همسفر شهدا

همسفر شهدا ، زنده یاد سید علیرضا مصطفوی

همسفر شهدا

همسفر شهدا ، زنده یاد سید علیرضا مصطفوی

همسفر شهدا

فعال فرهنگی ، طلبه بسیجی ، ذاکر اهل بیت (ع) ، پرپر شده راهیان نور و همسفر شهدا
زنده یاد "سید علیرضا مصطفوی"

سید علیرضا مصطفوی در هفدهم تیرماه سال ۱۳۶۶ مصادف با میلاد حضرت ثامن الحجج علی ابن موسی الرضا (ع) در خانواده مذهبی و در محله میدان آیت الله سعیدی (غیاثی) دیده به جهان گشود. مراحل رشد را به همراه آموزه های دینی سپری کرد. پس از جذب در بسیج مسجد موسی ابن جعفر (ع ) ابتدا کانون نوجوانان شهید آوینی و هیئت رهروان شهدا را تاسیس نمود و سپس مسئول فرهنگی بسیج شد و با جذب نوجوانان محله کار فرهنگی را آغاز نمود.
در نهایت در تابستان سال ۱۳۸۸ به دلیل سفر به مناطق عملیاتی دفاع مقدس آسمانی شد.
در این رابطه گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی پس از مصاحبه با خانواده و دوستان و همراهانش ، کتابی با عنوان «همسفر شهدا» تهیه و در سرتاسر کشور توزیع نمودند.

پس از مطلع شدن رهبر معظم انقلاب از زندگینامه وی ، ایشان پیام زیر را به همراه یک جلد قرآن کلام الله مجید به خانواده وی اهدا نمودند.

«خداوند سکینه و سلام بر قلب این مادر دلسوخته و رحمت بی منتها بر قلب آن جوان صالح عطا فرماید»

طبقه بندی موضوعی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بروجردی» ثبت شده است

بـِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ و الصِّـدیقیــن


شهید آیت الله دکتر محمد مفتح

 

ولادت : 1307/1/9 - همدان

شهادت : 1358/9/27 - توسط گروهک صهیونیستی منافقین

آرامگاه: قم - حرم حضرت معصومه سلام الله علیها


شهید آیت الله دکتر محمد مفتح در سال ۱۳۰۷ شمسی، در خانواده‌ای روحانی در همدان به دنیا آمد.

پدرش مرحوم، حجت الاسلام حاج محمود مفتح، یکی از واعظان مخلص و عاشق خاندان رسالت و ولایت بود و در ادبیات فارسی و عربی تبحر فراوانی داشت و اشعار زیادی در مدح اهل بیت (ع) به زبان‌های عربی و فارسی از وی به جا مانده است.

او در حوزه علمیه همدان، مدرس ادبیات فارسی و عربی بود. شهید مفتح از کودکی در محضر پدر به فراگیری ادبیات پرداخت و پس از گذراندن دوره ابتدایی، جهت فراگیری معارف اسلامی به مدرسه «آخوند ملاعلی» وارد شد و پس از مدتی جهت استفاده از محضر اساتید بزرگ به حوزه علمیه قم مهاجرت کرد و در مدرسه «دارالشفاء» با جدیت فراوان به کسب علوم معارف پرداخت و از محضر بزرگانی چون آیات سید محمد حجت کوه کمره‌ای، بروجردی، سید محمد محقق (داماد)، علاّمه طباطبایی صاحب المیزان و امام خمینی (ره) استفاده کرد و خود مدرسی بزرگ در حوزه شد.



مفتح در حالی که در قم استادی بزرگ بود، پا به عرصه دانشگاه گذاشت. وی که در حوزه علمیه به درجه اجتهاد رسیده بود، در دانشگاه نیز موفق به اخذ درجه دکتری گردید. رساله دکترای وی تحقیقی درباره نهج البلاغه است که با درجه بسیار خوب مورد قبول دانشگاه قرارگرفت.

