همسفر شهدا

همسفر شهدا ، زنده یاد سید علیرضا مصطفوی

همسفر شهدا

همسفر شهدا ، زنده یاد سید علیرضا مصطفوی

همسفر شهدا

فعال فرهنگی ، طلبه بسیجی ، ذاکر اهل بیت (ع) ، پرپر شده راهیان نور و همسفر شهدا
زنده یاد "سید علیرضا مصطفوی"

سید علیرضا مصطفوی در هفدهم تیرماه سال ۱۳۶۶ مصادف با میلاد حضرت ثامن الحجج علی ابن موسی الرضا (ع) در خانواده مذهبی و در محله میدان آیت الله سعیدی (غیاثی) دیده به جهان گشود. مراحل رشد را به همراه آموزه های دینی سپری کرد. پس از جذب در بسیج مسجد موسی ابن جعفر (ع ) ابتدا کانون نوجوانان شهید آوینی و هیئت رهروان شهدا را تاسیس نمود و سپس مسئول فرهنگی بسیج شد و با جذب نوجوانان محله کار فرهنگی را آغاز نمود.
در نهایت در تابستان سال ۱۳۸۸ به دلیل سفر به مناطق عملیاتی دفاع مقدس آسمانی شد.
در این رابطه گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی پس از مصاحبه با خانواده و دوستان و همراهانش ، کتابی با عنوان «همسفر شهدا» تهیه و در سرتاسر کشور توزیع نمودند.

پس از مطلع شدن رهبر معظم انقلاب از زندگینامه وی ، ایشان پیام زیر را به همراه یک جلد قرآن کلام الله مجید به خانواده وی اهدا نمودند.

«خداوند سکینه و سلام بر قلب این مادر دلسوخته و رحمت بی منتها بر قلب آن جوان صالح عطا فرماید»

طبقه بندی موضوعی

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عملیات فتح المبین» ثبت شده است

بـِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ و الصِّـدیقیــن

 

سردار شهید دکتر مجید بقایی

 

 فرمانده قرارگاه کربلا

 


ولادت : 1337/1/7 - بهبهان

شهادت : 1361/11/9 - فکه

آرامگاه: گلزار شهدای بهبهان


مجید جوانی پر شور از قبیله ی بی قراران بود. شاهدی بی باک در عرصه ی خوف و خطر. تولد او را در سال 1337 از سرزمین بهبهان نگاشته اند. هوش و ذکاوت او در ایام تحصیلاتش زبانزد عام و خاص بود. بگونه ای که پس از اخذ دیپلم ریاضی موفق به اخذ دیپلم  طبیعی شد و سپس با موفقیت در آزمون سراسری وارد دانشگاه شد.



او ابتدا در رشته ی شیمی و فیزیوتراپی و رشته ی پزشکی قبول شد، که او رشته ی پزشکی را برگزید. در این هنگام روح بیدار امام (ره) در کالبد مجید و دیگر جوانان سبز سیرت این دیار حرارتی افکند که این رژیم منحوس پهلوی را به آتش خشم کشید. شهید بزرگوار مجید بقایی با همکاری سردار محسن رضایی و دوستانش در گروه منصورون صدمات زیادی به پیکر از هم گسسته ی نظام ستمشاهی زدند. این عده با هدایت راهپیمایی ها و انجام عملیات بزرگ چریکی در اوج درگیری قیام شکوهمند انقلاب اسلامی نقش داشتند.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی با شروع جنگ تحمیلی مجید به دفاع از ارزش های الهی آن پرداخت که امام راحل احیاگر آن ها بود. روح ناآرام مجید در تمام صحنه های انقلاب اسلامی از حضور در کمیته تا جهاد سازندگی و سپاه و مبارزه با گروهک های چپ و منافق و ... نقش برجسته ای داشت. او از هنرمندانی بود که با کارهای گرافیکی، نقاشی، خوشنویسی، هنر خویش را در خدمت انقلاب اسلامی عرضه داشت.

