همسفر شهدا

همسفر شهدا ، زنده یاد سید علیرضا مصطفوی

همسفر شهدا

همسفر شهدا ، زنده یاد سید علیرضا مصطفوی

همسفر شهدا

فعال فرهنگی ، طلبه بسیجی ، ذاکر اهل بیت (ع) ، پرپر شده راهیان نور و همسفر شهدا
زنده یاد "سید علیرضا مصطفوی"

سید علیرضا مصطفوی در هفدهم تیرماه سال ۱۳۶۶ مصادف با میلاد حضرت ثامن الحجج علی ابن موسی الرضا (ع) در خانواده مذهبی و در محله میدان آیت الله سعیدی (غیاثی) دیده به جهان گشود. مراحل رشد را به همراه آموزه های دینی سپری کرد. پس از جذب در بسیج مسجد موسی ابن جعفر (ع ) ابتدا کانون نوجوانان شهید آوینی و هیئت رهروان شهدا را تاسیس نمود و سپس مسئول فرهنگی بسیج شد و با جذب نوجوانان محله کار فرهنگی را آغاز نمود.
در نهایت در تابستان سال ۱۳۸۸ به دلیل سفر به مناطق عملیاتی دفاع مقدس آسمانی شد.
در این رابطه گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی پس از مصاحبه با خانواده و دوستان و همراهانش ، کتابی با عنوان «همسفر شهدا» تهیه و در سرتاسر کشور توزیع نمودند.

پس از مطلع شدن رهبر معظم انقلاب از زندگینامه وی ، ایشان پیام زیر را به همراه یک جلد قرآن کلام الله مجید به خانواده وی اهدا نمودند.

«خداوند سکینه و سلام بر قلب این مادر دلسوخته و رحمت بی منتها بر قلب آن جوان صالح عطا فرماید»

طبقه بندی موضوعی

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عملیات بیت المقدس» ثبت شده است

بـِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ و الصِّـدیقیــن

 

سردار شهید محسن وزوایی

 

 فرمانده تیپ سیدالشهدا

 

 

ولادت : 1339/5/18 - تهران

شهادت:1361/2/11 -  عملیات بیت المقدس

آرامگاه: تهران گلزار شهدای بهشت زهرا (سلام الله علیها)

 

محسن وزوایی، 5 مرداد ماه سال 1339 در محله نظام آباد تهران، در دامان خانواده‌ای اصیل و مذهبی دیده به جهان گشود.وی دوره دبستان و متوسطه را با نمرات عالی سپری کرد و دوره دبیرستان را در مدرسه دکتر هشترودی تهران گذراند.محسن وزوایی، در سال‌های نوجوانی با راهنمایی‌های مؤثر پدرش، مرحوم حاج حسین وزوایی که از هم‌رزمان مرحوم آیت اللّه کاشانی بود، قدم به وادی مبارزات ضد استبدادی گذاشت.

 

وی در سال ۱۳۵۵ به دانشگاه راه یافت و در رشته شیمی دانشگاه صنعتی شریف مشغول به تحصیل شد. پس از ورود به دانشگاه، به جریان مکتبی انجمن‌های اسلامی دانشجویان این دانشگاه پیوست و هم زمان با شرکت در فعالیت‌های سیاسی و جلسات عقیدتی، از سال 1356 مسئولیت هدایت و جهت دهی به مبارزات دانشجویی ضد دیکتاتوری را در سطح دانشگاه شریف عهده دار شد.

در سال‌های ورودش به دانشگاه، نقش فعالی در تشکیلات اسلامی دانشگاه از خود نشان می‌داد. این جوان مبارز و پرشور، از تظاهرات خونین 17 شهریور سال 1357 تا 12 بهمن 1357 و ورود امام خمینی (ره) به ایران، در همه صحنه‌ها از جمله پیشتازان و جلوداران تظاهرات مردمی بود.او در روزهای پرتلاطم انقلاب نیز نقش حساس هدایت را بردوش می‌کشید و در درگیری‌های مسلحانه و سرنوشت ساز 19 بهمن تا 22بهمن 1357، حضوری پرثمر داشت.



 

محسن وزوایی در تصرف دو پادگان مهم جمشیدیه و عشرت‌آباد نیز شهامت بالایی از خود نشان داد.

وی از نخستین دانشجویان پیرو خط امام بود که در جریان راهپیمایی برضد سیاست‌های مداخله‌گرایانه آمریکا در ایران، در سالروز کشتار دانش‌آموزان به دست رژیم پهلوی و سالگرد تبعید امام خمینی (ره) عهده‌دار حرکتی شد که رهبر انقلاب، از آن با تعبیر بدیع «انقلابی بزرگ تر از انقلاب اول» یاد فرمودند.

محسن وزوایی در سال 1358 همزمان با کار تبلیغاتی در جمع دانشجویان پیرو خط امام، بلافاصله با تشکیل سپاه پاسداران، به این ارگان نظامی پیوست و در دوره‌ای فشرده، آموزش‌های چریکی را در سپاه آموخت. او مدتی در سپاه به عنوان فرمانده مخابرات انجام وظیفه کرد، سپس سرپرستی واحد اطلاعات ـ عملیات را به عهده گرفت.