دکتر مفتح، پس از گذراندن دوره دانشگاه، علاوه بر تدریس در حوزه، به تدریس در دبیرستان‌های قم پرداخت.

وی به لحاظ رسالتی که بر دوش خویش حس می‌کرد، ضمن مبارزه با جهل و نادانی ، در دو سنگر دبیرستان و حوزه از همان آغاز سعی در روشنگری دانش پژوهان داشت و کلاس‌های خویش را مرکزی برای تشکل آنان در جهت مبارزه با رژیم قرار داده بود و در این راه به تأسیس انجمن اسلامی دانش آموزان، با همیاری شهید بهشتی همت گمارد.

در زمان تحصیل و تدریس، حاشیه‌ای بر اسفار ملاصدرا، نوشت که سومین حاشیه بر این کتاب است. همچنین کتابی به نام روش اندیشه در علم منطق به رشته تحریر درآورد که به عنوان کتاب درسی در حوزه و دانشگاه، برای بالاترین سطح منطق استفاده می‌شود. ترجمه تفسیر مجمع البیان هم یکی از تألیفات این شهید عالی مقام است.

دکتر مفتح در جهت ایجاد تشکل و سازمان‌دادن به طلاب و فضلا دست به تشکیل مجمعی به نام جلسات علمی اسلام شناسی زد که این مجمع فعالیت وسیعی به منظور شناساندن چهره اصلی اسلام در جامعه آغاز کرد. ساواک که پی به نقش مؤثر این مجمع در شناساندن اسلام راستین برده بود، آن را تعطیل کرد.

در سال‌های 1340تا 1342، سخنرانی‌های او در شهرهای مختلف و روشن ساختن مواضع نهضت اسلامی در افشای چهره رژیم پهلوی بسیار مؤثر بود و به لحاظ اثر عمیقی که این سخنرانی‌ها در میان توده‌ها داشت، بارها توسط ساواک تعطیل شد و هر بار این تعطیلی با دستگیری و آزار ایشان همراه بود.

شهید مفتح بعد از تبعید امام (ره) مبارزات خود را شدت بخشید و با سفر به استان خوزستان سعی در افشای ماهیت رژیم و شناساندن نهضت امام به مردم داشت و ساواک که با دستگیری‌های متعدد و ممنوع المنبر کردن ایشان نتوانسته بود کاری از پیش ببرد، ورود ایشان را به شهرهای خوزستان ممنوع اعلام کرد.

مبارزه دکتر مفتح تا رمضان سال 1357، که نهضت مردم مسلمان به رهبری امام خمینی (ره) اوج گرفته بود، همچنان ادامه داشت. ایشان بعد از نماز عید فطر با تأکید بر رهبری بی چون و چرای امام امت روز پنجشنبه 16 شهریور 1357، را به عنوان تجلیل از شهدای ماه رمضان تعطیل اعلام کرد. در این روز راهپیمایی بزرگی علیه رژیم انجام گرفت که زمینه ساز راهپیمایی 17 شهریور گردید، که توسط رژیم پهلوی به خاک و خون کشیده شد و جمعه خونین نام گرفت.

در 12بهمن 1357و جهت بازگشت امام (ره) استاد مفتح به همراه دیگر همرزمان، کمیته استقبال از ایشان را تشکیل دادند تا مقدمات ورود پیروزمندانه رهبر و مراد خویش را به نحو شایسته فراهم نمایند.



دکتر مفتح با تشکیل شورای انقلاب از طرف امام (ره) به عضویت این شورا درآمد. بعد از پیروزی انقلاب برای تشکیل کمیته‌های انقلاب اسلامی فعالیت چشمگیری کرد و خود سرپرستی کمیته منطقه4 تهران را به عهده داشت.

آخرین مسؤولیت وی، سرپرستی دانشکده الهیات و عضویت در شورای گسترش آموزش عالی کشور بود که به نحو شایسته در این سنگرها انجام وظیفه نمود و در طی این دوران همچنان مسؤولیت امامت جماعت مسجد قبا را نیز بر عهده داشت.