مجید که سال چهارم پزشکی را می گذراند حضور در میادین دفاع مقدس را بر همه چیز ترجیح داد و همپای یار دیرینه اش سردار شهید اسماعیل دقایقی در برهه ی حساس شگفتی آفریدند. از فرماندهی جبهه ی سپاه شوش و لشکر فجر تا فرماندهی قوای یکم کربلا و حکایت ها و خاطرات شیرینی که از مدیریت نظامی، حسن خلق، عبادات، شوریدگی و حماسه ی آزادیبخش و ابعاد دیگر شخصیت ممتاز او بر جای ماند، تا نوشیدن شربت شهادت از دست ساقی ازل از بارزترین خصوصیات اخلاقی مجید و تواضع و حسن خلق بود و شاید این خود یکی از اساسی ترین مجوز به کمال رسیدن مجید بود و هنوز با گذشت سال ها یارانش مجید مهربان را فراموش نکرده اند.



دریابان شمخانی در این مورد می گوید: «اصلاً مجید خودش بسیجی بود اگر می خواستید بدانید بسیجی چه کسی است باید سراغ مجید می رفتید. البته بسیج به مفهوم از جان گذشتن، ولایت حضرت امام، به مفهوم منتظر امام زمان(عج)، به مفهوم ذوب شدن در خط امام حسین(ع)، پاسداران فراوانی هستند که بسیجی اند یکی از این پاسدارها مجید بود.»

شهید بقایی در عملیات فتح المبین به عنوان فرمانده قرارگاه فجر در طرح ریزی و هدایت یگان ها ی عمل کننده نقش بسیار مهمی داشت و سرانجام آن بزرگ مرد در تاریخ 61/11/9 در آستانه عملیات والفجر مقدماتی به اتفاق سردار شهید حسن باقری جهت بررسی منطقه عازم منطقه ی عملیاتی فکه شد و در حالی که آیه ی « یا ایتها النفس المطمئنة ارجعی الی ربک راضیة مرضیة فادخلی فی عبادی والدخلی جنتی» را تلاوت می کرد، به نفس مطمئنه رسید و در میان اندوه مردم خوزستان در یک تشییع بی سابقه در زادگاهش به خاک سپرده شد.

 


وصیت نامه 

بسم الله الرحمن الرحیم 

سلام و درود و دعا بر امام و امت امامی که ما باید با تلاش و جهاد و ایثار و شهادتمان رهبری و امامت جهانیشان را عینیت بخشیم و جهانی، انقلابی و اسلامی بسازیم. انقلاب خونین مان سنگر به سنگر کفر جهانی را عقب نشانده و این بار با رحمت خدایی «جنگ» مقدمه ای شده برای تشکیل اتحاد جماهیر اسلامی «انشاالله» و بدانید که این موضع، ایثار می خواهد و خون، که پیامدش نصر الهی است که پیروزی اسلام در اثر رنج و سعی و کوشش و زجر و ناراحتی و خون دادن است. 

بله ما هم می جنگیم و تن به هیچ گونه سازش نمی دهیم و با شعار همیشگی مان یا فتح یا شهادت می جنگیم و بر سیاست « نه شرقی نه غربی» سر سختانه پا می فشاریم چون معتقد به خداییم. برادران و خواهران هیچگونه اندوه و حزنی به دل راه ندهید چون میدان آزمایش است و زمان امتحان و شما بی تردید، اگر مومن باشید و از رهبر عصاره مکتب بیاموزیم که چون کوه استوار در مقابل دشمن و چون کاه در مقابل خدا و ما هم در مقابل مصائب باید همچون کوه باشیم. خدا یا، معبودم، ای آنکه همه چیزم به توست؛ ای آنکه در کاغذ نمی گنجی و نه با قلم وصف می شوی، آنچنان تار و پودم آغشته به گناه است که فعلا یارای صحبت ندارم و هر وقت می خواهم زبان گشایم، شرمنده ام. 