محسن وزوایی به دنبال تجاوز عراق به ایران، داوطلبانه به جبهه غرب عزیمت کرد. با ورود او به این منطقه، تحولی پدید آمد؛ به گونه‌ای که در عملیات سرنوشت ساز پارتیزانی به عنوان فرمانده گردان، مسئولیت محور تنگ کورک تا حد فاصل تنگ حاجیان را برعهده گرفت و ضمن حمله‌ای پارتیزانی به مواضع و استحکامات دشمن، به کمک هم‌رزمان خود، ارتفاعات حساس و سوق‌الجیشی تنگ کورک را از تصرف قوای اشغالگر بعث خارج ساخت.

در عملیات جدیدی که از سوی رزمندگان اسلام در اردیبهشت ماه 1360 طرح‌ریزی شده بود، محسن وزوایی فرمانده گردان شد. در این عملیات، او با آن که مجروح شده بود، ولی با گامی استوار و خستگی ناپذیر و روحی امیدوار به نبرد ادامه می‌داد.

در حین عملیات، بیشتر رزمندگان شهید یا مجروح شده و تنها محسن و چند رزمنده دیگر زنده بودند؛ و شگفت آن که همین چند نفر، توانستند 350 تن نیروهای کماندوی بعث عراق را به اسارت بگیرند.

محسن وزوایی، نقش فعالی در طراحی عملیات فتح بلندی‌های «بازی دراز» ایفا کرد و در همین نبرد به شدت مجروح شد و به تهران انتقال یافت. او در بیمارستان با وجود درد بسیار، ناله نمی‌کرد و به یکی از پزشکان که از مقاومت او در برابر درد ابراز شگفتی کرده بود گفت: «آقای دکتر! من هر چه بیشتر درد می‌کشم، بیشتر لذت می‌برم و احساس می‌کنم از این طریق به خدای خودم نزدیک می‌شوم». پس از بهبودی نسبی از مجروحیت، قدم به معرکه‌ای گذاشت که فرجام آن، آزادسازی خرمشهر اشغال شده بود.

او در طول جنگ تحمیلی، در عملیات‌های متعدد با مسئولیت‌های گوناگون حضور داشت. در 20 آذر 1360، در عملیات مطلع الفجر فرمانده بود. در اسفند سال 1360 فرمانده گردان حبیب بن مظاهر و تیپ تازه تأسیس محمد رسول اللّه (ص) گردید که در عملیات فتح المبین، این گردان نوک عملیات بود.


 

با تأسیس تیپ 10 سیدالشهداء، فرمانده این تیپ شد. همین تیپ، در 23 فروردین ماه 1361 وارد عملیات بیت المقدس شد و برای اجرای بهتر عملیات، با تیپ حضرت رسول صلی الله علیه و آله ادغام گردید و محسن وزوایی نیز فرماندهی محور اصلی را عهده‌دار شد.

محسن وزوایی، این عاشق وارسته و آگاه، پس از ماه ها مجاهدت و مبارزه با دشمنان اسلام و حماسه آفرینی در عملیات‌های متعدد و به ویژه بیت المقدس، سرانجام در دهم اردیبهشت ماه سال 1361، در 22 سالگی هنگام هدایت نیروهای تحت امر خود، بر اثر اصابت گلوله و ترکش به شهادت رسید.

 

وصیت نامه شهید محسن وزوایی 


"صفحه اول این وصیت نامه بدست نیامده است"

بسم الله الرحمن الرحیم

ما ترس از شهادت نداریم و این تنها آرزوى ماست در این جبهه ها خداوند را مشاهده مى کنیم که چگونه ملتمسانه به کمک رزمندگان اسلام مى شتابد و آنها را نصرت مى دهد و به مصداق آیه شریفه که مى فرماید کم من فئة قلیله غلبت فئة کثیرة را مى بینیم که تعداد محدود لشکریان سپاه اعم از سپاه و ارتش و نیروهاى مردمى بر تعداد کثیرى از نیروهاى دشمن غلبه مى نماید.

بیاد دارم در عملیات بازى دراز در قسمتى از عملیات مقداد ما ۶ نفر بودیم و بر ۳۰۰ نفر غلبه پیدا نمودیم. در جبهه ها چنان روحیه ایمان و ایثار مفهوم پیدا میکند که گویى اصلا قابل تصور نیست هنگامیکه در قسمتى از عملیات صحبت از داوطلب شهادت مى شود دعوا بین برادران مى افتد. اینها ارزشهایى است که ملت الله ارزانى بشریت داشته است.