سرانجام آیت الله مفتح، پس از عمری تلاش و جهاد مستمر و خستگی ناپذیر در راه تبلیغ دین، در ساعت 9 صبح روز 27 آذر سال 1358، هنگام ورود به دانشکده الهیات، توسط عناصر منحرف گروهک فرقان هدف گلوله قرار گرفت و به فیض عظیم شهادت نایل آمد.

پیکر مطهر آن عالم ربانی پس از برپایی مراسم با شکوه تشییع، در صحن مطهر حضرت معصومه (س) در قم به خاک سپرده شد و روز شهادت شهید مفتح به مناسبت فعالیت‌های چشمگیر این شهید والامقام روز وحدت حوزه و دانشگاه نامگذاری شد.


شادی ارواح طیبه شهدا به خصوص شهید آیت الله دکتر محمد مفتح صلوات


الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم


۰ نظر ۲۶ آذر ۹۴ ، ۰۸:۴۱
همسفر شهدا

بـِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ و الصِّـدیقیــن

 

شهید آیت الله سید محمد علی قاضی طباطبایی


 

ولادت : 1294/5/2- تبریز

شهادت : 1358/8/10 - توسط گروهک صهیونیستی منافقین

آرامگاه : گلزار شهدای مسجد مقبره تبریز



آیت الله سید محمد علی قاضی طباطبایی فرزند آیت الله حاج میرزا باقر، در سال ۱۳۳۱ ه . ق در تبریز و در یک خانواده اصیل دیده به جهان گشود . او تحصیلات مقدماتی علوم دینی را از پدر بزرگوار و عموی گرامی اش، آیت الله میرزا اسد الله در تبریز فرا گرفت و در سال ۱۳۴۷ ه . ق در هنگام قیام تبریز به اتفاق پدرش توسط رضا خان به تهران تبعید شد.

 


بعد از انقضای مدت تبعید در تهران، ایشان را به همراه پدرش برای یکسال دیگر به مشهد تبعید کردند و در طول این مدت به دستور رضا خان پهلوی خانه ایشان را با خاک یکسان کردند و به خیابان تبدیل نمودند . آن انسان الهی پس از ماه ها دوری از وطن، به تبریز مراجعت نمود . در سال ۱۳۵۹ ه . ق به حوزه علمیه قم عزیمت نموده، مشغول ادامه تحصیلات دینی شد . او در قم از محضر مراجع عظام، آیت الله حجت، صدر، بروجردی، گلپایگانی و امام خمینی کسب علم نمود.

 

آیت الله قاضی طباطبایی پس از ده سال تحصیل علوم دینی در قم و کسب فیض از محضر مراجع و علمای بزرگ، راهی نجف اشرف شد و در آنجا به محضر علمای بزرگی چون آیت الله حکیم، آیت الله عبد الحسین رشتی، میرزا باقر زنجانی، آیت الله بجنوردی و علامه محمد حسین کاشف الغطاء شتافته و از کوثر زلال حوزه علمیه نجف جرعه ها نوشیده و ذخیره ها اندوخت و پس از رسیدن به مراتبی از علم و معنویت در سال ۱۳۷۲ ه. ق به ایران بازگشت و در تبریز اقامت گزید .

 


با اوجگیری نهضت اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی رحمه الله در سال ۱۳۴۲ ، شهید قاضی طباطبایی با حضور فعال خویش در صحنه های مبارزه با رژیم پهلوی، در جهت تحقق اهداف متعالی رهبر انقلاب حضرت امام خمینی رحمه الله گام های مؤثری برداشت . همین فعالیت ها باعث شد که رژیم شاه او را دستگیر کرده و در زندان قزل قلعه محبوس و سپس به شهرهای بافت کرمان و زنجان تبعید نماید . فشارهای روحی و جسمی رژیم بر ایشان باعث شد که شدیدا بیمار شده و به مدت سه ماه در بیمارستان بستری گردد . او پس از بهبودی به عراق تبعید شد و پس از پایان دوران تبعید به ایران بازگشت و دوباره در تبریز سکونت اختیار کرد و هرگز دست از مبارزه و فعالیت نکشید.