با این وضع رحمی بر من کن. و مرا بخش. می دانم که بخشنده ای و مهربان، بار ها فکر کرده ام با خودم و در نهایت به این نتیجه رسیده ام که فقط در لباس شهید می توانم در درگاهت حضور یابم، به جز این هرگز، که شرمنده ام و رسوا. 

خدایا! شاکرم از این که تا این هدایتم کردی. خدایا اگر قدمی در راهت بر داشتم، از من بپذیر. معبودم می دانم که چیستی ولی در دل خانواده مان صبری وافر بگذار که می دانم بدون این مساله تحمل چنین مساله ای را ندارند. خدایا ملتمسانه می گویم و بارها گفته ام که جگر گوشه امت امام عزیز خمینی کبیر را تا ظهور حضرت مهدی (عج) برای امت نگهدار. 

خدایا! به خوبی می دانم و برایم ملموس است که بهترین ها را به سویت می کشی و حجابشان را می دری و من این را در خود نمی بینم ولی شاید دگرگونی در درونم چنین فیضی را نصیبم کرد. 
خدایا دیگر دعایم سلامتی مجروحین و صبر به معلولین می باشد.
 

و اما خانواده عزیز و پدر و مادر خوبم که خیلی عذابتان دادم و همیشه به شما می گفتم برای اسلام می خواهم خدمت کنم و شما بنا به علایق می گفتید که بالاخره از دست ما می روی و این کار را نکن و همیشه به شما می گفتم و آخرین بار هم می گویم که من و ما و شما همه از کس دیگریم و هر وقت امانت را بخواهد پس می گیرد و کسی را دخل و تصرفی در آن نیست. 

به هر جهت نمی دانم می پذیرید یا نه ولی انشاالله می پذیرید و مرا حتما می بخشید و حتما بر زبان می آورید که تو را بخشیدم. 

خدا به شما صبری دهد و صبور باشید که درجه انسان صبور و صابر، بسیار بالاست مادر، اگر صبر کردی فاطمه الزهرا (س) به تو مرحبا می گوید و ملائک تو را دلداری می دهند. 

و اما برادرم حمید! در همین راه که هستی به جمهوری اسلامی خدمت و پایه های جمهوری را محکم بگردان که خدا یاری و هدایتت می کند و اصلا به این دنیای پست و بی ارزش دل مبند که فقط اسباب آزمایش است و امتحان. 
و برادر و خواهرم! شما هم قدر جمهوری اسلامی را بدانید که نعمت بزرگی است و کوچکترین کفران نعمت محاکمه دارد. و جدا همیشه به فکر اسلام باشید انشاالله و همگی شما مرا ببخشید و التماس دعا دارم.
 
و اما دوستان خوبم! برادران و خواهران! شما هم از من رنجیدگی دارید. از شما می خواهم که مرا ببخشید و اگر بدی کرده ام از من بگذرید. تذکرم این است که امام را رها نکنید.
 
و از کلیه اقوام، دوستان طلب بخشش می کنم و امیدوارم که اگر بدی کرده ام ببخشید. حتما برایم دعا کنید. حتما دعا برای امام و برای من و برای مومنین را فراموش نکنید.
 

والسلام

بنده حقیر و ذلیل ، خدمتگذار اسلام اگر خدا بخواهد

التماس دعا

شوش دانیال 1360/2/30

مجید بقایی

 

شادی ارواح طیبه شهدا به خصوص سردار شهید دکتر مجید بقایی صلوات

الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم

 

۰ نظر ۱۱ بهمن ۹۴ ، ۱۶:۲۳
همسفر شهدا

بـِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ و الصِّـدیقیــن

 

عملیات فتح المبین

 

زمان اجرا:  61/1/2

رمز عملیات : یا زهرا (س)

مکان اجرا : محور شوش ، رودخانه کرخه ، جاده اهواز اندیمشک و غرب دزفول

اهداف عملیات : آزاد سازی بخش وسیعی از خاک ایران و خارج ساختن شهر های دزفول ، اندیمشک و جاده اندیمشک اهواز از برد توپخانه و سایت موشکی دشمن در چهار مرحله