حقیر بزرگترین افتخار خودم را عبودیت به در گاه احدیت مى دانم. مى خواهم بگویم اى عازمان و اى عاشقان لقاء الله، اى مخلصین اخلاق و اى کسانى که مشغول ریاضت کشیدن جهت نزدیکى به درگاه خدا هستید، بیایید تا ببینید در جبهه ها چگونه برادران شما به آن درجه از نزدیکى به درگاه خداوند رسیده اند که نوجوان تازه داماد پس از ۳ ساعت که از عروسیش میگذرد در جبهه حاضر مى شود؛ آخر در کدامین مکتب چنین ارزشهایى را سراغ دارید؟

خدا را شاهد مى گیریم هنگامى که در ۱۴ شهریور ۱۳۶۰ در سر پل ذهاب بواسطه اصابت گلوله تانک زخمى شده بودم، خون زیادى از بدنم رفته بود؛ وقتى به کمک الهى نجات پیدا کردم، در بیمارستان زجر زیادى مى بردم؛ آنگونه که شاید قابل تصور نباشد بطوریکه در یک شب ده عدد والیوم ۱۰ به من تزریق شد تا کمى آرام گرفتم اما هنگامى که درد مى کشیدم در عین زجر بدنى، از لحاظ معنوى و روحى لذت مى بردم. حس مى کردم که بار دوشم سبک مى شود و هنگامى که شخص پرستار مراقب من، به مسخره مى گفت چرا این کارها را کردى و خودت را به این روز انداختى، به خمینى بگو تا بیاید درستت کند، به او گفتم خدا خودش درست مى کنه و همینطور هم شد.

والله قسم وقتى کمى از فشار کارم کم مى شود در خود احساس ضعف و کوچکى مى کنم. آخر میدانید اى امت شهید پرور ایران امروز در شرایطى هستم که لحظه اى غفلت، خیانت به اسلام و قرآن است.




باید با هم براى خدا تا آنجا که در توان داریم کوشش کنیم. امروز تمام مزدوران و طاغوتیان به مقابله با انقلاب عزیز اسلامى پرداخته اند در راس آن به تعبیر امام، شیطان بزرگ آمریکا و به دنبال او تمامى وابستگان دیگرش. پس از خدا غافل نشوید که پشیمانى سودى ندارد و ما باید به تعبیر امام تکلیف را عمل کنیم. اگر توانستیم پیروز مى شویم و اگر کشته هم بشویم شهید هستیم و این نیز خود پیروزى است.

پس ما نباید نگرانى داشته باشیم؛ این منافقان از خدا بى خبر باید بدانند که ملت آنها را شناخته است. اکنون که ملت در جبهه ها حاضر شده است شما بیشتر ملت بیگناه را ترور مى کنید. شما نامردان تاریخ هستید که روى تمامى جباران تاریخ را از یزید بن معاویه گرفته تا به هیتلر سفید کرده اید. شرمتان باد اى خود فروختگان به اجنبى! آخر چگونه حاضر مى شوید از کودکان شیرخوار گرفته تا روحانیون معظم و جان بر کف، این راهیان راه الله را ترور نمایید؟

این امت باید بداند از بزرگترین خطراتى که انقلاب را تهدید مى کند، آفت نفوذ خطوط انحرافى در خط اصلى انقلاب یعنى همانا خط امام است؛ پس خط امام را دنبال کنید و امام را تنها نگذارید که نمى گذارید. شما امت مسلمان ایران در تاریخ جهان نمونه هستید. شما فرزندانى تربیت نموده اید که شهادت را بالاترین سعادت خود مى شمارند و فقط روى پشتوانه الهى حساب مى کنید و شکست در راه چنین حرکتى مفهومى ندارد.خدا را شکر مى کنم که نعمت زجر کشیدن در راهش را نصیبم نمود. خدا را شکر مى کنم که نعمت شرکت در عملیات به منظور روشن کردن سرزمینهاى سرد و بی روح گشته از وجود صدامیان به نور خدایى نصیبم شد و از خدا مى خواهم که شهادت در راهش را نصیبم فرماید و آنگاه که به مشیت الهى از این دنیاى فانى رفتم در زمره شهدا به حساب مى آیم و از خدا مى خواهم که مرا به حال خود وا مگذارد که بنده اى حقیر و زبون هستم و به درگاه کسى غیر از تو نمیتوانم رو بیاورم. اللهم ارزقنا شهادة فى سبیلک و اما پدر و مادرم از وجود داشتن چنین پدر و مادرى بر خود مى بالم که افتخارش بر پایه نماز و روزه و خلاصه دستورات الهى است. پدرم ! هنگامى که بیاد مى آورم در سنین کودکى صداى فریاد شما در سحر به منظور نماز در گوشم مى پیچید که محسن نمازت قضا نشود. امروز هم همچون نوایى دلنشین در گوشم طنین مى افکند و شکر نعمت خداى را مى نمایم. سفارش مى کنم همانگونه که تا به حال عمل کرده اید به یارى امام بشتابید و او را تنها نگذارید.