 

پس از پیروزی انقلاب اسلامی، آیت الله قاضی طباطبایی در مقام نمایندگی امام خمینی رحمه الله در آذربایجان و امامت جمعه تبریز به خدمات ارزنده خویش ادامه داد و زحمات بسیاری را در جهت پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی متحمل شد . تا اینکه سر انجام در دهم آبان سال ۱۳۵۸ ه.ش در روز عید قربان، قربانی اسلام و قرآن شد .

 

آن شهید بزرگوار، آن روز هنگامی که نماز مغرب و عشاء را در مسجد شعبان به جا آورد و عازم منزل بود، به دست گروهک منحرف «فرقان » به شهادت رسید و با شهادت خود دنیایی افتخار نصیب اسلام و روحانیت کرد و یک جهان رسوایی برای دشمنان خویش به جای گذاشت .


 

شادی ارواح طیبه شهدا به خصوص شهید آیت الله سید محمد علی قاضی طباطبایی صلوات

الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم

۰ نظر ۰۹ آبان ۹۴ ، ۱۸:۱۷
همسفر شهدا

 

آخرین دست نوشته ها

سید در آخرین صفحات دفترش و در روزهای آخر حیاتش این متن ها را نگاشته بود:

آخرین دست نوشته ها «1»

« بسم رب الشهداء و الصدیقین»

به نام خداوندی که عشق را آفرید تا زندگی حیات پیدا کند و عاشق را آفرید تا زندگی برای آن معنا پیدا کند!

در سختیها بسوزد و بسازد ولی از میان نرود. عشق را آفرید تا عاشق به سویش بیاید و شوق پیدا کند.

او خداوندی است که هم عاشق است و هم معشوق.

خود حضرتش فرمود:

هر کس که عاشقم شود عاشقش می شوم.

اگر مجنون دل شوریده ای داشت                           دل لیلی از او شوریده تر بی

و با یاد آنانکه عشق را به ما آموختند.

در آن زمان که غرق در خود بودم این نفس گرم سید مرتضی آوینی بود که دلم را به لرزه در آورد.

ولی هم اکنون با دست خالی و کوتاهی در عبادت خداوند و کم کاری در اموری که به من واگذار شده جز شرمندگی و خجالت برایم چیزی باقی نمانده.

دوست داشتم تمام لحظات زندگی را در راه خدمت به معبودم بگذرانم اما چه لحظه سختی است. لحظه انتخاب بین ماندن و رفتن!

و من چگونه دم از رفتن با شهادت بزنم در حالی که دستم و توشه ام خالی و بارم سنگین می باشد.

چگونه دم از شهادت بزنم در حالی که لیاقت آن را ندارم. چگونه دم از ماندن و زندگی بزنم در حالی که از آینده خود خبر ندارم.

نمیدانم آیا تا آخر این خط، با اخلاص می مانم یا نه! و چه زیبا گفت سید شهیدان اهل قلم:

زندگی زیباست اما شهادت از آن زیبا تراست.

وقتی چهره ها و الگوهای آسمانی چون آوینی و بروجردی و همت ... را می بینم آرزو می کنم در کنار آنها پرواز کنم اما کو بال پرواز؟

امیدوارم خداوند از گناهانم و کوتاهی که در انجام واجبات کردم در گذرد.

ای خدای بزرگ؛ اگر خواسته یا نا خواسته در حق کسی ظلم و ناحقی کردم از من درگذر.

و اکنون از همگی دوستان و آشنایان و اقوام که مدیون آنها هستم حلالیت می طلبم و امیدوارم که از من راضی باشند.

وسایل شلوغ ما هم شاید با اموال دیگران و بیت المال آمیخته شده باشد. در صورت امکان آنها را شناسایی کنید و تحویل صاحبشان دهید و بقیه آن را در صورتی که دیگران نیاز دارند به آنها بدهید.