 

فتح الفتوح رزمندگان اسلام

هفده ماه از انجام عملیات ناکام توکل در منطقه پل نادری و شرق رودخانه وحشی کرخه می گذشت و دشمن همچنان در منطقه گسترده فکه ، شوش ، عین خوش ، چنانه و مناطق دیگری از جبهه جنوب به سر می برد ، تا سرانجام عملیات فتح المبین در چهار مرحله برای آزاد سازی بخش وسیعی از خاک میهن و خارج ساختن شهرهای دزفول ، اندیمشک و جاده اهواز اندیمشک از برد توپخانه و سایت موشکی سنگین و پرکار عراق طرح ریزی شد . در عملیات طریق القدس زمینه مناسبی برای این کار بزرگ و سرنوشت ساز فراهم شده بود .

 

ساعت ۳۰ دقیقه بامداد دوم فروردین ماه 1361 یکصد گردان از سپاه و 35 گردان از ارتش ایران ، در غرب دزفول و شوش با رمز یا زهرا (س) به قلب دشمن زدند . در مقابل  ۱۷۰گردان از قوای رزمی عراق صف کشیده بودند . نیروهای خودی در قالب چهار قرارگاه عملیاتی سازماندهی شده و از چهار محور شوش ، رودخانه کرخه ، کوه میشداغ در جاده اهواز اندیمشک و غرب دزفول حمله را شروع کردند .

 

در مرحله اول و دوم ، تنگه های عین خوش و رقابیه به روی دشمن مسدود و در دو مرحله دیگر ارتش عراق تا پشت رودخانه دویرج عقب رانده شد .

 

در این عملیات شهیدان حسین خرازی فرمانده لشکر ۱۴ امام حسین (ع) و محسن وزوایی فرمانده یک گردان از تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در شکست عراقی ها در محور رقابیه و علی گره زد بزرگترین موفقیت را به ارمغان آوردند .

کار بی نظیری که در این عملیات انجام شد و مایع شگفتی عراقی ها گردید ، حفر کانال و تونل در زمین های رملی منطقه و دور زدن دشمن از طریق آن بود . لشکر های ۱۹ زرهی و ۱ مکانیزه عراق که در این محاصره غافلگیر شده بودند ، با تحمل آسیب های فراوان و شکستی که احمد متوسلیان فرمانده تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) به آنها وارد آورد ، از میان رفتند .

 

با انجام عملیات فتح المبین ۲۴۰۰ کیلومتر از خاک ایران در شمال خوزستان آزاد و دستیابی به چاه های نفت ابوغریب حاصل شد .

این عملیات با فرماندهی مشترک قرارگاه کربلا سپاه و ارتش و چهار قرار گاه قدس به فرماندهی سردار عزیز جعفری ، نصر به فرماندهی سردار شهید حسن باقری ، فجر به فرماندهی سردار شهید مجید بقایی و قرارگاه فتح به فرماندهی سردار سرلشکر رحیم صفوی و غلامعلی رشید انجام شد .

 

شادی ارواح طیبه شهدا به خصوص شهدای عملیات فتح المبین صلوات

 

الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم

 

۰ نظر ۰۶ مهر ۹۴ ، ۲۲:۵۵
همسفر شهدا

بـِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ و الصِّـدیقیــن

 

سردار شهید علیرضا موحد دانش

 

فرمانده تیپ ۱۰ سید الشهدا

 

 

ولادت : 1337/6/27 - تهران

شهادت : 1362/5/13 - عملیات والفجر 2

آرامگاه : تهران - گلزار شهدای بهشت زهرا سلام الله علیها


علیرضا اولین فرزند خانواده موحد در سال ۱۳۳۷ در تهران به دنیا آمد. در سال ۱۳۵۵ بعد از اخذ دیپلم به سربازی اعزام شد و پس از فرمان امام خمینی مبنی بر فرار سربازان از پادگانها، وی نیز از پادگان گریخت و به جمع انقلابیون پیوست.

