همسفر شهدا

همسفر شهدا ، زنده یاد سید علیرضا مصطفوی

همسفر شهدا

همسفر شهدا ، زنده یاد سید علیرضا مصطفوی

همسفر شهدا

فعال فرهنگی ، طلبه بسیجی ، ذاکر اهل بیت (ع) ، پرپر شده راهیان نور و همسفر شهدا
زنده یاد "سید علیرضا مصطفوی"

سید علیرضا مصطفوی در هفدهم تیرماه سال ۱۳۶۶ مصادف با میلاد حضرت ثامن الحجج علی ابن موسی الرضا (ع) در خانواده مذهبی و در محله میدان آیت الله سعیدی (غیاثی) دیده به جهان گشود. مراحل رشد را به همراه آموزه های دینی سپری کرد. پس از جذب در بسیج مسجد موسی ابن جعفر (ع ) ابتدا کانون نوجوانان شهید آوینی و هیئت رهروان شهدا را تاسیس نمود و سپس مسئول فرهنگی بسیج شد و با جذب نوجوانان محله کار فرهنگی را آغاز نمود.
در نهایت در تابستان سال ۱۳۸۸ به دلیل سفر به مناطق عملیاتی دفاع مقدس آسمانی شد.
در این رابطه گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی پس از مصاحبه با خانواده و دوستان و همراهانش ، کتابی با عنوان «همسفر شهدا» تهیه و در سرتاسر کشور توزیع نمودند.

پس از مطلع شدن رهبر معظم انقلاب از زندگینامه وی ، ایشان پیام زیر را به همراه یک جلد قرآن کلام الله مجید به خانواده وی اهدا نمودند.

«خداوند سکینه و سلام بر قلب این مادر دلسوخته و رحمت بی منتها بر قلب آن جوان صالح عطا فرماید»

طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نجف آباد» ثبت شده است

بـِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ و الصِّـدیقیــن

 

شهید دکتر سید حسن آیت

 

نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی

دبیر سیاسی حزب جمهوری اسلامی

 

تولد: ۱۳۱۷/۴/۳ - نجف آباد

شهادت : ۱۳۶۰/۵/۱۴ - تهران

آرامگاه : تهران - گلزار شهدای بهشت زهرا (س)

 

۶۰ گلوله برای سکوت

 

 روز سوم تیرماه ۱۳۱۷هجری شمسی در شهرستان نجف آباد اصفهان، حسن به دنیا آمد. حسن نوه مرحوم آیت الله سیدعلی نجف آبادی است. همو که از چهره های درخشان عمر خود بود که در کتاب رجال اصفهان درباره او می نویسند که «در علوم معقول سرآمد اقران و همرزمان خود بوده و در فقه نیز مشهور بوده است.» حسن آیت پس از تحصیلات در نجف آباد و اصفهان به تهران می آید. در سال ۱۳۳۷لیسانس ادبیات فارسی و در سال ۱۳۴۰ فوق لیسانس جامعه شناسی را از دانشگاه تهران اخذ می نماید.


 

آیت از همان ابتدا با ملیون مخالفت می  ورزد و همین موضوع باعث می شود او که رتبه اول را در فوق لیسانس جامعه شناسی کسب نموده است، به دلیل تسلط ملیون بر دانشکده علوم اجتماعی تهران، مانع از دادن بورس و اعزام حسن آیت به خارج از کشور می شوند. در نهایت آیت در سال ۱۳۴۵ لیسانس حقوق را از دانشگاه تهران اخذ نموده و سپس در همین رشته به کسب دکترا می پردازد.

 

آیت مبارزات ضد استبدادی خود را از همان ابتدای تحصیلات دانشگاه آغاز می کند و همراه با یاران آیت الله کاشانی به مبارزه ادامه می دهد. آنچه آیت را پس از پیروزی انقلاب اسلامی مورد توجه محافل سیاسی و تاریخی قرار داده، صرفاً نظرات او در مورد ملیون و دکتر مصدق نیست، بلکه نقش او در تصویب قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز، قابل توجه است.