از دوستان مسجدی نیز تقاضا دارم که از تمام اهداف و آرمانها و برنامه هایی که در مسجد و کانون وجود دارد حمایت کنید و آن را به سر منزل اصلی برسانید. والسلام علیکم و رحمت ا... برکاته

سید علیرضا مصطفوی

اخرین دست نوشته ها «2»

« السلام علیک یا ابا عبد الله الحسین»

با عرض سلام خدمت صاحب الزمان (عج) و رهبر معظم انقلاب و سلام بر مادر دلسوز و برادر و خواهران عزیزم.

امیدوارم در این مدت که مرا تحمل کرده اید از من راضی باشید. از شما و برادران دینی ام می خواهم که مرا حلال نمایید.

امیدوارم خداوند متعال کوتاهی مرا در انجام نوکری امام حسین (ع) و انجام وظایف دینی و فرهنگی ببخشد.

از خداوند می خواهم که در راه انجام وظایف دینی به شهادت برسم و در لحظه آخر عمر امام زمان (عج) خود را ملاقات کنم.

اینک از کلیه دوستان و آشنایان خود می خواهم که برای من طلب مغفرت نمایند.

دل مرده ام ز خاک درت زنده می شوم

با مهر تو چون مهر فروزنده می شوم

گر در حریم خویش مرا راه دهی

از جرم خویش و لطف تو شرمنده می شوم

یا علی سید علی مصطفوی

 

 

 

آخرین دست نوشته ها «3»

السلا م علیک یا فاطمه الزهرا

سلام بر بانوی عالمیان و سلام بر عصمت‌ُ اللهِ الکبری بانوی گمنامی که در آسمانها قدر او را بیشتر شناختند ولی امان از غرور و مَنیت و خود خواهی و تکبر که حجاب بر قلب می نهد تشخیص راه را سخت می کند و انسان را به گمراهی می کشاند نه فقط به گمراهی بلکه شقاوت و پلیدی که خدا کند ما نیز اینطور نشویم که از مخزن دل و محل اسرار صدای کبریایی عرشیان را بشنویم ولی امان ازمردمی که قدر او را ندانستند خانه ای که معدن رحمت و کرامت و سخاوت بود خانه ای که زیارتگاه عرشیان و ملائکه مقرب خدا بود خانه ای که در آن انسان های بزرگ زندگی می کردند بلی آن خانه را به آتش کشیدند هیزم آوردند مقابل خانه شلوغ شد اما یک نفر از آن حرامیان با خود نگفتند که این کدام خانه است نگفتند که محل زندگی افرادی است که ما را از درون جاهلیت و زنده به گور کردن دختران و وحشیت نجات داد و آن نامرد نگفت که این خانه ای را که درش را با لگد کوبید در پشت آن نور ولایت و پاره تن پیامبر بود که نقش زمین شد و محسنش سقط شد وای بر شما که خود را به شیطان فروختید خدایا ما را از ولایت امیر المؤمنین جدا مکن و بر دلهای ما مهر شقاوت نزن و در دلهای ما نور هدایت را روشن فرما تا بند اسارت نفس و شیطان بر گردن ما آویخته نشود.

 

سید علیرضا مصطفوی

 

 

 

آخرین دست نوشته ها «4»

بسم رب الشهدا

بگذار آمریکا با مانورهای (( ستاره دریایی )) و (( جنگ ستاره ها )) خوش باشد؛دریا،دل مطمئن این بچه هاست و ستاره ها نور از ایمان این بچه مسجدی ها می گیرند همان ها که در جواب تو می گویند (( ما خط را نشکستیم خدا شکست )) و همه اسرار در همین کلام نهفته است.