پس از پیروزی انقلاب، در کمیته انقلاب اسلامی شمیران به فعالیت مشغول شد. علیرضا در فروردین ماه ۱۳۵۸ به عضویت سپاه پاسداران در آمد و ابتدا مأموریت حراست از بیت امام خمینی را بر عهده گرفت. با آغاز غائله کردستان، به کردستان رفت و در چند عملیات پاکسازی علیه ضد انقلابیون شرکت کرد. پس از آن به جبهه اعزام شد و به عنوان جانشین "محسن وزوایی در عملیات بازی دراز حضور یافت و در همین عملیات، یک دستش قطع شد.



پس از عملیات "مطلع الفجر" به مکه معظمه مشرف شد. قبل از عملیات فتح المبین، به تیپ ۲۷ محمد رسول الله اعزام شد تا به عنوان معاون گردان حبیب بن مظاهر مأموریتش را انجام دهد.

وی پس از خاتمه عملیات فتح المبین، فرماندهی گردان حبیب بن مظاهر را بر عهده گرفت و نقش فعالی در مراحل سه گانه "الی بیت المقدس" و آزادی خرمشهر ایفا کرد.

در خرداد سال ۱۳۶۱ با دختری مؤمنه عقد ازدواج بست. پس از پایان عملیات الی بیت المقدس، به همراه قوای محمد رسول الله ص به لبنان اعزام شد. بعد از بازگشت از لبنان، فرماندهی تیپ ۱۰ سید الشهدا ع را بر عهده گرفته، در عملیات "والفجر ۱" با این تیپ وارد عملیات شد و در همان عملیات نیز مجدداً مجروح شد.

 

 

 

مجروحیت اول

عملیات بازی دراز بود. صبح عملیات، حاج علی برای بیدار کردن بچهها، به سمت یکی از چادرها رفت، غافل از اینکه شب قبل عراقیها پاتک زده، چند تا از چادرها را گرفته بودند. هنگامیکه حاجی وارد چادر شد، سربازان عراقی او را به رگبار بستند، خیلی سریع پشت یکی از صخرهها سنگر گرفت، اما لغزش پا روی ریگها باعث سقوط او شد و در اثر اصابت سر به تخته سنگی، برای مدتی بیهوش شد. پس از به هوش آمدن، یکی از عراقیها نارنجکی را به سمت او پرتاب کرد. حاجی که قصد داشت نارنجک را به سمت دشمن بازگرداند، آن را در دست گرفت اما نارنجک منفجر شد و دست حاج علی را از مچ قطع کرد.

در همین حین ما با شنیدن صدای تیر انفجار متوجه جریان شدیم و به سمت چادرها رفتیم و پس از به عقب راندن عراقیها حاج علیرضا موحد دانش را یافتیم.

فکر میکنم همه بچهها با دیدن آن صحنه به یاد کربلا و علقمه و عملدار لشکر امام حسین ع افتادند. حاج علی بعد از جانبازی باز هم راهی جبههها شد، آخر هیچ چیز نمیتوانست حضور او را در صحنه جهاد کمرنگ کند.

 

۰ نظر ۲۸ شهریور ۹۴ ، ۰۰:۴۸
همسفر شهدا

فعالیت های شهید در دوران دفاع مقدس

 با آغاز جنگ تحمیلی، به کرج بازگشت و پس از سازماندهی تعدادی از نیروهای رسمی و بسیجی، به جنوب رفت و در همان روزهای نخست جنگ، جبهه فیاضیه در آبادان را تشکیل داد و مدتها به عنوان فرمانده محور جبهه فیاضیه مشغول خدمت شد. در حساس ترین شرایط آبادان را همراه دیگر نیروهای مردمی از سقوط و اشغال نجات می دهد. فرماندهان خیلی زود به توانمندی نظامی و لیاقت شهید کلهر پی می برند و از استعداد وی در مسئولیت های مختلف بهره می گیرند. شهید کلهر در تشکیل تیپ المهدی نقش اساسی ایفا می کند و خود به عنوان جانشین فرماندهی آن برگزیده می شود.