 

بعد از پیشنهاد گنجاندن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی از سوی آیت الله  دکتر بهشتی، چند نفر از فقها و حقوقدانان مجلس، به تبیین شرعی و عقلانی اصل ولایت فقیه پرداختند که یکی از این افراد دکتر حسن آیت نماینده مردم نجف آباد در مجلس خبرگان قانون اساسی بود. آیت در تأیید سخنان آیت الله دکتر بهشتی در مجلس خبرگان قانون اساسی می گوید: «ولایت امر به عهده کسی است که به آن صفات از طرف اکثریت مردم پذیرفته شده باشد، مفهوم آرای مردم، این نیست که آرای مردم بتواند هر کاری را انجام بدهد. اگر مردم به اتفاق رأی دادند که فلان شخص باید برده باشد، چنین رأیی معتبر نیست. زیرا این استبداد اکثریت است؛ زیرا بسیاری از حقوق افراد سلب شدنی نیست،یعنی انسان هم از خودش نمی تواند آن حقوق را سلب کند، چه برسد اکثریت مردم. در خیلی موارد می بینیم تلاش می شود که آرای عموم را مغایر با اصول ولایت فقیه بدانند. فقیه شخص بخصوصی نیست، اینها صفات است، عیناً مثل این است که بگوییم رئیس جمهور باید ایرانی باشد و شما بگویید حاکمیت ملی را زیر پا گذاشته ایم، نه، این یک اصل است.»


 

اما صبر مخالفین بیش از یک سال دوام نیاورد و پس از یک سال که دکتر حسن آیت نمایندگی مردم تهران را در مجلس شورای اسلامی به عهده داشت، ساعت ۸ صبح روز چهارشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۶۰، صدای جمهوری اسلامی ایران، این خبر تکان دهنده را پخش کرد: «سید حسن آیت  نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی صبح امروز در مقابل منزلش توسط ضد انقلابیون به شهادت رسید» و بعد از ظهر همان روز، روزنامه ها نوشتند که ضد انقلابیون بیش از ۶۰ گلوله به سوی آیت شلیک کرده اند. حزب جمهوری اسلامی که بعدها زندگی  نامه آیت را منتشر کرد، در مورد شلیک این تعداد گلوله (۶۰ گلوله) به سمت آیت، می نویسد: «بدینسان می توان به میزان خشم و کینه فریب خوردگان و مزدوران بیگانه در مقابله با یکی از بهترین فرزندان و پویندگان راه امام پی برد.»

 

خانم مهرانه معلم دامغانی همسر شهید دکتر آِیت که در آخرین لحظات جان دادن آیت، سر او را در بغل داشته است می گوید: «آن روز ساعت 6.30 صبح جلسه داشت مثل این که آن روز به من الهام شده بود که حادثه ای پیش خواهد آمد. محسن (فرزندم) را بیدار کردم، محافظ هم در حیاط قدم می زد و ماشین را آماده می کرد، قبل از این که از منزل خارج شود تلفن زنگ زد، گفتم امروز کمی دیر برو، مجلس اکثریت پیدا کرده، خسته ای، مریضی، چند روزی مرخصی بگیر، گفت: نه، هفته آینده مجلس راجع به مطبوعات جلسه خواهد داشت- مدتها بود که روی لایحه مطبوعات کار می کرد- بعد از لایحه مطبوعات شاید یک هفته ای مرخصی بگیرم، خلاصه با تلفن صحبت کرد، چند دقیقه به هفت مانده بود، معمولاً من بدرقه اش می کردم ولی آن روز در آشپزخانه کار داشتم، با عجله به آشپزخانه رفتم، رفت توی حیاط و سوار ماشین شد، از در خارج شدند، ناگهان صدای رگبار شنیدم رفتم بالای تراس، دیدم خودش را انداخت پشت بشکه نفت، مرتب صدای رگبار می آمد من هم فریاد می کشیدم، دویدم توی کوچه، راننده شوکه شده بود، چند ثانیه بیشتر طول نکشید همه ماجرا بین یکی دو دقیقه به هفت اتفاق افتاد، دیدم محافظش تیر خورده و خونریزی دارد خودش هم از ناحیه گردن و مغز تیر خورده بود، او را از ماشین بیرون کشیدم دیدم از بینی و دهانش خون بیرون زد، رنگش زرد شد و » و دکتر حسن آیت نماینده مجلس شورای اسلامی و دبیر سیاسی حزب جمهوری اسلامی شهید شد.