 

و در آخر برادران و خواهرانم، به امید اینکه انقلاب حرکتى است به منظور اثبات حق و این مسئولیت بر گردن همگى ماست، دستورات الهى را فراگیرید و در عمل نیز آنها را به کارگیرید. به خصوص عبدالرضا و محمود و حمیده شما فرزندان انقلاب هستید. من هر چه باشد مدت زیادى از سنم در زمان طاغوت گذشته است، اما شما امروز (از) نعمت حکومت اسلامى بر خور دارید و این بزرگترین موهبتى است که خداوند به شما ارزانى داشته است. قدر آنرا بدانید و شکر نعمتش را بجا آورید.در آخر مى خواهم که ۱۴ روز روزه و سه ماه نماز قضا برایم بجا آورید و راجع به آنچه که دارایى من محسوب مى شود آنطور که پدرم تصمیم بگیرد اجرا شود منتهى سعى شود این مقدار محدودى که دارم در جهت کمک به جنگ و امور اسلام اختصاص داده شود. در ضمن اگر نتوانستید جنازه ام را به عقب بیاورید آنرا به روى مینهاى دشمن بیندازید تا اقلا جنازه من کمکى به اسلام کرده باشد.

انشاءالله و من الله التوفیق

 1360/12/26
ساعت یازده شب جبهه بلد ـ دزفول

 

 

شادی ارواح طیبه شهدا به خصوص سردار شهید محسن وزوایی صلوات

الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم

۰ نظر ۱۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۹:۰۸
همسفر شهدا

پس از پیروزی انقلاب اسلامی

 

شهید حاج حسین خرازی از همان آغاز پیروزی انقلاب اسلامی، درگیر فعالیت در کمیته انقلاب اسلامی، مبارزه با ضد انقلاب داخلی و جنگهای کردستان بود و لحظهای آرام نداشت. به خاطر روحیه نظامی و استعدادی که در این زمینه داشت، مسئولیت هایی را در اصفهان پذیرفت و با شروع فعالیت ضدانقلابیون در گنبد، مأموریتی به آن خطه داشت.

 

دشمن که هر روز در فکر ایجاد توطئهای علیه انقلاب اسلامی بود، غائله کردستان را آفرید و شهید حاج حسین خرازی در اوج درگیریها، زمانی که به کردستان رفت، بعد از رشادتهایی که در زمینه آزاد کردن شهر سنندج (همراه با شهید علی رضاییان فرمانده قرارگاه تاکتیکی حمزه) از خود نشان داد، در سمت فرماندهی گردان ضربت که قوی ترین گردان آن زمان محسوب میشد، وارد عمل گردید و در آزادسازی شهرهای دیگر کردستان از قبیل دیواندره، سقز، بانه، مریوان و سردشت نقش مؤثری را ایفا نمود و با تدابیر نظامی، بیشترین ضربات را به ضدانقلاب وارد آورد.

 

 


شهید و دفاع مقدس

 

شهید خرازی با شروع جنگ تحمیلی بنا به تقاضای همرزمان خود، پس از یک سال خدمت صادقانه در کردستان راهی خطه جنوب شد و به سمت فرمانده اولین خط دفاعی که مقابل عراقیها در جاده آبادان-اهواز در منطقه دار خوین تشکیل شده بود و بعداً در میان رزمندگان اسلام، به خط شیر معروف شد منصوب گشت.

 

خطی که نه ماه در برابر مزدوران عراقی دفاع جانانهای را انجام داد و دلاورانی قدرتمند را تربیت کرد. این در حالی بود که رزمندگان از نظر تجهیزات جنگی و امکانات تدارکاتی شدیداً در مضیقه بودند، اما اخلاص و روح ایمان بچههای رزمنده، نه تنها باعث غلبه سختیها و مشکلات بر آنها نشد بلکه هر لحظه آماده شرکت در عملیات و جانفشانی بودند.

 

در عملیات شکست حصر آبادان، فرماندهی جبهه دارخوین را به عهده داشت و دو پل حفار و مارد را که عراقی ها با نصب آن دو پل بر روی رود کارون، آبادان را محاصره کرده بودند، به تصرف درآورد.

 

شهید خرازی در آزاد سازی بستان بهترین مانور عملیاتی را با دور زدن دشمن از چزابه و تپه های رملی و محاصره کردن آنها در شمال منطقه بستان انجام داد و پس از عملیات پیروزمندانه طریق القدس بود که تیپ امام حسین (ع) رسمیت یافت.

 

در عملیات فتح المبین دشمن را در جاده عین خوش با همان تدبیر فرماندهی اش حدود ۱۵کیلومتر دور زد و یگان او در عملیات بیت المقدس جزو اولین لشکرهایی بود که از رود کارون عبور کرد و به جاده اهواز- خرمشهر رسید و در آزاد سازی خرمشهر نیز سهم بسزایی داشت.

 

 


 

از آن پس در عملیات مختلف همچون رمضان، والفجر مقدماتی، والفجر ۴ و خیبر در سمت فرماندهی لشکر امام حسین(ع)، به همراه رزمندگان دلاور آن لشکر، رشادتهای بسیاری از خود نشان داد.

