شناسایی و بررسی منطقه عملیاتی به همراه چهار تن از فرماندهان و مسئولین قرارگاه به دامنه‌های جنوبی ارتفاعات لری رفته بودند،‌در حین صعود به قله ارتفاع لری به علت عدم پاکسازی کامل منطقه ، روی مین رفته و به شدت مجروح شد. مسئول وقت اطلاعات قرارگاه چنین نقل می‌کند: وقتی بالای سر او رفتم ، دیدم به علت ترکش زیادی که به بدنش خورده بود،‌جانسوزانه ناله می کرد. بادیدن چنین حالتی یاد خاطرات زندان او افتادم که برای ما تعریف می کرد. او می گفت: همگامی که مامورین ساواک یکی از مبارزان مسلمان را با بخاری برقی شکنجه می دادند آیه یا نار کونی بردا و سلامارا قرائت می کرد. این خاطره را به نادش اوردم . ایشان ارام شد تا اینکه او را به سختی به پشت جبهه منتقل کردند. در بیمارستان بود که به آرزوی دیرینه خود رسید و به لقاء معبود و معشوقش نایل گشت ودر یای متلاطم روحش به کرانه وصال ،آرامش گرفت.

 

 

شادی ارواح طیبه شهدا به خصوص سردار شهید علی رضائیان صلوات

الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و  آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم

۰ نظر ۰۴ آبان ۹۴ ، ۲۳:۴۷
همسفر شهدا

بـِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ و الصِّـدیقیــن

 

سردار شهید سعید گلاب بخش (محسن چریک(

 

فرمانده عملیات غرب کشور

 

تولد : 1338/1/2 - اصفهان

شهادت : 1359/8/7 - منطقه بازی دراز

آرامگاه : اصفهان - گلستان شهدا


سعید در سال ۱۳۳۸ در شهر اصفهان به دنیا آمد. کودکی هوشمند و  فعال بود. خانواده اش از همان دوران کودکی در تربیت او طبق موازین دینی و اخلاق اسلامی ، از هیچ کوششی کوتاهی نکردند.

او همزمان با تحصیل ،گرایش خاصی به مباحث و مسائل مذهبی پیدا می کند و به مطالعه کتابهای دینی روی می آورد .

 


 سعید هنگام تحصیل در سال سوم راهنمایی ، از آنجا که درگیر مسایل سیاسی شده بود ، یکباره درس و تحصیل را رها می کند و در جستجوی راه مبارزه به خارج از کشور سفر می کند .

 

 او با تهیه گذر نامه جعلی به چند کشور اروپایی و آخرسر به لبنان سفر می کند. در آن جا با شهید " اندرزگو " و " جلال الدین فارسی " آشنا می شود و با گذرانیدن آموزش نظامی ، در مبارزات مردم فلسطین شرکت می جوید .

 

 در اوج گیری انقلاب اسلامی ، وقتی حضرت امام خمینی به پاریس عزیمت می کنند ، سعید هم مشتاقانه خودش را به پاریس می رساند . مدتی در کنار معظم له می ماند و از نزدیک در مبارزات انقلابی شرکت می جوید . هنگام بازگشت امام به ایران به عنوان مسئول حفاظت از هواپیمای حضرت امام ، با هواپیمای دوم به میهن اسلامی وارد می شود .

 


 شهید گلاب بخش با استفاده از تجربیات خود به آموزش سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و کمیته های انقلاب اسلامی می پردازددر این راستا مدتی مسوول آموزش پادگان " امام علی " ع می گردد . همزمان با شروع غائله کردستان ، برای سرکوبی ضد انقلاب ، به کردستان عزیمت و در همان نخست به عنوان یکی از مسوولان عملیات شرکت می جویداو در آزاد سازی شهر بوکان ، سرکوب ضد انقلاب در گنبد و همچنین مقابله با توطئه های " خلق عرب " در خرمشهر و " حزب منحله خلق مسلمان " در تبریز نقش موثری ایفا می کند .

 

 او به عنوان فرمانده عملیات غرب کشور منصوب می شود . او که در طراحی عملیات چریکی و نفوذی ، مهارت و تجربه بالایی داشت ، بارها ضربات مهلکی بر پیکره دشمن وارد می کند و بدین طریق رعب و وحشت در دل آنها می افکند .از طرف دیگر به سرعت شهرت و شجاعت او در منطقه می پیچد و در آن منطقه به " محسن چریک " معروف می شود .

 



 شهید گلاب بخش ، در روز هفتم آبان ماه ۱۳۵۹ ، عملیات بسیار مهم و سرنوشت سازی را طراحی و اجرا می کند و همراه نیروهای تحت امر خود ، با یک حمله سریع و برق آسا به نیروهای دشمن یورش می برد .  شهید سعید گلاب بخش ، معروف به " محسن چریک " سر انجام در روز هفتم آبان ماه ۱۳۵۹ پس از مبارزه سخت همراه چهل تن از دوستانش ، بر اثر آتش پر حجم دشمن در ارتفاعات " افشار آباد " به فیض عظمای شهادت نایل گردید.

 

شادی ارواح طیبه شهدا به خصوص سردار شهید سعید گلاب بخش  )محسن چریکصلوات

 

الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و  آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم

۰ نظر ۰۳ آبان ۹۴ ، ۲۳:۱۶
همسفر شهدا