 

آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس وقت مجلس شورای اسلامی بعد از شهادت دکتر آیت در مورد او می گوید: «در مجلس خبرگان از اعضای بسیار فعال و هدایتگر بود و در اسلامی شدن قانون اساسی و بخصوص در اصول مربوط به «ولایت فقیه» در کنار رئیس و نایب رئیس مجلس خبرگان و سایر شخصیت های پیشتاز خط امام، صاحب نقشی شایان توجه بود.»

 


حزب جمهوری اسلامی نیز در بیانیه خود به مناسبت شهادت آیت و نقش سازمان منافقین آورده است: «دکتر آیت از نخستین روزهای اوج گیری حرکات طیف گرایش به غرب با هوشیاری اعلام داشت که سرانجام این خطر چیست و اتحاد پلید نفاق و کفر چگونه در مقابل انقلاب اسلامی ایران موضع می گیرد و ملی گرایان چگونه برای حفظ مواضع خود، به دامن آمریکا می غلطند و دیدیم که تمام پیش بینی ها درست بود و نشانه دقت و وسعت نظر این رجل اسلامی بود. از سوی دیگر آمریکا نیز دشمنان خود را با دقت انتخاب کرده و هدف گلوله های جبهه متحد کفر قرار می دهد.»

 

شادی ارواح طیبه شهدا به خصوص شهید دکتر سید حسن آیت صلوات

الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم

۰ نظر ۱۴ مرداد ۹۵ ، ۱۰:۵۰
همسفر شهدا

بـِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ و الصِّـدیقیــن

 

 

 

سردار شهید حاج احمد کاظمی

 

 

 

 

 

فرمانده نیروی زمینی سپاه

 

 

 

تولد : 1337/5/2 - نجف آباد

 

 

شهادت : 1384/10/19 – ارومیه (سانحه هوایی)

 

 

آرامگاه : گلستان شهدای اصفهان

 

 

 

سردار سرلشکر پاسدار شهید احمد کاظمی‌در سال ۱۳۳۷ در نجف آباد اصفهان دیده به جهان گشود.

 

 

وی همچون سایر جوانان، سرگرم تحصیل شد. با پیدایش جرقه‌های انقلاب اسلامی دوشادوش ملت به مبارزه علیه رژیم ستم شاهی پرداخت و در بیست و سومین بهار زندگی خود، در اوایل سال ۵۹ به کردستان رفت تا با رزمی‌بی امان، دشمنان داخلی انقلاب را منکوب نماید.

 

 

 

 

او دوران جوانی خود را با لذت حضور در جبهه‌های نبرد از کردستان گرفته تا جای جای جبهه‌های جنوب در صف مقدم مبارزه با متجاوزان بعثی در سِـمت‌هایی چون: دو سال فرماندهی جبهه فیاضیه آبادان، شش سال فرماندهی لشکر ۸ نجف، یکسال فرماندهی لشکر ۱۴ امام حسین(ع)، هفت سال فرماندهی قرارگاه حمزه سیدالشهدا(ع) و قرارگاه رمضان و پنج سال فرماندهی نیروی هوایی سپاه را به عهده داشت.

 

 

رزمندگان و ایثارگران بسیاری، خاطراتی شیرین و به یادماندنی از رشادت‌ها و شجاعت‌های این دلاور زمان بیاد دارند. حضور مستقیم در خط مقدم جبهه و ارتباط صمیمانه با پاسداران و رزمندگان بسیجی تا بدانجا بود که از ناحیه پا، دست، و کمر بارها مجروح گردید و یک بار نیز انگشتش قطع شد.

 

 

در طی سالها با استفاده از مجال‌هایی از عشق به تحصیل بهره جست و کارشناسی خود را در رشته جغرافیا و کارشناسی ارشد را در رشته مدیریت دفاعی گذراند و موفق شد دانشجوی دکتری در رشته دفاع ملی گردد.

 

 

کفایت و شجاعت آن بزرگوار تا بدانجا بود که مقام معظم رهبری ۳ مدال فتح بر سینه پر عطش شهادت ایشان نصب نمودند.

 

 

وی در اواسط سال ۸۴ از سوی فرمانده کل سپاه، به فرماندهی نیروی زمینی منصوب شد و توفیق خدمت را در سنگر دیگری یافت.