 

در عملیات خیبر که توام با صدمات و مشقات زیادی بود دشمن، منطقه را با انواع و اقسام جنگافزارها و بمبهای شیمیایی مورد حمله قرار داده بود، اما شهید خرازی هرگز حاضر به عقبنشینی و ترک موضع خود نشد، تا اینکه در این عملیات یک دست او در اثر اصابت ترکش قطع گردید و پیکر زخم خورده او به عقب فرستاده شد.

 

از بیمارستان یزد همانجایی که بستری بود به منزل تلفن کرد و به پدرش گفت: من مجروح شدهام و دستم خراش جزئی برداشته، لازم نیست زحمت بکشید و به یزد بیایید، چون مسئله چندان مهمی نیست. همین روزها که مرخص شدم خودم به دیدارتان میآیم.

 

در عملیات والفجر ۸ لشکر امام حسین(ع) تحت فرماندهی او به عنوان یکی از بهترین یگانهای عمل کننده، لشکر گارد جمهوری عراق را به تسلیم واداشت و پیروزیهای چشمگیری را در منطقه فاو و کارخانه نمک که جزو پیچیدهترین مناطق جنگی بود، به دست آورد.

 


در عملیات کربلای ۵ در جلسهای با حضور فرماندهان گردانها و یگانها از آنان بیعت گرفت که تا پای جان ایستادگی کنند و گفت: هرکس عاشق شهادت نیست از همین حالا در عملیات شرکت نکند، زیرا که این یکی از آن عملیات های عاشقانه است و از حسابهای عادی خارج است.

 

لشکر او در این عملیات توانست با عبور از خاکریزهای هلالی که در پشت نهر جاسم از کنار اروندرود تا جنوب کانال ماهی ادامه داشت شکست سختی به عراقیها وارد آورد. عبور از این نهر بدان جهت برای رزمند گان مهم بود که علاوه بر تثبیت مواضع فتح شده، عامل سقوط یکی از دژهای شرق بصره بود که در کنار هم قرار داشتند.

 

هدایت نیروهای خط شکن در میان آتش و بیاعتنایی او به ترکشها و تیرهای مستقیم دشمن و ایثار و از خودگذشتگی او، راه را برای پیشروی هموار کرد و بالاخره با استعانت از الطاف الهی در آن صبح فتح و پیروزی، حاج حسین با خضوع و خشوع به نماز ایستاد.

۰ نظر ۱۶ شهریور ۹۴ ، ۲۰:۰۰
همسفر شهدا

ویژگی های برجسته شهید

 

کادرسازی و تربیت نیرو از خصوصیات بسیار بارز شهید باقری بود. اهتمام زیادی به رشد و ارتقای همراهان و همکاران خود داشت. در تربیت کادرهای واحد اطلاعات و عملیات بسیار پرتلاش بود و در این زمینه آموزشهای نظری و عملی را توأم میکرد. بیش از سه دوره آموزش فشرده ۳۰ تا  ۴۰ نفره برگزار کرد که بعدها این برادران در واحد اطلاعات عملیات تیپها مسئولیتهای مهمی را عهدهدار شدند.

شجاعت و شهامت شهید باقری بسیار بالا و قابل توجه بود. او با توجه به اینکه یک مسئول رده بالای نظامی بود، ولی همراه عناصر اطلاعاتی در شناساییها شرکت میکرد. در صحنههای رزم و در خطوط مقدم جبهه و در بعضی از موارد نیز در پشت خط دشمن حضور مییافت و حتی در هدایت گروهانها و گردانهای رزمی مستقیماً وارد عمل میشد.

این شهامت در کلام وگفتار وی نیز تاثیر داشت. با تواضع، آنچه را صحیح میدانست بیان میکرد و از نظرات خود دفاع مینمود.

از قدرت بیان و استدلال برخوردار بود و همواره مخاطب خود را تحت تاثیر قرار داده و به تحسین وا میداشت.

تواضع و فروتنی شهید باقری با داشتن مسئولیتهای مهم و اساسی در جنگ بسیار محسوس بود و هرگز تحت تاثیر القاب و عناوین مسئولیتی قرار نمیگرفت.

رفتار مهربان او با همه خصوصاً زیردستان به گونهای بود که علاقه متقابل نسبت به وی را در آنان ایجاد میکرد.

تا مدتها همسرش نمیدانست که او در جبهه مسئولیت دارد و فرمانده است، در پاسخ به این سئوال که در جبهه چه میکند، میگفت: من سقای بچههای بسیجیام.

 

 

فرازهایى از خاطرات همرزمان شهید

 

پس از عملیات امام مهدى (عج) نگاهم به شخصى افتاد که سطلى به دست گرفته بود و فشنگهاى روى زمین را جمع مى کرد. این شخص کسى نبود جز برادر باقرى که مى گفت:

اینها حیف است و باید از آن استفاده کرد.