در عملیات فتح المبین به عنوان خط شکن حماسه می آفریند و در منطقه ام الرصاص جراحت سختی برمی دارد.

اما او کسی نبود که از پای بیفتد و به بهانه جراحت پای از جبهه بکشد. یک کلیه اش را از دست می دهد و یک دستش بر اثر ترکش عملاً از کار می افتد. جای جای بدنش ترکش می نشیند، ولی او که عاشق جبهه و بسیجیان بود، آنان را ترک نمی کند.

 

 


فعالیت های شهید در دوران دفاع مقدس

 شهید کلهر در سال ۱۳۶۱ یک دوره فشرده تخریب و مربیگری را در پادگان امام حسین می گذراند.

 

در اردیبهشت ماه ۱۳۶۳ همراه گروهی به سوریه و لبنان اعزام می شود و جبهه های مختلف لبنان ازجمله بلندی های جولان را بازدید می کند. پس از بازگشت از لبنان به جبهه های جنوب باز می گردد.

کلهر در عملیات فتح المبین با مسئولیت معاونت تیپ وارد عمل می شود و در محور فکه و تنگه رقابیه حماسه می آفریند. پس از شرکت فعال در عملیات رمضان در لشگر ۲۷ محمد رسول الله (ص) به عنوان جانشین لشگر منصوب شده و با این مسئولیت در عملیات والفجر مقدماتی، والفجر ۱ حضوری تعیین کننده می یابد.

او در عملیات والفجر ۸ وارد عمل می شود و به عنوان فرمانده به هدایت نیروها می پردازد. او در این عملیات بسختی مجروح می شود؛  به طوری که به خاطر مداوا حدود یک سال در بیمارستان بستری می گردد. هنوز بهبود نیافته، به جبهه های نبرد می شتابد و در عملیات کربلای ۴ و کربلای ۵حضوری چشمگیر و حماسی می یابد.

 


از خود گذشتگی

یکی از بچه ها می خواست برود خواستگاری. به یدالله گفت همراهش برود. خانواده دختر از وضعیت مالی پسر پرسیدند. گفت حقوقش فلان قدر است و خانه ندارد و...  پدر و مادر دختر، خانه داشتن پسر براشان خیلی مهم بود، آن قدر که داشتن جواب رد می دادند. یدالله گفت "آقا داماد ما خونه داره. اگه مشکل فقط خونه است  باید عرض کنم که خونه دارن. دیگه جز این مشکلی نیست؟" پسر برگشت رو به یدالله و گفت "حاجی من که خونه ندارم!" یدالله گفت "ساکت! همین که من میگم. میگم خونه داری، یعنی داری. همین" خانواده دختر رضایت دادند و قرارهای بعدی را گذاشتند. از آنجا که آمدند بیرون پسر به یدالله گفت "حالا خالی بستی به خیر گذشت. ولی چند وقت دیگه که گندش دراومد چی؟" یدالله گفت "کی میگه دروغ گفتم؟ اسمت توی قرعه کشی خونه های سازمانی سپاه در اومده" همه چیز که به خوشی تمام شد، طرف فهمید که قرعه به اسم خود یدالله در آمده بود.

 


امام جماعت

 

هیچ وقت راضی نمی شد بچه ها پشت سرش نماز بخوانند. هرجوری بود در میرفت. یک بار جایی اردو زده بودند و برای نمازخانه، یک سوله درست کرده بودند. سوله از جلو به عقب شیب داشت. سقف انتهای سوله خیلی کوتاه بود. یدالله آمد تو، دید بچه ها نشسته اند ته سوله و دارند دعاهای قبل نماز می خوانند. قدش بلند بود. ته سوله جا نمی شد. بو برد که قصه چی است. نشست یک گوشه تا بچه ها نمازشان را شروع کنند آنوقت راحت بایستد نمازش را بخواند. اما آنها همین طور نشسته بودند. انگار هیچ عجله ای نداشتند. یکی از رزمنده ها که سن و سالی ازش گذشته بود و همه بهش احترام می گذاشتند، آمد توی سوله. یدالله را که دید گفت "حاجی جون پاشو که این دفعه قد و قامتت کار دستت داد. باید وایستی جلو" یدالله نمی توانست حرف پیرمرد را گوش نکند. سرش را انداخت پایین و با اکراه جلو ایستاد.