 

 

این فرمانده قهرمان در آخرین دیدار خود با محبوب خویش فرمانده معظم کل قوا، تقاضای دعا برای شهادت خویش را نمود، زیرا مرغ جانش بیش از این تحمل ماندن بر این کره خاکی را نداشت و سرانجام در پروازی دنیوی به پرواز اخروی شتافت. اوج گرفت و به ملکوت اعلی پیوست.

 

 

سردار شهید سرلشکر پاسدار احمد کاظمی در سن ۱۸سالگی ، پس از تحصیلات دوره دبیرستان در صف مبارزین و جبهه‌های جنوب لبنان حضور پیدا کرد و مبارزه با استکبار و اشغالگران را آغاز نمود

 

 

وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی‌جزو اولین کسانی بود که به سپاه پاسداران پیوسته و از فرماندهان شجاع، پر انرژی، مدیر و خلاق بود و به همین دلیل حکم مسئولیت‌های زیادی را از دست مبارک مقام معظم رهبری دریافت کرد.

 

 

شهید کاظمی‌، با شروع جنگ تحمیلی ، با یک گروه۵۰ نفره در جبهه‌های آبادان حضور یافت و مبارزه را با دشمن متجاوز آغاز کرد

 

 

 

 

وی، از همان اول فرماندهی یکی از جبهه‌های آبادان را برعهده گرفت و در عملیات حصر آبادان و در یکی از محورهای عملیات مسئولیت مهمی‌برعهده داشت.

 

 

وی در پایان جنگ تحمیلی همان گروه۵۰ نفره روز اول جنگ را تبدیل به یکی از لشکرهای قوی و مهم سپاه کرد و لشکر را با سلاح‌های به غنیمت گرفته شده از عراقی‌ها به یک لشکر زرهی با صدها تانک و نفربر و توپخانه و ماشین آلات، تحویل نظام داد.

 

 

وی در راه‌اندازی و شکل‌گیری نیروی زمینی سپاه به عنوان معاون عملیاتی نیروی زمینی سپاه خدمات شایانی داشت.

 

 

سردار کاظمی‌همچنین در سال ۱۳۷۲ با حضور در منطقه شمال غرب کشور به عنوان فرمانده منطقه شمال غرب حکم فرماندهی را از دست مقام معظم رهبری دریافت کرد.

 

 

مقام معظم رهبری در همان دوران مسئولیت سردار کاظمی‌ در استان آذربایجان غربی و کردستان حضور پیدا کردند و از برقراری امنیت منطقه توسط سردار کاظمی‌تقدیر به عمل آوردند.

 

 

در سال ۱۳۷۹حکم فرماندهی نیروی هوایی سپاه را از رهبر معظم انقلاب دریافت کرد و نیروی هوایی را از نظر سازمان، ساختار و سازماندهی و سازمان موشکی ارتقا داده تا جایی که دشمنان جمهوری اسلامی‌ایران از توانمندی موشکی کشور حیرت زده بودند

 

 

وی پس از ۵   سال خدمت ارزنده در نیروی هوایی سپاه، در سال۱۳۸۴ حکم فرماندهی نیروی زمینی سپاه را از مقام معظم کل قوا دریافت کرد

 

 

 

 

 

سردار شهید کاظمی‌محور عمده فعالیت‌های نیروی زمینی را تقویت و ارتقای یگان‌های صفی نیروی زمینی سپاه اعلام کرد و در این زمینه، خدمات ارزنده‌ای را ارایه داد.

 

 

سردار شهید احمد کاظمی فاتح واقعی عملیات بیت المقدس و آزادی خرمشهر در خاطرات سردار قاسم سلیمانی فرمانده وقت لشکر ثارالله

 

 

در عملیات «بیت‌المقدس» و آزادی خرمشهر لشکر شهید کاظمی در مرحله نخست عملیات و در مرحله آخر آن، توانست نقش فوق‌العاده‌ای ایفا کند به گونه‌ای که در روزهای پایانی درگیری «بیت‌المقدس» که نیروهای ایرانی، توان کافی برای آزادی خرمشهر نداشتند و تقاضای چند هفته بازسازی را از فرماندهی کردند، در شب نوزدهم یا هیجدهم وقتی همه خسته شده بودیم، همه وسواس داشتند که عملیات برای دو هفته به تاخیر بیفتد، آنجا حسن باقری صحبت کرد، گفت ما به مردم قول داده‌ایم.