 

در عملیات بیت المقدس وقتى یکى از تیپها در وضعیت دشوارى قرار گرفته بود، فرمانده آن در اثر فشار مشکلات مى گوید: مگر بالاتر از سیاهى هم رنگى هست؟ شهیدباقرى پاسخ مى دهد:

آرى، بالاتر از سیاهى، سرخى خون شهید است که روى زمین مى ریزد، قوه محرکه شما خون شهدا است.

 

پس از فتح خرمشهر بارها تذکر مى داد:

برادران! مبادا غرور این پیروزیها شما را بگیرد، خودتان را گم نکنید، فکر نکنید ما این کار را کرده ایم، همه اش خواست خدا بوده است.

 

وقتى در ارتباط با جریانات سیاسى از وى مى پرسیدند در چه خطى هستى؟ مى گفت:

ما در خط ثواب هستیم.

 

شهیدباقرى در مورد نیروهاى بسیجى مى گفت:

این بسیجى ها امانتى الهى هستند که باید قدرشان را بدانیم و تمام سعى خود را در حفظ آنها بکار بریم. این بسیجى است که جنگ را اداره مى کند. تا زمانى که نیروى ایمان در آنها وجود دارد، جنگ به پیروزى مى انجامد.

 

شهید باقرى همواره به دوستانش مى گفت:

تا خالص نشوى خدا ترا برنمى گزیند. لذا باید سعى کنیم که خداوند عاشقمان بشود تا ما را ببرد.

 

 

نحوه شهادت

 

پس از عملیات رمضان در شهریور ماه ۱۳۶۱ که مقارن با ایام حج بود، در پاسخ به پیشنهاد یکی از دوستانش جهت عزیمت به سفر حج گفته بود:

هنوز که کار جنگ تمام نشده و دشمن بعثی در خاک ماست، بروم به خدا چه بگویم؟ وقتی میروم که حرفی برای گفتن داشته باشم.

چند ماه پس از این صحبت در روز شنبه نهم بهمن ماه ۱۳۶۱ در طلیعه ایام مبارک دهه فجر در حالی که تعدادی از همرزمان و همسنگرانش به دیدار حضرت امام خمینی(ره) شتافته بودند، او برای شناسایی و آمادهسازی عملیات والفجر مقدماتی به همراه تعدادی ازنیروهای سپاه در خطوط مقدم چنانه منطقه فکهدر سنگر دیدهبانی مورد هدف گلوله خمپاره دشمن بعثی قرار گرفت و همراه همسنگرانش شهیدان مجید بقایی، رضوانی و ... به لقاءالله شتافت.

آخرین کلامی که از این شهید بزرگوار شنیده شد پس از ذکر شهادتین، نام مبارک امام شهیدان، حسین(ع) بود.

شهید باقری در همه مدت حضورش در جبهههای جنگ تنها یکبار، آن هم به مدت پنج روز برای ازدواج، از جنگ جدا شد و به جهت عشق به حضرت امام زمان(عج) نام نرگس را برای تنها فرزندش برگزید.

 

 

فرازی از وصیتنامه

 

فعلاً انقلاب ما همچون تیر زهرآگینی برای همه مستکبرین در آمده است و یاوری برای همه مستضعفین جهان

ما با هیچ دولت و کشوری شوخی نداریم و با تمام مستکبرین جهان هم سر جنگ داریم و در رابطه با این هدف جنگ با صدام یزید مقدمه است

در این موقعیت زمانی و مکانی، جنگ ما جنگ اسلام و کفر است و هر لحظه مسامحه و غفلت، خیانت به پیامبر اکرم (ص) و امام زمان (عج) و پشت پا زدن به به خون شهداست و ملت ما باید خود را آماده هر گونه فداکاری بکند

در چنین میدان وسیع و این هدف رفیع انسانی و الهی، جان دادن و مال دادن و فداکاری امری بسیار ساده و پیش پا افتاده است و خدا کند که ما توفیق شهادت متعالی در راه اسلام با خلوص نیت را پیدا کنیم

 

اللهم عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان (عج)

 

شادی ارواح طیبه شهدا به خصوص سردار شهید حسن باقری (غلامحسین افشردی) صلوات

 

الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهمْ

۰ نظر ۱۵ شهریور ۹۴ ، ۱۹:۵۵
همسفر شهدا

بـِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ و الصِّـدیقیــن

 

شهید محرابآیت الله صدوقی 

 

 

تولد : 1284/1/1 - یزد

شهادت : 1361/4/11 - توسط گروهک صهیونیستی منافقین



آیت الله محمد صدوقی در سال ۱۳۲۷ هجری قمری، در خانواده ای روحانی در یزد متولد شد. در سن ۷ سالگی پدر و در سن ۹ سالگی مادرش را از دست داد و از آن پس تحت سرپرستی پسر عمویش، آمیرزا محمد کرمانشاهی به تحصیل علوم دینی مشغول شد.

 

در سال ۱۳۴۹ به قم هجرت کرد و ۲۱ سال در قم اقامت گزید. اقامتش در آن شهر ششمین سال حکومت رضاخان و اوج فشار بر روحانیون و مذهبیون مصادف گشت.