 

چند اسرائیلی بکشیم!!!

یکی از همرزمان حاج یدالله کلهر تعریف می کند :

در سوریه همینطور که با ماشین حرکت می کردیم و از چند پست نگهبانی گذشتیم ، متوجه نشدیم که آخرین پست بازرسی را هم رد کرده و به خطوط مرزی رسیدیم.

 

آخرین پست ایست بازرسی که متعلق به اسرائیل بود ، به خاطر اینکه یکی از نیروهایش قرار بود رد بشود ، باز بود و ما آن را هم رد کردیم. البته وقتی از آنجا عبور کردیم مامورین سوری فریاد می زدند : "اسرائیل ، اسرائیل"! اما ما توجهی نکردیم.

 

تا اینکه به اولین تابلو برخوردیم که با تابلوهای دیگر فرق داشت . تازه فهمیدیم قضیه از چه قرار است. راننده سریع مسیر ماشین را عوض کرد. همه دستپاچه شده بودیم . در این بین حاج یدالله که مثل همیشه آرام بود و می خندید ، گفت "بابا حالا که تا اینجا اومدیم ، برگردیم چند تا اسرائیلی رو بکشیم که لااقل دست خالی برنگردیم"

 

۰ نظر ۲۴ شهریور ۹۴ ، ۰۰:۲۰
همسفر شهدا

پس از پیروزی انقلاب اسلامی

 

شهید حاج حسین خرازی از همان آغاز پیروزی انقلاب اسلامی، درگیر فعالیت در کمیته انقلاب اسلامی، مبارزه با ضد انقلاب داخلی و جنگهای کردستان بود و لحظهای آرام نداشت. به خاطر روحیه نظامی و استعدادی که در این زمینه داشت، مسئولیت هایی را در اصفهان پذیرفت و با شروع فعالیت ضدانقلابیون در گنبد، مأموریتی به آن خطه داشت.

 

دشمن که هر روز در فکر ایجاد توطئهای علیه انقلاب اسلامی بود، غائله کردستان را آفرید و شهید حاج حسین خرازی در اوج درگیریها، زمانی که به کردستان رفت، بعد از رشادتهایی که در زمینه آزاد کردن شهر سنندج (همراه با شهید علی رضاییان فرمانده قرارگاه تاکتیکی حمزه) از خود نشان داد، در سمت فرماندهی گردان ضربت که قوی ترین گردان آن زمان محسوب میشد، وارد عمل گردید و در آزادسازی شهرهای دیگر کردستان از قبیل دیواندره، سقز، بانه، مریوان و سردشت نقش مؤثری را ایفا نمود و با تدابیر نظامی، بیشترین ضربات را به ضدانقلاب وارد آورد.

 

 


شهید و دفاع مقدس

 

شهید خرازی با شروع جنگ تحمیلی بنا به تقاضای همرزمان خود، پس از یک سال خدمت صادقانه در کردستان راهی خطه جنوب شد و به سمت فرمانده اولین خط دفاعی که مقابل عراقیها در جاده آبادان-اهواز در منطقه دار خوین تشکیل شده بود و بعداً در میان رزمندگان اسلام، به خط شیر معروف شد منصوب گشت.

 

خطی که نه ماه در برابر مزدوران عراقی دفاع جانانهای را انجام داد و دلاورانی قدرتمند را تربیت کرد. این در حالی بود که رزمندگان از نظر تجهیزات جنگی و امکانات تدارکاتی شدیداً در مضیقه بودند، اما اخلاص و روح ایمان بچههای رزمنده، نه تنها باعث غلبه سختیها و مشکلات بر آنها نشد بلکه هر لحظه آماده شرکت در عملیات و جانفشانی بودند.