 

 

گفتیم خرمشهر در محاصره است چطور می‌توانیم برگردیم. همه خسته بودند چون ما چهل روز بعد از عملیات فتح المبین، عملیات بیت‌المقدس را شروع کرده بودیم.

 

 

 

 

 

شهید کاظمی توانست با کمک شهیدخرازی آخرین مرحله عملیات آزادسازی خرمشهر را انجام دهد. ایشان نیروهای عراقی را در خرمشهر محاصره و شهر را آزاد کردند ، با دو لشکر خرمشهر را تصرف کردند هر کدام با پنج گردان یعنی سه هزار نفر درمقابل بیست هزار نفر دشمن، لشکرهای 8 نجف و 14 امام حسین تحت فرماندهی احمد و حسین بودند.

 

 

 

و اینگونه بود که در همه عملیات‌ها تا پایان جنگ، شهید کاظمی بدون استثنا نقش فعال و موفقی داشت؛ وی از افراد مؤثر در آزادسازی خرمشهر بود و این شهر تا ابد، مرهون رشادت کاظمی است.

 

 

 

 

 

 

وی، شب شهادت در جلسه‌ای، ضمن آنکه که حسرت می‌خورد که چرا شهید نشده و یاران او رفته‌اند، سفارش کرد، " شهدا خیلی به گردن ما حق دارند، باید تلاش زیادی کنیم" باید در اردوهای راهیان نور از همه شهدا (ارتش، سپاه، بسیج) بگویید، از خودتان نگویید از دیگران بگویید.

 

 

از نیروی هوایی ارتش، از هوانیروز ارتش، از شهدای ارتش و جهاد بگویید. وی صبح روز شهادت عازم منطقه شمال غرب شد که در حوالی ارومیه هواپیمای حامل ایشان و یارانش دچار نقص فنی شد و سقوط کرد و بدین ترتیب به آرزوی دیرینه اش رسید و به دوستان همرزمش پیوست.

 

 

حضرت آیت الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی‌در پیامی‌شهادت سردار رشید اسلام، سرلشکر احمد کاظمی ‌و تعدادی از سرداران و افسران سپاه را در حادثه سقوط هواپیما تسلیت گفتند.

آخرین ملاقات شهید احمد کاظمی با رهبر معظم انقلاب:

 

 

دو هفته پیش شهید کاظمى پیش من آمد و گفت از شما دو درخواست دارم: یکى این‌که دعا کنید من روسفید بشوم، دوم این‌که دعا کنید من شهید بشوم. گفتم شماها واقعاً حیف است بمیرید؛ شماها که این روزگارهاى مهم را گذراندید، نباید بمیرید؛ شماها همه‌تان باید شهید شوید؛ ولیکن حالا زود است و هنوز کشور و نظام به شما احتیاج دارد. بعد گفتم آن روزى که خبر شهادت صیاد را به من دادند، من گفتم صیاد، شایسته‌ى شهادت بود؛ حقش بود؛ حیف بود صیاد بمیرد. وقتى این جمله را گفتم، چشم‌هاى شهید کاظمى پُرِ اشک شد، گفت: ان‌شاءاللَّه خبر من را هم به‌تان بدهند! فاصله‌‌ى بین مرگ و زندگى، فاصله‌ى بسیار کوتاهى است؛ یک لحظه است. ما سرگرم زندگى هستیم و غافلیم از حرکتى که همه به سمت لقاءاللَّه دارند. همه خدا را ملاقات مى‌کنند؛ هر کسى یک طور؛ بعضى‌ها واقعاً روسفید خدا را ملاقات مى‌کنند، که احمد کاظمى و این برادران حتماً از این قبیل بودند؛ اینها زحمت کشیده بودند. ما باید سعى‌مان این باشد که روسفید خدا را ملاقات کنیم؛ چون از حالا تا یک لحظه‌ى دیگر، اصلاً نمى‌دانیم که ما از این مرز عبور خواهیم کرد یا نه؛ احتمال دارد همین یک ساعت دیگر یا یک روز دیگر نوبتِ به ما برسد که از این مرز عبور کنیم. از خدا بخواهیم که مرگ ما مرگى باشد که خود آن مرگ هم ان‌شاءاللَّه مایه‌ى روسفیدى ما باشد. ان‌شاءاللَّه خدا شماها را حفظ کند.