به راستی اگر مردم دنیا و مخصوصا مردم آمریکا و اروپا می دانستند که زندگی ماورای صنعتی آنها بر خون میلیونها نفر انسان بی گناه بنا شده است که در جبهه های جنگ با آمریکا و قدرتهای استکباری دیگر بر زمین می ریزد ، واکنش آنها چه بود ؟ آیا شانه هایشان را بالا می انداختند و با لهجه لوس آمریکایی می گفتند    (( اهمیتی ندارد )) یا نه ؟

عجب اینجاست که باز هم این (( دهکده جهانی )) که در زیر آسمانش بسیجیان رملهای فکه زیسته اند همان دهکده جهانی که در نیمه شبهایش ماه هم بر کازینوهای (( لاس واگاس )) تابیده است و بر حسینیه  (( دو کوهه )) و گورهایی که در آن بسیجیان از خوف خدا و عشق به او می گریسته اند.دنیای عجیبی است ، نه ؟ 

سید علیرضا مصطفوی

 

 

آخرین دست نوشته ها «5»

« بسم رب الشهداء والصدیقین»

به نام خداوندی که شکر گذاران واقعی به نعمتش، نمی توانند شکر او را به جای آورند. به نام خداوندی که ما را بی هیچ منتی آفرید و بدون منت نیز روزی می دهد در حالی که عصیان و گناهان، او را از یاد ما برده است. ولی با این حال او ما را از یاد نمی برد اما گناهان ما باعث شد که او نظر لطفش را از ما برگرداند!

آه از محبت او! و وای از عصیان ما، آه از غفران او، وای بر معصیت ما، آه از ستاریت او، وای بر جسارت ما، آه از محبت و لطف او، وای بر کم لطفی ما.

آری اوست فرماندهی که نافرمانی ما را نادیده گرفت. همیشه از روی محبتش منتظر بود که ما توبه کنیم تا او هم ببخشد و اکنون ما قادر به ستایش او نیستیم.

خداوندا تا به حال جز محبت و معرفت و مغفرت از تو چیز دیگری ندیدم.

تو بودی که هرگاه حاجتی داشتم برآورده کردی! بی آنکه منت بگذاری و اکنون امیدوارم که این حاجتم را نیز برآورده کنی. چرا که از لطف بی پایانت بعید نیست.

دوست دارم تا آخرین نفسی که در سینه دارم در راه دین و اسلام واقعی ات قدم بردارم. و لحظه ای از این حرکت غافل نشوم. آرزو دارم در همین مسیر پر هیاهو و پرخطر جان ناقابل را تقدیم کنم.

سخنی با رسول الله (ص) رحمت للعالمین دارم:

ای پیامبر عشق و محبت، من حقیر ناقابل چگونه می توانم حق پیامبری شما را ادا کنم. چه مصیبت هایی که در این راه کشیدی که مردم هدایت شوند.

مایه هدایت بشر شدی تا همه از گمراهی غفلت بیرون آیند. مایه رحمت برای عالم شدی. به خدا که تمام بشر مدیون تو هستند و با اخلاق و رفتار و کردار و منشت به ما راه را نشان دادی.

و سخنی با حضرت علی (ع):

ای مولایم، ای ولی نعمتم، به خدا در عالم کسی به مظلومیت تو نرسید، به جز خاندانت. و می دانم که هر چه دارم به برکت شما و آل شماست.

اما امان از شیطان که هر کس را به هر نحو گمراه می کند. من نیز حق مولا بودنت را ادا نکردم.

یا حضرت زهرا (س):

تمام دلخوشیم در زندگی این بود که می توانستم به شما مادر بگویم. من لیاقت مادر گفتن به شما را ندارم اما محبت شماست که به من لیاقت اولاد بودندت را عطا کرد.

همیشه با خود می گفتم: ای کاش عمرم از هجده سال بیشتر نشود. خجالت می کشم که چنین گنج بی پایانی با این همه عظمت در بندگی خدا و با این مقامات، هجده سال عمر کند و سن من بیشتر شود.

خوشا به حال شهدای گمنام که مادر واقعی آنان شدی. جانم نه بلکه هزار بار جانم فدای خاک چادرت. خدا ذلیل و خوار کند کسانی که به شما جسارت کردند و در قیامت عذاب آنان را زیاد کند.