 

در عملیات شکست حصر آبادان، فرماندهی جبهه دارخوین را به عهده داشت و دو پل حفار و مارد را که عراقی ها با نصب آن دو پل بر روی رود کارون، آبادان را محاصره کرده بودند، به تصرف درآورد.

 

شهید خرازی در آزاد سازی بستان بهترین مانور عملیاتی را با دور زدن دشمن از چزابه و تپه های رملی و محاصره کردن آنها در شمال منطقه بستان انجام داد و پس از عملیات پیروزمندانه طریق القدس بود که تیپ امام حسین (ع) رسمیت یافت.

 

در عملیات فتح المبین دشمن را در جاده عین خوش با همان تدبیر فرماندهی اش حدود ۱۵کیلومتر دور زد و یگان او در عملیات بیت المقدس جزو اولین لشکرهایی بود که از رود کارون عبور کرد و به جاده اهواز- خرمشهر رسید و در آزاد سازی خرمشهر نیز سهم بسزایی داشت.

 

 


 

از آن پس در عملیات مختلف همچون رمضان، والفجر مقدماتی، والفجر ۴ و خیبر در سمت فرماندهی لشکر امام حسین(ع)، به همراه رزمندگان دلاور آن لشکر، رشادتهای بسیاری از خود نشان داد.

 

در عملیات خیبر که توام با صدمات و مشقات زیادی بود دشمن، منطقه را با انواع و اقسام جنگافزارها و بمبهای شیمیایی مورد حمله قرار داده بود، اما شهید خرازی هرگز حاضر به عقبنشینی و ترک موضع خود نشد، تا اینکه در این عملیات یک دست او در اثر اصابت ترکش قطع گردید و پیکر زخم خورده او به عقب فرستاده شد.

 

از بیمارستان یزد همانجایی که بستری بود به منزل تلفن کرد و به پدرش گفت: من مجروح شدهام و دستم خراش جزئی برداشته، لازم نیست زحمت بکشید و به یزد بیایید، چون مسئله چندان مهمی نیست. همین روزها که مرخص شدم خودم به دیدارتان میآیم.

 

در عملیات والفجر ۸ لشکر امام حسین(ع) تحت فرماندهی او به عنوان یکی از بهترین یگانهای عمل کننده، لشکر گارد جمهوری عراق را به تسلیم واداشت و پیروزیهای چشمگیری را در منطقه فاو و کارخانه نمک که جزو پیچیدهترین مناطق جنگی بود، به دست آورد.

 


در عملیات کربلای ۵ در جلسهای با حضور فرماندهان گردانها و یگانها از آنان بیعت گرفت که تا پای جان ایستادگی کنند و گفت: هرکس عاشق شهادت نیست از همین حالا در عملیات شرکت نکند، زیرا که این یکی از آن عملیات های عاشقانه است و از حسابهای عادی خارج است.

 

لشکر او در این عملیات توانست با عبور از خاکریزهای هلالی که در پشت نهر جاسم از کنار اروندرود تا جنوب کانال ماهی ادامه داشت شکست سختی به عراقیها وارد آورد. عبور از این نهر بدان جهت برای رزمند گان مهم بود که علاوه بر تثبیت مواضع فتح شده، عامل سقوط یکی از دژهای شرق بصره بود که در کنار هم قرار داشتند.

 

هدایت نیروهای خط شکن در میان آتش و بیاعتنایی او به ترکشها و تیرهای مستقیم دشمن و ایثار و از خودگذشتگی او، راه را برای پیشروی هموار کرد و بالاخره با استعانت از الطاف الهی در آن صبح فتح و پیروزی، حاج حسین با خضوع و خشوع به نماز ایستاد.

۰ نظر ۱۶ شهریور ۹۴ ، ۲۰:۰۰
همسفر شهدا