 

 

 

بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در مراسم تشییع پیکرهاى فرماندهان سپاه 84/10/21

 

 

 

 

 

 

وصیت‌نامه شهید احمد کاظمی

 

 

الله اکبراشهد ان لا اله الا الله اشهد ان محمد رسول الله اشهید ان علیاً ولی الله

 

 

خداوندا فقط می‌خواهم شهید شوم شهید در راه تو، خدایا مرا بپذیر و در جمع شهدا قرار بده. خداوندا روزی شهادت می‌خواهم که از همه چیز خبری هست الا شهادت، ولی خداوندا تو صاحب همه چیز و همه کس هستی و قادر توانایی، ای خداوند کریم و رحیم و بخشنده، تو کرمی کن، لطفی بفرما، مرا شهید راه خودت قرار ده. با تمام وجود درک کردم عشق واقعی تویی و عشق شهادت بهترین راه برای دست یافتن به این عشق.

 

 

نمی‌دانم چه باید کرد، فقط می‌دانم زندگی در این دنیا بسیار سخت می‌باشد. واقعاً جایی برای خودم نمی‌یابم هر موقع آماده می‌شوم چند کلمه‌ای بنویسم، آنقدر حرف دارم که نمی‌دانم کدام را بنویسم، از درد دنیا، از دوری شهدا، از سختی زندگی دنیایی، از درد دست خالی بودن برای فردای آن دنیا، هزاران هزار حرف دیگر، که در یک کلام، اگر نبود امید به حضرت حق، واقعاً چه باید می‌کردیم. اگر سخت است، خدا را داریم اگر در سپاه هستیم، خدا را داریم اگر درد دوری از شهدای عزیز را داریم، خدا داریم.

 

 

ای خدای شهدا، ای خدای حسین، ای خدای فاطمة زهرا(س)، بندگی خود را عطا بفرما و در راه خودت شهیدم کن، ای خدا یا رب العالمین.

 

 

راستی چه بگویم، سینه‌ام از دوری دوستان سفر کرده از درد دیگر تحمل ندارد. خداوندا تو کمک کن. چه کنم فقط و فقط به امید و لطف حضرت تو امیدوار هستم. خداوندا خود می‌دانم بد بودم و چه کردم که از کاروان دوستان شهیدم عقب مانده‌ام و دوران سخت را باید تحمل کنم. ای خدای کریم، ای خدای عزیز و ای رحیم و کریم، تو کمک کن به جمع دوستان شهیدم بپیوندم.

 

 

 

 

 

گرچه بدم ولی خدا تو رحم کن و کمک کن. بدی مرا می‌بینی، دوست دارم بنده باشم، بندگی‌ام را ببین. ای خدای بزرگ، رب من، اگر بدم و اگر خطا می‌کنم، از روی سرکشی نیست. بلکه از روی نادانی می‌باشد. خداوندا من بسیار در سختی هستم، چون هر چه فکر می‌کنم، می‌بینم چه چیز خوب و چه رحمت بزرگی از دست دادم. ولی خدای کریم، باز امید به لطف و بزرگی تو دارم. خداوندا تو توانایی. ای حضرت حق، خودت دستم را بگیر، نجاتم بده از دوری شهدا، کار خوب نکردن، بندة خوب نبود،... دیگر...

 

 

حضرت حق، امید تو اگر نبود پس چه؟ آیا من هم در آن صف بودم. ولی چه روزهای خوشی بود وقتی به عکس نگاه می‌کنم. از درد سختی که تمام وجودم را می‌گیرد دیگر تحمل دیدن را ندارم. دوران لطف بی‌منتهای حضرت حق، وای من بودم نفهمیدم، وای من هستم که باید سختی دوران را طی کنم.

 

 

الله اکبر خداوندا خودت کمک کن خداوندا تو را به خون شهدای عزیز و همة بندگان خوبت قسم می‌دهم، شهادت را در همین دوران نصیب بفرمایید و توفیق‌ام بده هر چه زودتر به دوستان شهیدم برسم، انشاء الله تعالی

 

 

 

منزل ظهر جمعه 6/۴/1382

 

 

 

شادی ارواح طیبه شهدا به خصوص سردار شهید حاج احمد کاظمی صلوات

 

 

 

الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم

 

 

۰ نظر ۱۸ دی ۹۴ ، ۱۸:۴۸
همسفر شهدا