همیشه با خود می گفتم که این چه حرفی است که محبین و مقربین می گویند:

شما باید بسوزید تا به خدا و اهل بیت بیشتر نزدیک شوید! و تازه فهمیدم که به خاطر این است که درب این خانه ای که خانه عصمت و ولایت و اهل بیت بود آتش گرفته و همه پیروان واقعی باید بسوزند! شهدا سوختند! انبیاء سوختند، صالحان سوختند، خدایا مارا نیز بسوزان.

بسوزان هر طریقی می پسندی                   که آتش از تو و خاکستر ازمن

یا امام حسن مجتبی (ع):

آری اگر صبر شما نبود، کربلا نیز نبود. این صبر شما بود که حماسه عظیم عاشورا را زنده کرد آری زینب کبری (س) در کلاس ایثار و صبر تو بزرگ شد و به ما یاد دادی که در راه خدا در برابر سختی ها صبر پیشه مکنیم.

و اکنون سرور و مولایم یا ابا عبدالله الحسین (ع) :

همه  عمر برندارم سر از این خمار مستی                   که هنوز من نبودم که تو بر دام نشستی

چه بگویم، به چه کسی می توان گفت که درون آتش فشان چگونه است. تا آن را نبینند و لمس نکنند نمی فهمند.

چه زیبا گفت رسول خدا (ص): همانا در دلهای مؤمنین از حسین (ع) حرارتی است که تا ابد به سردی نمی گراید.

از کودکی وقتی محرم می شد درونم طوفانی به پا می شد. آری این حسین است. اکنون بعد از هزار و چهار صد سال در هر لحظه و هر جا ندا می دهد: ((هل من ناصر ینصرنی))

آری هنوز تکیه بر نیزه شکسته داده و مرا صدا می کند. وای از دنیا که خود مولا فرمود: مردم عبد دنیا هستند.

آری این غفلتکده دنیا چیست که نمی گذارد صدای اربابم را بشنوم. کور شود چشمی که برای تو نگرید.

بشکند دستی که تو را طلب نکند. بشکند پایی که در مسیر تو گام برندارد. اوست که عشاق را می طلبد.

کاروان حرکت کرده و ندا می دهد. صدای کاروان به گوش می رسد. بنگر بر روی گنبد طلایی اش و بنگر پرچم سرخی را که به نهاد مظلومیت و خون به اهتزاز درآمده است.

این جوشش خون حسین است که اسلام را آبیاری کرد و این شهدا و خونشان امتداد همین خون است.

آیا خون ناقابل مانیز امکان دارد که امتداد خون سالار شهیدان شود؟!

این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست         هر که از عشق تو دیوانه نشد عاقل نیست

و دیگر سخنم با اهل بیت است. حیف که مجال نیست بنویسم.

که نیاز به نوشتن نیست. من حقیر چه بگویم از این بزرگواری ها چه بگویم از کرامات ولی نعمتم اما رضا (ع)

توی این عالم هستی که همش رو به فناست

به خدا یه دل دارم اونم مال امام رضاست

آری هر چه دارم به برکت شاه خراسان است. برات کربلا و شهادت را از او گرفتند و امیدوارم ما را نیز لایق بدانند.

و چه بگویم از مظلومیت امام عصرم (عج)

یا صاحب الزمان چقدر من در حق شما کوتاهی کردم. با چه رویی سرم را در مقابلت بالا بیاورم.

ولی به این امید زنده هستم که شما خانواده اهل بیت و کرامت هستید.

و اکنون که این مطالب را می نویسم چند ساعت بیشتر به حرکت نمانده.

از اینکه بد خط بود معذرت می خواهم. مرا حلال کنید و بدی هایم را ببخشید!!

کسانی که به هر دلیل از من دلخور شده اند را راضی کنید تا از من بگذرند. در پایان می گویم:

این مجالس اهل بیت و مساجد و بسیج را تنها نگذارید.

عمر خود را جای دیگر تلف نکنید که بیهوده است.

اگر در این برنامه ها هستید مخلصانه کار کنید

که به غیر از این فایده ای ندارد.

۰ نظر ۱۲ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۴۷
همسفر شهدا