 

ایشان از بدو ورود به قم هم صحبتی امام را برگزیده و گاه در تمام شبانه روز با ایشان بود. شهید صدوقی از طرفداران جدی فدائیان اسلام بوده منزل ایشان پناهگاه شهید نواب صفوی و یارانش بود. او در عین اینکه به تدریس اشتغال داشت تحصیل هم می کرد و گاه برای امرار معاش خود در منطقه عباس آباد قم به کشاورزی می پرداخت.

 

ایشان در پی درخواستهای مکرر مردم یزد به این شهر مهاجرت کرد و مورد استقبال بی نظیر مردم قرار گرفت. با ورود به یزد حوزه درس تشکیل داده و خدمات عمرانی بسیاری داد. از سال ۴۱ تا ۴۳ به عنوان عنصری مبارز نقش هماهنگ کننده روحانیون و مردم، با اقدامات امام را بر عهده داشت.

 


پس از تبعید امام مبارزات وسیعی را آغاز کرد. بیانیه و اطلاعیه می داد و به همراه اطلاعیه های امام به شهرهای دیگر می فرستاد و مردم و علما را به مبارزه دعوت می کرد.

 

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایشان برای تدوین قانون اساسی راهی مجلس خبرگان شدند و پس از آن به عنوان نماینده امام و امام جمعه به شهر یزد رفتند. درایت و مدیریت ایشان باعث شد استان یزد از کمند توطئه ها دور بماند. ایشان در برهم چیدن خانه های تیمی منافقین نقش به سزایی داشتند. با وجود کبر سن در جبهه حضور می یا فتند و باعث شور و نشاط در جبهه ها می شدند. حضور ایشان در عملیات بیت المقدس و فتح خرمشهر همیشه در یادها زنده است.

 

شهید آیت الله صدوقی که به حق شیخ الشهدا و چهارمین شهید محراب نامیده شده  بود ، در آخرین نماز جمعه اش که مصادف با دهم ماه مبارک رمضان ۱۴۰۲ مطابق با یازدهم تیرماه ۱۳۶۱ بود، بعد از ادای نماز، یک عضو گروهک منافقین به ایشان نزدیک شد و با به آغوش کشیدن آن و منفجر کردن نارنجکی که در دست داشت، وی را به شهادت رسانید.

 

 

شادی ارواح طیبه شهدا به خصوص شیخ الشهدا شهید آیت الله محمد صدوقی صلوات

 

الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم

۰ نظر ۱۵ شهریور ۹۴ ، ۱۹:۰۵
همسفر شهدا

شرکت در دفاع مقدس

 

حاج احمد در سال ۱۳۶۰ پس از بازگشت از مراسم حج، مأموریت یافت تا رزم بیامان خود را در جبهه های جنوب ادامه دهد. او از طرف سردار فرماندهی محترم کل سپاه مأمور شد با به کارگیری برادران سپاه مریوان و پاوه تیپ محمد رسول الله (ص) که بعدها به لشکر تبدیل شد را تشکیل دهد و فرماندهی تیپ مذکور را نیز خود به عهده گیرد.

 

 پس از مدتی زمینه اجرای عملیات بیت المقدس در دستور کار یگانهای رزمی قرار گرفت. حاج احمد علاوه بر مسئولیت خطیر فرماندهی تیپ، در تمامی مأموریتهای شناسایی شرکت داشت و با نفوذ به قلب مواضع دشمن از نزدیک راه کارهای مناسب عملیات را شناسایی میکرد.

در شب دهم اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱ عملیات بیت المقدس آغاز شد و رزمندگان اسلام به فرماندهی حاج احمد متوسلیان از دو محور به مواضع دشمن یورش بردند. نقطه آغاز عملیات،منطقه دارخوین به سمت جاده اهواز-خرمشهر بوده با عبور نیروها از رود متلاطم کارون به سمت دژ مارد جهتدهی شده بود و با وجود حجم سنگین آتش کور و بیوقفه یگانهای توپخانه ارتش بعث عراق ،رزمندگان اسلام توانستند نیروها دشمن را در این محورها زمینگیر کنند و کلیه تانکهای آنها را دفع نمایند.



یکی از فرماندهان عملیاتی جنگ در مورد نقش حساس ایشان در عملیات بیت المقدس میکوید: اگر فرماندهی قاطع و عمل به موقع در بعد از ظهر روز اول عملیات بیت المقدس روی جاده اهواز-خرمشهر حاج احمد نبود عملیات به مشکلات زیادی برخورد میکرد. او در همان جا اسلحه کلاشینکف خود را به دست گرفت و تا مرز شهادت ایستادگی کرد و رزمندگان نیز با تأسی به او مقاومت بسیاری از خود نشان دادند که در نهایت جاده اهواز-خرمشهر حفظ شد. او به رغم جراحت و زخمی که از ناحیه پا داشت حاضر به ترک میدان نبرد نشد و با صلابت و اقتدار تمام از دژهای مستحکم و میادین متعدد مین، نیروهایش را عبور داد و در نهایت ساعت ۱۱ صبح روز سوم خردادماه سال ۱۳۶۱ رزم آوران تیپ ۲۷ حضرت رسول (ص) با جلوداری سردار حاجاحمد متوسلیان در کنار سایر یگانهای سپاه به خاک مطهر خرمشهر قدم نهادند .ایشان در عصر همان روز طی سخنان کوتاهی خطاب به دریادلان بسیجی در برابر مسجد جامع خرمشهر چنین گفت:

 

همه عزیزان ما که تا امروز در خونشان غوطه ور شده و به شهادت رسیدهاند برای حفظ اسلام عزیز بوده هرچند داغ فراقشان جگر ما را سوزاند، اما خدا را شکر  که بالاخره توانستیم امروز با آزادی خرمشهر قلب اماممان را شاد کنیم.

 

در پی آزادسازی خرمشهر،حاج احمد در معیت سایر سرداران فاتح خرمشهر به محضر فرمانده کل قوا حضرت امام خمینی (ره ) این سرداران دلاور به ویژه حاج احمد را به گرمی مورد تفقد خاص خویش قرار دادند.

 

 

 

ویژگیهای اخلاقی

 

آگاهی و شناخت بالای ایشان در مسائل سیاسی-اجتماعی از جمله خصوصیات بارز این سردار بزرگوار بود. در تدبیر و تصمیمگیریهایش دقت نظر داشت. ضمن قاطعیت در کار، بر دلها فرماندهی میکرد و همراه در بطن مشکلات حضور داشت. به همین دلیل ،درسختترین شرایط،کسی او را تنها نمیگذاشت. امکاناتی را بیشتر از نیروهای تحت امر خود، به رغم برخورد قاطعانه در امر فرماندهی، در کارهای جمعی مانند ساختن سنگر، نظافت محیط، شستن ظروف و... با پرسنل تحت امر همراهی میکرد.

 

 علاقه به مطالعه و بحث پیرامون اخبار و رویدادها، از خصوصیات دیگر او بود. در مواقع مقتضی در جمع صمیمی همرزمانش پیرامون مسائل اعتقادی بحث مینمود. حاج احمد نسبت به شهدا و خانوادههای محترمشان احترام خاصی قائل بود و در هر فرصتی به مزار شهدا میرفت و برای رسیدگی به معضلات و حوائج خانوادههای این عزیزان تلاش میکرد در غم فراق همرزمانش میسوخت و نقل میکنند:

هنگامی که برمزار شهید جهان آرا حاضر میشد، آن چنان از خود بیخود میشد که ساعتها بیوقفه اشک میریخت و با روح بلند او نجوا میکرد.

 

برادر دیگری نقل میکند: شبی در جوار مرقد مطهر حضرت زینب(س) تا صبح به گریه و نماز مشغول بود. حوالی سحر با سیمایی بشاش و لبی خندان به سوی همسفرانش آمد و در پاسخ به سؤال دوستانش که خوشحالی او را جویا شده بودند،گفته بود:

از سر شب داشتم در فراق برادران شهیدم ، مخصوصا شهید محمد توسلی اشک میریختم به عمه سادات متوسل شدم. تا بلکه ایشان در کارم عنایتی فرمایند. چند لحظه پیش ناگهان دیدم یک پیرمرد نورانی با محاسنی سفید و لباس بسیجی بر تن، کنارم آمد و ایستاد و گفت پسرم!بیتابی نکن ،لحظه اجابت دعایت نزدیک شده است.

 

 


 نحوه اسارت

 

در چهاردهم تیر سال ۱۳۶۱ ، اتومبیل هیات نمایندگی دیپلماتیک کشورمان حین ورود به شهر بیروت و در هنگام عبور پست ایست و بازرسی، مزدوران حزب فالانژ اتومبیل را متوقف و چهار سرنشین خودرو مزبور به رغم مصونیت دیپلماتیک توسط آدم ربایان دست نشانده رژیم تروریستی صهیونیستی گروگان گرفته شده و پس ازشکنجه و بازجویی، به نظامیان اسرائیلی تحویل گردیدند که از سرنوشت آنان تاکنون اطلاعی در دست نیست. در حالی که همرزمان آن مهاجر الی الله ،مشتاقانه چشم به راه هستند تا خبری از او و همرزمانش برسد.

 

 

پی نوشت :

 

مأمور آمار: سلام مادر، از سازمان آمار مزاحم میشم، شما چند نفرید؟

مادر سرشو پایین میندازه وسکوت میکنه بعد میگه: میشه خونه ما بمونه برای فردا؟ مأمور: چرامادر؟

مادر:

آخه شاید فردا ازپسرم خبری برسه...

 

 به امید آزادی شیر در زنجیر حاج احمد متوسلیان و سه همسفرش

 

 

اللَّهُمَّ فُکَّ کُلَّ أَسِیرٍ


۰ نظر ۱۵ شهریور ۹۴ ، ۱۸:۲۸
همسفر شهدا